رابعه گفت :
« من خدا را به شوق بهشت
و خوف جهنم نمی پرستم
بلكه از كمال عشق به آن حضرت
و برای ادای شرایط عبودیت
عبادت می كنم .... »
میروم آتش در بهشت زنم
وآب در دوزخ ریزم
تا این هر دو حجاب رهروان
از میانه برخیزد
و قصد معین شود
و بندگان خدا، خدا را بیغرض
و نه به امید بهشت و یا خوف
از دوزخ خدمت كنند
#رابعه_عدویه_
« من خدا را به شوق بهشت
و خوف جهنم نمی پرستم
بلكه از كمال عشق به آن حضرت
و برای ادای شرایط عبودیت
عبادت می كنم .... »
میروم آتش در بهشت زنم
وآب در دوزخ ریزم
تا این هر دو حجاب رهروان
از میانه برخیزد
و قصد معین شود
و بندگان خدا، خدا را بیغرض
و نه به امید بهشت و یا خوف
از دوزخ خدمت كنند
#رابعه_عدویه_
رابعه عٓدٓویه اولین زن عارف که خدا را با عشق پرستش کرد.
عبدالواحد عامر میگوید: من و سفیان ثوری به بیمار پرسی رابعه درشدیم. از هیبت او سخن ابتدا نتوانستیم کرد. سفیان را گفتم: چیزی بگو.
گفت: اگر دعایی بگویی این رنج بر تو سهل کند.
روی بدو کرد و گفت: یا سفیان تو ندانی که این رنج به من که خواسته است نه خداوند خواسته است.
گفت: بلی!
گفت: چون میدانی پس مرا میفرمایی که از او درخواست کنم به خلاف خواست او؟دوست را خلاف کردن روا نبود.
پس سفیان گفت: یا رابعه!چه چیزت آرزوست؟
گفت: یا سفیان!تو مردی از اهل علم باشی، چرا چنین سخن میگویی که چه آرزو میکندت؟به عزت الله که دوازده سال است که مرا خرمای تر آرزو میکند، تو میدانی که در بصره خرما را خطری نیست. من هنوز نخوردم که بنده ام و بنده را با آرزو چه کار؟اگر من خواهم و خداوند نخواهد، این کفر بود. آن باید خواست که او خواهد تا بنده ای به حقیقت او باشی. اگر او خود دهد آن کاری دگر بود.
سفیان گفت: خاموش شدم و هیچ نگفتم.
پس سفیان گفت: در کار تو چون سخن نمیتوان گفت، در کار من سخنی بگوی.
گفت: تو نیک مردی. اگر نه آن است که دنیا را دوست داری. و گفت روایت حدیث دوست داری. یعنی این جاهی است.
سفیان گفت: مرا رقت آورد. گفتم: خداوندا!از من خوشنود باش.
رابعه گفت: شرم نداری که رضای کسی جویی که تو از او راضی نیی.
#تذکره_الاولیا
ذکر
#رابعه_عدویه
عبدالواحد عامر میگوید: من و سفیان ثوری به بیمار پرسی رابعه درشدیم. از هیبت او سخن ابتدا نتوانستیم کرد. سفیان را گفتم: چیزی بگو.
گفت: اگر دعایی بگویی این رنج بر تو سهل کند.
روی بدو کرد و گفت: یا سفیان تو ندانی که این رنج به من که خواسته است نه خداوند خواسته است.
گفت: بلی!
گفت: چون میدانی پس مرا میفرمایی که از او درخواست کنم به خلاف خواست او؟دوست را خلاف کردن روا نبود.
پس سفیان گفت: یا رابعه!چه چیزت آرزوست؟
گفت: یا سفیان!تو مردی از اهل علم باشی، چرا چنین سخن میگویی که چه آرزو میکندت؟به عزت الله که دوازده سال است که مرا خرمای تر آرزو میکند، تو میدانی که در بصره خرما را خطری نیست. من هنوز نخوردم که بنده ام و بنده را با آرزو چه کار؟اگر من خواهم و خداوند نخواهد، این کفر بود. آن باید خواست که او خواهد تا بنده ای به حقیقت او باشی. اگر او خود دهد آن کاری دگر بود.
سفیان گفت: خاموش شدم و هیچ نگفتم.
پس سفیان گفت: در کار تو چون سخن نمیتوان گفت، در کار من سخنی بگوی.
گفت: تو نیک مردی. اگر نه آن است که دنیا را دوست داری. و گفت روایت حدیث دوست داری. یعنی این جاهی است.
سفیان گفت: مرا رقت آورد. گفتم: خداوندا!از من خوشنود باش.
رابعه گفت: شرم نداری که رضای کسی جویی که تو از او راضی نیی.
#تذکره_الاولیا
ذکر
#رابعه_عدویه
با بنی آدم از دیده به حق منزل نیست،
از زبانها بدو راه نیست ،
و سمع شاهراه زحمت گویندگان است ،
و دست و پای ساکنان حیرت اند.
کار با دل افتاده ،
بکوشید تا دل را بیدار دارید ،
که چون دل بیدار شد او را به یار حاجت نیست.
یعنی دل بیدار آن است که گم شده است در حق و هر که گم شد ،
یار چه کند، «الفناء فی الله» آنجا بود.
📚 #تذکرة_الاولیاء #عطار_نیشابوری
ذکر ام الخیر #رابعه_عدویه
از زبانها بدو راه نیست ،
و سمع شاهراه زحمت گویندگان است ،
و دست و پای ساکنان حیرت اند.
کار با دل افتاده ،
بکوشید تا دل را بیدار دارید ،
که چون دل بیدار شد او را به یار حاجت نیست.
یعنی دل بیدار آن است که گم شده است در حق و هر که گم شد ،
یار چه کند، «الفناء فی الله» آنجا بود.
📚 #تذکرة_الاولیاء #عطار_نیشابوری
ذکر ام الخیر #رابعه_عدویه
یا بنی آدم!
از دیده به حق منزلی نیست
از زبانها بدو راه نیست و سمع، شاهراه زحمت گویندگان است
و دست و پای، سکان حیرت اند.
کار، با دل افتاده است
بکوشید تا دلی بیدار بدست آرید که چون دل بیدار شد، او را به یار حاجت نیست.
#رابعه_عدویه✴️
از دیده به حق منزلی نیست
از زبانها بدو راه نیست و سمع، شاهراه زحمت گویندگان است
و دست و پای، سکان حیرت اند.
کار، با دل افتاده است
بکوشید تا دلی بیدار بدست آرید که چون دل بیدار شد، او را به یار حاجت نیست.
#رابعه_عدویه✴️
یا بنی آدم!
از دیده به حق منزلی نیست
از زبانها بدو راه نیست و سمع، شاهراه زحمت گویندگان است
و دست و پای، سکان حیرت اند.
کار، با دل افتاده است
بکوشید تا دلی بیدار بدست آرید که چون دل بیدار شد، او را به یار حاجت نیست.
#رابعه_عدویه
از دیده به حق منزلی نیست
از زبانها بدو راه نیست و سمع، شاهراه زحمت گویندگان است
و دست و پای، سکان حیرت اند.
کار، با دل افتاده است
بکوشید تا دلی بیدار بدست آرید که چون دل بیدار شد، او را به یار حاجت نیست.
#رابعه_عدویه
بعد از مرگ رابعه عدویه را به خواب دیدند؛ گفتند: «حال گوی.»
گفت: آن جوانمردان (نکیر و منکر) در آمدند، گفتند: «من ربّک؟»
گفتم: «باز گردید و خدای را بگویید:
" با چندین هزار هزار خلق، پیرزنی ضعیفه را فراموش نکردی،
من که در همه جهان تنها تو را دارم، هرگزت فراموش کنم تا کسی را فرستی که:
خدای تو کیست؟!» "
#رابعه_عدویه
#تذکره_الاولیاء
گفت: آن جوانمردان (نکیر و منکر) در آمدند، گفتند: «من ربّک؟»
گفتم: «باز گردید و خدای را بگویید:
" با چندین هزار هزار خلق، پیرزنی ضعیفه را فراموش نکردی،
من که در همه جهان تنها تو را دارم، هرگزت فراموش کنم تا کسی را فرستی که:
خدای تو کیست؟!» "
#رابعه_عدویه
#تذکره_الاولیاء
احبّک حبّین، حبّ الهوی
و حبّاً لانّک اهلُ لذاکا...
دوگونه دوست میدارمت؛
یکی از روی محبّت،
دیگری از آن رو که تو خود
سزاوار دوست داشتنی...
#رابعه_عدویه
و حبّاً لانّک اهلُ لذاکا...
دوگونه دوست میدارمت؛
یکی از روی محبّت،
دیگری از آن رو که تو خود
سزاوار دوست داشتنی...
#رابعه_عدویه
خداوندا...
اگر تو را از خوف دوزخ می پرستم،
در دوزخم بسوز
و اگر به اميد بهشت می پرستم،
آن را بر من حرام کن
و اگر از برای تو تو را می پرستم،
جمال باقی از من دريغ مدار
من دل نگاه می دارم نه گِل
یا رب...
یا دلم حاضر کن
یا نماز بی دل قبول کن
بانو #رابعه_عدویه
#تذکرة_الاولیاء
اگر تو را از خوف دوزخ می پرستم،
در دوزخم بسوز
و اگر به اميد بهشت می پرستم،
آن را بر من حرام کن
و اگر از برای تو تو را می پرستم،
جمال باقی از من دريغ مدار
من دل نگاه می دارم نه گِل
یا رب...
یا دلم حاضر کن
یا نماز بی دل قبول کن
بانو #رابعه_عدویه
#تذکرة_الاولیاء
خداوندا...
اگر تو را از خوف دوزخ می پرستم،
در دوزخم بسوز
و اگر به اميد بهشت می پرستم،
آن را بر من حرام کن
و اگر از برای تو تو را می پرستم،
جمال باقی از من دريغ مدار
من دل نگاه می دارم نه گِل
یا رب...
یا دلم حاضر کن
یا نماز بی دل قبول کن
بانو #رابعه_عدویه
#تذکرة_الاولیاء
اگر تو را از خوف دوزخ می پرستم،
در دوزخم بسوز
و اگر به اميد بهشت می پرستم،
آن را بر من حرام کن
و اگر از برای تو تو را می پرستم،
جمال باقی از من دريغ مدار
من دل نگاه می دارم نه گِل
یا رب...
یا دلم حاضر کن
یا نماز بی دل قبول کن
بانو #رابعه_عدویه
#تذکرة_الاولیاء
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خداوندا...
اگر تو را از خوف دوزخ می پرستم،
در دوزخم بسوز
و اگر به اميد بهشت می پرستم،
آن را بر من حرام کن
و اگر از برای تو تو را می پرستم،
جمال باقی از من دريغ مدار
من دل نگاه می دارم نه گِل
یا رب...
یا دلم حاضر کن
یا نماز بی دل قبول کن
بانو #رابعه_عدویه
#اردشیر_رستمی
#کتاب_باز
اگر تو را از خوف دوزخ می پرستم،
در دوزخم بسوز
و اگر به اميد بهشت می پرستم،
آن را بر من حرام کن
و اگر از برای تو تو را می پرستم،
جمال باقی از من دريغ مدار
من دل نگاه می دارم نه گِل
یا رب...
یا دلم حاضر کن
یا نماز بی دل قبول کن
بانو #رابعه_عدویه
#اردشیر_رستمی
#کتاب_باز
نقل است که وقت بهار در خانەیی رفت و بيرون نيامد؛
خادمه گفت : ای سيده ! بيرون آی تا آثار صنع بينی؛
رابعه گفت : تو باری درآی تا صانع بينی..
شَغّلنی مُشاهدة الصّانع عن مطالعة الصّنع
مشغول داشتە است مرا مشاهده صانع از مطالعه مصنوع…
ذکر #رابعه_عدویه
تذکره الاولیاء
خادمه گفت : ای سيده ! بيرون آی تا آثار صنع بينی؛
رابعه گفت : تو باری درآی تا صانع بينی..
شَغّلنی مُشاهدة الصّانع عن مطالعة الصّنع
مشغول داشتە است مرا مشاهده صانع از مطالعه مصنوع…
ذکر #رابعه_عدویه
تذکره الاولیاء
عَرَفْتُ الهَـوىٰ
«عشق را شناختم»
من عشق را تنها زمانی شناختم که با عشق تو آشنا شدم،
من قلبم را در مقابل دشمن تو ممنـوعالـورود كردهام.
من مدّتها در گفتگو با تو بودم، که رازهـای درونی قلبم را میدانی، به جز تو كسی را نمیبینم.
عشق من، دو عشق است، اما هر دوی آنها برای توست،
اولینِ آن، عشق به عشق توست و دیگری، عشق به خود تو
و اما اولی، که عشق به عشق توست، چنین است:
ذکر و یاد کامل تو،
و نه حتی ذرهای منحرف و غافل از تو
#رابعه_عدویه
«عشق را شناختم»
من عشق را تنها زمانی شناختم که با عشق تو آشنا شدم،
من قلبم را در مقابل دشمن تو ممنـوعالـورود كردهام.
من مدّتها در گفتگو با تو بودم، که رازهـای درونی قلبم را میدانی، به جز تو كسی را نمیبینم.
عشق من، دو عشق است، اما هر دوی آنها برای توست،
اولینِ آن، عشق به عشق توست و دیگری، عشق به خود تو
و اما اولی، که عشق به عشق توست، چنین است:
ذکر و یاد کامل تو،
و نه حتی ذرهای منحرف و غافل از تو
#رابعه_عدویه
عَرَفْتُ الهَـوىٰ
«عشق را شناختم»
من عشق را تنها زمانی شناختم که با عشق تو آشنا شدم،
من قلبم را در مقابل دشمن تو ممنـوعالـورود كردهام.
من مدّتها در گفتگو با تو بودم، که رازهـای درونی قلبم را میدانی، به جز تو كسی را نمیبینم.
عشق من، دو عشق است، اما هر دوی آنها برای توست،
اولینِ آن، عشق به عشق توست و دیگری، عشق به خود تو
و اما اولی، که عشق به عشق توست، چنین است:
ذکر و یاد کامل تو،
و نه حتی ذرهای منحرف و غافل از تو
#رابعه_عدویه
«عشق را شناختم»
من عشق را تنها زمانی شناختم که با عشق تو آشنا شدم،
من قلبم را در مقابل دشمن تو ممنـوعالـورود كردهام.
من مدّتها در گفتگو با تو بودم، که رازهـای درونی قلبم را میدانی، به جز تو كسی را نمیبینم.
عشق من، دو عشق است، اما هر دوی آنها برای توست،
اولینِ آن، عشق به عشق توست و دیگری، عشق به خود تو
و اما اولی، که عشق به عشق توست، چنین است:
ذکر و یاد کامل تو،
و نه حتی ذرهای منحرف و غافل از تو
#رابعه_عدویه