معرفی عارفان
1.23K subscribers
33.8K photos
12.3K videos
3.21K files
2.76K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
Mohammadreza Shajarian_Faryad
Mohammadreza Shajarian
#فریاد

با صدای استاد #محمدرضا_شجریان
سروده‌ی زنده‌یاد #فریدون_مشیری
از دفتر #از_خاموشی


#فریاد

مشت می کوبم بر در
پنجره می سایم بر پنجره ها
من دچار خفقانم، خفقان!
من به تنگ آمده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم:
- آی!
با شما هستم!
این درها را باز کنید!

من به دنبال فضایی می گردم
لب بامی،
سر کوهی،
دل صحرایی
که در آنجا نفسی تازه کنم
آه!
می خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شما هم برسد!

من به فریاد،
همانند کسی
که نیازی به تنفس دارد،
مشت می کوبد بر در
پنجه می ساید بر پنجره ها،
محتاجم.

من هوارم را سر خواهم داد!
چاره درد مرا باید این داد کند
از شما «-خفته چند-!»
چه کسی می آید با من فریاد کند؟
#فریاد و فغان و گریه و ناله و آه


این ها هوس اند و عشق چیز دگر است!


#واله_داغستانی
.
فریاد_اخوان ثالث
محمدرضاکاکائی
خانه ام‌آتش گرفته ست،آتشی جانسوز
هر طرف می سوزد اين آتش
پرده ها و فرشها را،تارشان با پود
من به هر سو می دوم گريان
در لهيب آتش پر دود
وز ميان خنده هايم تلخ
و خروش گريه ام ناشاد
از درون خستهٔ سوزان
می كنم فرياد،ای فرياد،ای فرياد
خانه ام آتش گرفته ست،آتشی بی رحم
همچنان می سوزد اين آتش
نقشهايی را كه من بستم به خون دل
بر سر و چشم در و ديوار
در شب رسوای بی ساحل
وای بر من ، سوزد و سوزد
غنچه هایی را كه پروردم به دشواری
در دهان گود گلدانها
روزهای سخت بيماری
.
.
.
من به هر سو می‌دوم‌،گريان‌ازين بيداد
مي كنم فرياد،ای فرياد،ای فرياد
وای بر من، همچنان می‌سوزد اين آتش
آنچه دارم يادگار و دفتر و ديوان
و آنچه دارد منظر و ايوان
من به دستان پر از تاول
اين طرف را می كنم خاموش
وز لهيب آن روم از هوش
زآن دگر سو شعله برخيزد، به گردش دود
تا سحرگاهان، كه مي داند كه بود من شود نابود
خفته اند اين مهربان همسايگانم شاد در بستر
صبح از من مانده بر جا مشت خاكستر
وای، آيا هيچ سر بر می كنند از خواب
مهربان همسايگانم از پی امداد؟
سوزدم اين آتش بيدادگر بنياد
می كنم فرياد،ای‌فرياد،ای فرياد

نام شعر #فریاد
#مهدی_اخوان_ثالث

🎤 #محمدرضاکاکائی
108149524(3)
<unknown>
ـــــــــــــــــــــــ
کمی دربارهٔ عشق و ساقی
درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی

▪️عشق، ایمان به غیب، هرگز با استدلال و برهان قابل نفی و اثبات نیست.
▪️حافظ با هنرش توانسته با سه صدای «اشعری–معتزلی–حیرت» که کل صداهای فرهنگ ماست حرف بزند. این شاخص او را از همه جدا می‌کند.
▪️تشریح صف‌آرایی ساقی و عشق در دورهٔ کلاسیسیسم و شکل‌گیری.
▪️تفاوت عرفانِ حافظ و سنایی
▪️ادبیات، جابجایی‌های سمانتیک، معناشناختی و زبان‌شناسیِ کلمه‌های هر جمله است. حافظ توانسته، سلمان ساوجی خیر. بیهقی توانسته، گردیزی خیر.
▪️فیضِ اَقدس و معشوقهٔ ایرانی‌الاصلِ ابن عربی در مکّه
▪️می‌خواستند حافظ را منکرِ الاهیات جلوه دهند. حافظ منکر الاهیات نبوده و نمی‌شود گفت دقیقا اهل عشقِ مجازی‌ست یا نه.
▪️عقل و عشق در دیوان حافظ
▪️قاضی عضد ایجی و حق او بر حافظ

#حافظ
#فریاد_میهن
#دهمین_شب
108149524(2)
<unknown>
ـــــــــــــــــــــــ
دربارهٔ غزل اول دیوان
[الا یا ایُّها السّاقی...]
درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی

▪️طبقه‌بندی غزل‌های حافظ
▪️هوشیاری در آوردن این غزل در ابتدای دیوان و آغاز بیت با زبان عربی
▪️این‌که اول این غزل را یزید گفت، افسانه و شایعه است.
▪️جایگاه عقل در الاهیّات اشعری
▪️کلمهٔ «عشق» را با ترجمهٔ love نمی‌توان فهمید. این اولین درسی‌ست که یک کارشناس ادبی باید بداند.
▪️ویتگنشتاین و دعای سحر!
▪️ویژگیِ متونِ هنری
▪️وظیفهٔ دین اقناع عقل و منطق ما نیست، بلکه، تأثیر در ساحتِ عاطفی‌ و انسانی‌ست.
▪️بر سر معناکردن متون، به‌ویژه متون عرفانی بحث و جدل نکنیم. آنکه بهتر حرف خود را می‌زند حق با اوست.
▪️در دیوان حافظ نه بر سر کلمهٔ «می» می‌‌توان بحث کرد و نه «عشق». هرکس بهتر در این مورد صحبت کند حق با اوست. «ساقی» نیز این‌گونه است.
▪️یک منظومهٔ هنری را فکر می‌کنیم که می‌فهمیم. لطف هنر این است که ما را راه می‌دهد و راه نمی‌دهد. شعر حافظ نیز این‌گونه است.

#حافظ
#فریاد_میهن
#نهمین_شب
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▫️

▪️کنسرت همنوا با بم، برای کمک، همدلی و هم‌نوایی با زلزله‌زدگان بم.

خانه‌ام آتش گرفته است؛ آتشی جان‌سوز...

۵ دی، سالگرد حادثه فاجعه‌بار زلزله #بم


استاد #محمدرضا_شجریان
#حسین_علیزاده
#کیهان_کلهر
#همایون_شجریان
تصنیف: #فریاد
شعر: #اخوان_ثالث
خانه‌ام آتش گرفته ست، آتشی جانسوز

هر طرف می‌سوزد این آتش

پرده‌ها و فرش‌ها را، تارشان با پود

من به هر سو می‌دوم گریان

در لهیب آتش پر دود

وز میان خنده‌هایم تلخ

و خروش گریه‌ام ناشاد

از درون خستهٔ سوزان

می‌کنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد

خانه‌ام آتش گرفته ست، آتشی بی رحم

همچنان می‌سوزد این آتش

نقش‌هایی را که من بستم به خون دل

بر سر و چشم در و دیوار

در شب رسوای بی ساحل

وای بر من، سوزد و سوزد

غنچه‌هایی را که پروردم به دشواری

در دهان گود گلدان‌ها

روزهای سخت بیماری

از فراز بامهاشان، شاد

دشمنانم موذیانه خنده‌های فتحشان بر لب

بر من آتش به جان ناظر

در پناه این مشبک شب

من به هر سو می‌دوم

گریان ازین بیداد

می‌کنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد

وای بر من، همچنان می‌سوزد این آتش

آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوان

و آنچه دارد منظر و ایوان

من به دستان پر از تاول

این طرف را می‌کنم خاموش

وز لهیب آن روم از هوش

ز آن دگر سو شعله برخیزد، به گردش دود

تا سحرگاهان، که می‌داند که بود من شود نابود

خفته‌اند این مهربان همسای‌گانم شاد در بستر

صبح از من مانده بر جا مشت خاکستر

وای، آیا هیچ سر بر می‌کنند از خواب

مهربان همسایگانم از پی امداد؟

سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد

می‌کنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد



#مهدی_اخوان_ثالث
#فریاد
#زمستان
فریاد زیر آب - داریوش
@Dariush0Atfsdaa
چه دریایی میان ماست
خوشا دیدار ما در خواب...

#فریاد_زیر_آب

ترانه سرا: ایرج جنتی عطایی
آهنگساز: بابک بیات
تنظیم: واروژان
اجرا: #داریوش
انتشار: ۱۳۵۶
تصنیف "سمن بویان"
محمدرضا شجریان
سَمَن‌بویان غبارِ غم چو بنشینند، بنشانند
پری‌رویان قرار از دل چو بستیزند، بستانند

به فِتراکِ جفا دل‌ها چو بربندند، بربندند
ز زلفِ عَنبرین جان‌ها چو بگشایند، بفشانند

به عمری یک نَفَس با ما چو بنشینند، برخیزند
نهالِ شوق در خاطر چو برخیزند، بنشانند

سرشکِ گوشه‌گیران را چو دریابند، دُر یابند
رخِ مِهر از سحرخیزان نگردانند، اگر دانند

ز چشمم لَعْلِ رُمّانی چو می‌خندند، می‌بارند
ز رویم رازِ پنهانی چو می‌بینند، می‌خوانند

دوایِ دَردِ عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند، در مانند

چو منصور از مراد آنان که بردارند، بر دارند
بدین درگاه حافظ را چو می‌خوانند، می‌رانند

در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند، ناز آرند
که با این دَرد اگر دربند درمانند، در مانند

#حافظ #شجریان #فریاد
و خوشه های منقلبجو
در امتداد پشته فراری شدند
شب خدعه بار بود
شب آشیان چلچله ی خنجر
بیمار بود
فریاد آفتاب را نشنید
تردید آفتاب را شب
گاهی که می کشاند او را
در خندق افول ندید
دست سیاه دشمن در آستین دوست
از کوچه های نخل
از گاو رو ی گلناک
از باد می گذشت
ناگاه باد
از چرخش ایستاد
خاک آفتاب را نفرین کرد
شن زیر قطره های درشت خون
نالید
و نخل های منقلب از وحشت
در انتهای تپه ی ویران خم شد

و قایق شرور
در امتداد فاجعه پارو زد

#منوچهر_آتشی
#فریاد_آفتاب_را_شب
#دیدار_در_فلق