معرفی عارفان
بیا ساقی ، آن آبِ آتشخیال ، درافکن ، بِدان کَهرُباگونسفال ، گوارندهآبی ، کزین تیرهخاک ، بِدو ، شاید اندوه را ،، شُست پاک ، #نظامی
شبی روشن از روز و ، رخشندهتر ،
مَهی ،، زآفتابی درفشندهتر ،
ز سرسبزیِ گنبدِ تابناک ،
زمرّد شده ، لوحِ طفلانِ خاک ،
ستاره ، بر آن لوحِ زیبا ،، ز سیم ،
نوشته بَسی حرف ،، از امّید و بیم ،
دبیری ، که آن حرفها را ، شناخت ،
درین غارِ بی غور ،، منزل نساخت ،
#نظامی
در مصرع اول :
شبی روشن از روز و ، رخشندهتر = شبی روشنتر از روز بلکه درخشندهتر از روز
مَهی ،، زآفتابی درفشندهتر ،
ز سرسبزیِ گنبدِ تابناک ،
زمرّد شده ، لوحِ طفلانِ خاک ،
ستاره ، بر آن لوحِ زیبا ،، ز سیم ،
نوشته بَسی حرف ،، از امّید و بیم ،
دبیری ، که آن حرفها را ، شناخت ،
درین غارِ بی غور ،، منزل نساخت ،
#نظامی
در مصرع اول :
شبی روشن از روز و ، رخشندهتر = شبی روشنتر از روز بلکه درخشندهتر از روز
معرفی عارفان
شبی روشن از روز و ، رخشندهتر ، مَهی ،، زآفتابی درفشندهتر ، ز سرسبزیِ گنبدِ تابناک ، زمرّد شده ، لوحِ طفلانِ خاک ، ستاره ، بر آن لوحِ زیبا ،، ز سیم ، نوشته بَسی حرف ،، از امّید و بیم ، دبیری ، که آن حرفها را ، شناخت ، درین غارِ بی غور ،،…
به شغلِ جهان ، رنج بردن ، چه سود؟ ،
که روزی ،،، به کوشش نشاید فزود ،
جهان ،، غم نیرزد ، به شادی گرای ،
نه کز بهرِ غم کردهاند این سرای ،
#نظامی
که روزی ،،، به کوشش نشاید فزود ،
جهان ،، غم نیرزد ، به شادی گرای ،
نه کز بهرِ غم کردهاند این سرای ،
#نظامی
معرفی عارفان
به شغلِ جهان ، رنج بردن ، چه سود؟ ، که روزی ،،، به کوشش نشاید فزود ، جهان ،، غم نیرزد ، به شادی گرای ، نه کز بهرِ غم کردهاند این سرای ، #نظامی
جهان ، از پیِ شادی و دلخوشیست ،
نه از بهرِ بیداد و محنتکشیست ،
در این جایِ سختی ، نگیریم سخت ،
از این چاهِ بی بُن ،، برآریم رَخت ،
#نظامی
نه از بهرِ بیداد و محنتکشیست ،
در این جایِ سختی ، نگیریم سخت ،
از این چاهِ بی بُن ،، برآریم رَخت ،
#نظامی
همه عالم تن است و ایران دل
نیست گوینده زین قیاس خجل
چونکه ایران دل زمین باشد
دل ز تن به بود یقین باشد
زان ولایت که مهتران دارند
بهترین جای بهتران دارند
#نظامی
نیست گوینده زین قیاس خجل
چونکه ایران دل زمین باشد
دل ز تن به بود یقین باشد
زان ولایت که مهتران دارند
بهترین جای بهتران دارند
#نظامی
داستان پیرزن و سلطان سنجر
از «مخزنالاسرار» حکیم #نظامی_گنجوی:
[ مقالت چهارم ]
شحنه بوَد مست که آن خون کند
عربده با پیرزنی چون کند؟!
رطلزنان دخل ولایت برند
پیرهزنان را به جنایت برند
آنکه درین ظلم، نظر داشته است
سِتر من و عدل تو برداشته است
گر ندهی دادِ من ای شهریار!
با تو رود روز شمار، این شمار
داوری و داد، نمیبینمت
وز ستم آزاد، نمیبینمت
از مَلکِان قوّت و یاری رسد
وز تو به ما بین که چه خواری رسد!
شاه که ترتیب ولایت کند
حکم رعیّت به رعایت کند
عالَم را زیر و زبر کردهای
تا تویی، آخِر چه هنر کردهای؟!
سنجر کاقلیم خراسان گرفت
کرد زیان کاین سخن آسان گرفت
شرم درین طارم ازرق نماند
آب درین خاک معلّق نماند
رطلزنان: میخوارن. رطْل: پیمانۀ شراب.
طارم ازرق: آسمان
آب: آبرو و شرف
از «مخزنالاسرار» حکیم #نظامی_گنجوی:
[ مقالت چهارم ]
شحنه بوَد مست که آن خون کند
عربده با پیرزنی چون کند؟!
رطلزنان دخل ولایت برند
پیرهزنان را به جنایت برند
آنکه درین ظلم، نظر داشته است
سِتر من و عدل تو برداشته است
گر ندهی دادِ من ای شهریار!
با تو رود روز شمار، این شمار
داوری و داد، نمیبینمت
وز ستم آزاد، نمیبینمت
از مَلکِان قوّت و یاری رسد
وز تو به ما بین که چه خواری رسد!
شاه که ترتیب ولایت کند
حکم رعیّت به رعایت کند
عالَم را زیر و زبر کردهای
تا تویی، آخِر چه هنر کردهای؟!
سنجر کاقلیم خراسان گرفت
کرد زیان کاین سخن آسان گرفت
شرم درین طارم ازرق نماند
آب درین خاک معلّق نماند
رطلزنان: میخوارن. رطْل: پیمانۀ شراب.
طارم ازرق: آسمان
آب: آبرو و شرف
سخن کان از سر اندیشه ناید
نوشتن را و گفتن را نشاید
سخن را سهل باشد نظم دادن
بباید لیک بر نظم ایستادن
سخن بسیار داری اندکی کن
یکی را صد مکن صد را یکی کن
#نظامی_گنجوی
نوشتن را و گفتن را نشاید
سخن را سهل باشد نظم دادن
بباید لیک بر نظم ایستادن
سخن بسیار داری اندکی کن
یکی را صد مکن صد را یکی کن
#نظامی_گنجوی
معرفی عارفان
عمر ، به خشنودیِ دلها ،،، گذار ، تا ، ز تو خوشنود بُوَد کردگار ، #نظامی
معرفی عارفان
#هر که ، به نیکی عمل آغاز کرد ، نیکیِ او ،،، روی بِدو باز کرد ، #نظامی هرکس که کار نیک و خیر انجام داد آن نیکی به خودش بازگشت .
#سایهٔ خورشیدسواران ، طلب ،
رنجِ خود و ، راحتِ یاران ، طلب ،
در سایه و رَوشِ خورشیدسواران و بلندمرتبگان بُرو و مانندِ آنها باش ، رنج را برای خود و آسانی را برای خلقِ خدای بطلب . (خورشیدسوار کنایه است انسانهای بلندمرتبه)
#گرم شو از مِهر و ، ز کین ، سرد باش ،
چون مَه و خورشید ، جوانمرد باش ،
در مِهروَرزی بکوش و در کینخواهی و نفرت ، سرد و بیرغبت باش مانند ماه و خورشید بر همهکس بخشنده و جوانمرد باش .
#نظامی
رنجِ خود و ، راحتِ یاران ، طلب ،
در سایه و رَوشِ خورشیدسواران و بلندمرتبگان بُرو و مانندِ آنها باش ، رنج را برای خود و آسانی را برای خلقِ خدای بطلب . (خورشیدسوار کنایه است انسانهای بلندمرتبه)
#گرم شو از مِهر و ، ز کین ، سرد باش ،
چون مَه و خورشید ، جوانمرد باش ،
در مِهروَرزی بکوش و در کینخواهی و نفرت ، سرد و بیرغبت باش مانند ماه و خورشید بر همهکس بخشنده و جوانمرد باش .
#نظامی
این نامـه زمـن که بیقــرارم
نـزدیـک تـو ای قـــرار کارم :
مـن خــاڪ تـواَم بدین خـرابی
تـو آب کِه ای که روشـن آیی؟
من در قـدم تو میشـوم پسـت
تو در کمـر که میزنی دسـت؟
ای کعبـه ی من جمــال رویت
محـراب من آستــــان کویـت
ای گنـج ! ولی به دست اغیار !
زان گنـج به دست دوسـتان مار
بنـــْواز مـرا .. مـزن که خاکم
افــروختــه کن که گـردناکـم
اینسـت که عهـد من شکستی؟
در عهـده ی دیگـری نشســتی
با مـن به زبان فــریب ســازی
با او به مــــراد عشــق بـازی
گر عاشــقی آه صـادقــت کو؟
با مـن نفـس مـوافقــت کـو ؟
در عشق تو چون موافقی نیست
این سلطنت است عاشقی نیست
#نظامی
#خمسه_لیلی_و_مجنون
نـزدیـک تـو ای قـــرار کارم :
مـن خــاڪ تـواَم بدین خـرابی
تـو آب کِه ای که روشـن آیی؟
من در قـدم تو میشـوم پسـت
تو در کمـر که میزنی دسـت؟
ای کعبـه ی من جمــال رویت
محـراب من آستــــان کویـت
ای گنـج ! ولی به دست اغیار !
زان گنـج به دست دوسـتان مار
بنـــْواز مـرا .. مـزن که خاکم
افــروختــه کن که گـردناکـم
اینسـت که عهـد من شکستی؟
در عهـده ی دیگـری نشســتی
با مـن به زبان فــریب ســازی
با او به مــــراد عشــق بـازی
گر عاشــقی آه صـادقــت کو؟
با مـن نفـس مـوافقــت کـو ؟
در عشق تو چون موافقی نیست
این سلطنت است عاشقی نیست
#نظامی
#خمسه_لیلی_و_مجنون