عزيز دلم، میدانی سيم آخر چيست؟ همه خيال میکنند كه سيمِ آخر
ساز است. حتا يك نوازنده بیسواد روی صحنه زد به سيم آخر تارش گفت:
اين هم سيم آخر! اما سيم آخر يعنی وقتی میرفتند قمار، سكه زرشان را كه
میباختند، جيبشان را میگشتند، آخرين سكهٔ سيم را هم به قمار میزدند.
میزدند به سيم آخر، به اميد بردن همه هستی، يا به باد دادن آخرين سكهٔ
نيستی
#عباس_معروفی
- تماماً مخصوص
#روحش_شاد_و_یادش_گرامی🖤
ساز است. حتا يك نوازنده بیسواد روی صحنه زد به سيم آخر تارش گفت:
اين هم سيم آخر! اما سيم آخر يعنی وقتی میرفتند قمار، سكه زرشان را كه
میباختند، جيبشان را میگشتند، آخرين سكهٔ سيم را هم به قمار میزدند.
میزدند به سيم آخر، به اميد بردن همه هستی، يا به باد دادن آخرين سكهٔ
نيستی
#عباس_معروفی
- تماماً مخصوص
#روحش_شاد_و_یادش_گرامی🖤
.
از دلتنگیت کجا فرار کنم معمار هیجان...
کجا بروم که صدای آمدنت را بشنوم؟کجا بایستم که راه رفتنت را ببینم؟کجا بخوابم که صدای نفسهات بیاید؟کجا بچرخم که در آغوش تو پیدا شوم؟کجا چشم باز کنم که در منظرم قاب شوی؟
کجایی؟کجایی که هیچ چیزی قشنگتر از تماشای تو نیست؟کجا بمیرم که با بوسههای تو چشم باز کنم؟کجایی...؟!
#عباس_معروفی
از دلتنگیت کجا فرار کنم معمار هیجان...
کجا بروم که صدای آمدنت را بشنوم؟کجا بایستم که راه رفتنت را ببینم؟کجا بخوابم که صدای نفسهات بیاید؟کجا بچرخم که در آغوش تو پیدا شوم؟کجا چشم باز کنم که در منظرم قاب شوی؟
کجایی؟کجایی که هیچ چیزی قشنگتر از تماشای تو نیست؟کجا بمیرم که با بوسههای تو چشم باز کنم؟کجایی...؟!
#عباس_معروفی
هر حرف نام تو را
با عطر گلی می آمیزم
هر خواب گندمزاری را
با نسیم نگاهم
بر تنت می نوازم
هر آوای پرنده ای را
از موهای تو می گذرانم
هر شراب نابی را
با مستی لبهای تو
مزه مزه می کنم
صدای تو
باد را برمی گرداند
گل قشنگم
برمی گردم
پیش از آن که تو را بشناسم برمی گردم
و در ابتدا و انتهای ذهنت ورق می خورم
می خواهی قبل و بعد ذهنت را ببوسم ؟
#عباس_معروفی
عباس معروفی (۲۷ اردیبهشت ۱۳۳۶ - ۱۰ شهریور ۱۴۰۱) رماننویس، نمایشنامهنویس، شاعر، ناشر و روزنامهنگار معاصر ایرانی مقیم آلمان بود او فعالیت ادبی خود را زیر نظر هوشنگ گلشیری و محمدعلی سپانلو آغاز کرد و در دهه شصت با چاپ رمان سمفونی مردگان در عرصه ادییات ایران به شهرت رسید.
با عطر گلی می آمیزم
هر خواب گندمزاری را
با نسیم نگاهم
بر تنت می نوازم
هر آوای پرنده ای را
از موهای تو می گذرانم
هر شراب نابی را
با مستی لبهای تو
مزه مزه می کنم
صدای تو
باد را برمی گرداند
گل قشنگم
برمی گردم
پیش از آن که تو را بشناسم برمی گردم
و در ابتدا و انتهای ذهنت ورق می خورم
می خواهی قبل و بعد ذهنت را ببوسم ؟
#عباس_معروفی
عباس معروفی (۲۷ اردیبهشت ۱۳۳۶ - ۱۰ شهریور ۱۴۰۱) رماننویس، نمایشنامهنویس، شاعر، ناشر و روزنامهنگار معاصر ایرانی مقیم آلمان بود او فعالیت ادبی خود را زیر نظر هوشنگ گلشیری و محمدعلی سپانلو آغاز کرد و در دهه شصت با چاپ رمان سمفونی مردگان در عرصه ادییات ایران به شهرت رسید.
.
با نگاهت عاشقــم کردی، دلم دیوانه شد
خنده بــرلب شاعرم کردی، دلم دیوانه شد
گفتـم آیا میشود با یک نگاه عاشق شوم؟
خنده براین پرسشـم کردی، دلم دیوانه شد
#عباس_معروفی
با نگاهت عاشقــم کردی، دلم دیوانه شد
خنده بــرلب شاعرم کردی، دلم دیوانه شد
گفتـم آیا میشود با یک نگاه عاشق شوم؟
خنده براین پرسشـم کردی، دلم دیوانه شد
#عباس_معروفی
خیال قشنگی ست؛
شنیدن صدای خش خش برگ ها،
بر زیر پاهایمان...
قدم زدن دو نفره مان، در پاییز!
اما هنوز؛
نه تو آمده ای،
نه پاییز...
#عباس_معروفی
شنیدن صدای خش خش برگ ها،
بر زیر پاهایمان...
قدم زدن دو نفره مان، در پاییز!
اما هنوز؛
نه تو آمده ای،
نه پاییز...
#عباس_معروفی
نه زمينشناسم
نه آسمانپرداز
گرفتارم
گرفتار چشمهاي تو
يک نگاه به زمين
يک نگاه به زمان
زندگي من از همين گرفتاري شروع ميشود
سبز آبي کبود من
چشمهاي تو
معناي تمام جملههاي ناتمامي ست
که عاشقان جهان
دستپاچه در لحظهي ديدار
فراموشي گرفتند و از گفتار بازماندند
#عباس_معروفی
نه آسمانپرداز
گرفتارم
گرفتار چشمهاي تو
يک نگاه به زمين
يک نگاه به زمان
زندگي من از همين گرفتاري شروع ميشود
سبز آبي کبود من
چشمهاي تو
معناي تمام جملههاي ناتمامي ست
که عاشقان جهان
دستپاچه در لحظهي ديدار
فراموشي گرفتند و از گفتار بازماندند
#عباس_معروفی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گاهی وقتها ...
بايد رفت.. رفت... رفت...
يک خيابان دراز را گرفت ...
تا آخرين نفس رفت ..!
پيچيد به يک كوچهی باريک ...
و ناپديد شد...!
#عباس_معروفی
#موسیقی_سنتی
#کمانچه_نوازی
#استاد_کیهان_کلهر
بايد رفت.. رفت... رفت...
يک خيابان دراز را گرفت ...
تا آخرين نفس رفت ..!
پيچيد به يک كوچهی باريک ...
و ناپديد شد...!
#عباس_معروفی
#موسیقی_سنتی
#کمانچه_نوازی
#استاد_کیهان_کلهر
تو ﻣﯽﺩﺍﻧﯽﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻧﻤﯽﺗﺮﺳﻢ
ﻓﻘﻂ، ﺣﻴﻒ ﺍﺳﺖﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ
ﻭ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺒﻴﻨﻢ...
#عباس_معروفی
سیّد عبّاس معروفی (۲۷ اردیبهشت ۱۳۳۶ – ۱۰ شهریور ۱۴۰۱)رماننویس، نمایشنامهنویس، شاعر، ناشر و روزنامهنگار ایرانی بود. او فعالیت ادبی را با هوشنگ گلشیری و محمدعلی سپانلو آغاز کرد و در دههٔ شصت با چاپ رمان سمفونی مردگان در عرصهٔ ادبیات ایران به شهرت رسید.
ﻓﻘﻂ، ﺣﻴﻒ ﺍﺳﺖﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ
ﻭ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺒﻴﻨﻢ...
#عباس_معروفی
سیّد عبّاس معروفی (۲۷ اردیبهشت ۱۳۳۶ – ۱۰ شهریور ۱۴۰۱)رماننویس، نمایشنامهنویس، شاعر، ناشر و روزنامهنگار ایرانی بود. او فعالیت ادبی را با هوشنگ گلشیری و محمدعلی سپانلو آغاز کرد و در دههٔ شصت با چاپ رمان سمفونی مردگان در عرصهٔ ادبیات ایران به شهرت رسید.