از من مخواه شعر تر، ای بی خبر ز درد
شعری که خون از آن نچکد ننگ دفتر است
ما با زبان سرخ و سر سبز آمدیم
تیغ زبان برندهتر از تیغ خنجر است
در شهر هر چه مینگرم غیر درد نیست
حتی به شاخ خشک دلم برگ زرد نیست
اینجا نفس به حنجره انکار میشود
با صد زبان به کفر من اقرار میشود
با هر اذان صبح به گلدستههای شهر
هر روز دیو فاجعه بیدار میشود
اینجا ز خوف خشم خدا در دل زمین
دیوار خانه روی تو آوار میشود
با ازدحام اینهمه شمشیر تشنه لب
هر روز، روز واقعه تکرار میشود
از بس سرودم و نشنیدید خستهام
من از نگاه سرد شما دلشکستهام
ای از تبار هر چه سیاهی سرشتتان
رنگ جهنم است تمام بهشتتان
شمشیرهای کهنهی خود را رها کنید
از ذوالفقار شاه ولایت حیا کنید
بیشک اگر که تیغ شما ذوالفقار بود
هر چهارفصل سال همیشه بهار بود
اما به حکم سفسته بیداد کردهاید
ابلیس را ز اشک خدا شاد کردهاید
مردم خدا نکرده مگر کور گشتهاید؟
یا از اصالت خودتان دور گشتهاید؟
تا کی برای لقمهی نان بندگی کنید؟
تا کی به زیر منّتشان زندگی کنید؟
آزاده باش هر چه که هستی عزیز من
حتی اگر که بُت بپرستی عزیز من
اینان که از قبیلهی شوم سیاهیاند
بیرق به دست شام غریب تباهیاند
تا کی در انتظار مسیحی دوبارهاید
در جستجوی نور کدامین ستارهاید
مردم، برای هیبتمان آبرو نماند
فریاد دادخواهیمان در گلو نماند
اینان تمام هستی ما را گرفتهاند
شور و نشاط و مستی ما را گرفتهاند
#بیداد خراسانی
(بخشهایی از یک قصیده بلند)
شعری که خون از آن نچکد ننگ دفتر است
ما با زبان سرخ و سر سبز آمدیم
تیغ زبان برندهتر از تیغ خنجر است
در شهر هر چه مینگرم غیر درد نیست
حتی به شاخ خشک دلم برگ زرد نیست
اینجا نفس به حنجره انکار میشود
با صد زبان به کفر من اقرار میشود
با هر اذان صبح به گلدستههای شهر
هر روز دیو فاجعه بیدار میشود
اینجا ز خوف خشم خدا در دل زمین
دیوار خانه روی تو آوار میشود
با ازدحام اینهمه شمشیر تشنه لب
هر روز، روز واقعه تکرار میشود
از بس سرودم و نشنیدید خستهام
من از نگاه سرد شما دلشکستهام
ای از تبار هر چه سیاهی سرشتتان
رنگ جهنم است تمام بهشتتان
شمشیرهای کهنهی خود را رها کنید
از ذوالفقار شاه ولایت حیا کنید
بیشک اگر که تیغ شما ذوالفقار بود
هر چهارفصل سال همیشه بهار بود
اما به حکم سفسته بیداد کردهاید
ابلیس را ز اشک خدا شاد کردهاید
مردم خدا نکرده مگر کور گشتهاید؟
یا از اصالت خودتان دور گشتهاید؟
تا کی برای لقمهی نان بندگی کنید؟
تا کی به زیر منّتشان زندگی کنید؟
آزاده باش هر چه که هستی عزیز من
حتی اگر که بُت بپرستی عزیز من
اینان که از قبیلهی شوم سیاهیاند
بیرق به دست شام غریب تباهیاند
تا کی در انتظار مسیحی دوبارهاید
در جستجوی نور کدامین ستارهاید
مردم، برای هیبتمان آبرو نماند
فریاد دادخواهیمان در گلو نماند
اینان تمام هستی ما را گرفتهاند
شور و نشاط و مستی ما را گرفتهاند
#بیداد خراسانی
(بخشهایی از یک قصیده بلند)
شمشیر های کهنه خود را رها کنید
از ذوالفقار شاه ولایت حیا کنید
بی شک اگر که تیغ شما ذوالفقار بود
هر چار فصل سال همیشه بهار بود
اما به حکم سفسته بیداد کرده اید
ابلیس را ز اشک خدا شاد کرده اید
مردم در این سرا چه به جز باد سرد نیست
هر که لاف مردی خود زد که مرد نیست
مردم حدیث خوردن شرم و حیاست
صحبت ز هتک حرمت والای کبریاست
مردم خدا نکرده مگر کور گشته اید
یا از اصالت خودتان دور گشته اید
تا کی برای لقمه نان بندگی کنید
تا کی به زیر منتشان زندگی کنید
اشعار صیقلی شده تقدیم کس نکن
گل را فدای رویش خاشاک و خس نکن
دل را اسیر دلبر مشکوک کرده ای
دره دری نثار ره خوک کرده ای
آزاده باش هرچه که هستی عزیز من
حتی اگر که بت بپرستی عزیز من
اینان که از قبیله شوم سیاهیند
بیرق بدست شام قریب تباهیند
گویند این عجوزه شب راه چاره است
آبستن سپیده صبحی دوباره است
ای خلق این عجوزه شب پا به ماه نیست
آبستن سپیده صبح پگاه نیست
مردم به سحر شعبده به خواب رفته اید
در این کویر تشنه پی آب رفته اید
تا کی در انتظار مسیح دوباره اید
در جستجوی نور کدامین ستاره اید
مردم برای هیبت مان آبرو نماند!!!
فریاد داد خواهیمان در گلو نماند
اینان تمام هستی ما را گرفته اند
شور و نشاطی و مستی ما را گرفته اند
در موج خیز حادثه کشتی شکسته است
در ما غمی به وسعت دریا نشسته است
#بیداد_خراسانی
از ذوالفقار شاه ولایت حیا کنید
بی شک اگر که تیغ شما ذوالفقار بود
هر چار فصل سال همیشه بهار بود
اما به حکم سفسته بیداد کرده اید
ابلیس را ز اشک خدا شاد کرده اید
مردم در این سرا چه به جز باد سرد نیست
هر که لاف مردی خود زد که مرد نیست
مردم حدیث خوردن شرم و حیاست
صحبت ز هتک حرمت والای کبریاست
مردم خدا نکرده مگر کور گشته اید
یا از اصالت خودتان دور گشته اید
تا کی برای لقمه نان بندگی کنید
تا کی به زیر منتشان زندگی کنید
اشعار صیقلی شده تقدیم کس نکن
گل را فدای رویش خاشاک و خس نکن
دل را اسیر دلبر مشکوک کرده ای
دره دری نثار ره خوک کرده ای
آزاده باش هرچه که هستی عزیز من
حتی اگر که بت بپرستی عزیز من
اینان که از قبیله شوم سیاهیند
بیرق بدست شام قریب تباهیند
گویند این عجوزه شب راه چاره است
آبستن سپیده صبحی دوباره است
ای خلق این عجوزه شب پا به ماه نیست
آبستن سپیده صبح پگاه نیست
مردم به سحر شعبده به خواب رفته اید
در این کویر تشنه پی آب رفته اید
تا کی در انتظار مسیح دوباره اید
در جستجوی نور کدامین ستاره اید
مردم برای هیبت مان آبرو نماند!!!
فریاد داد خواهیمان در گلو نماند
اینان تمام هستی ما را گرفته اند
شور و نشاطی و مستی ما را گرفته اند
در موج خیز حادثه کشتی شکسته است
در ما غمی به وسعت دریا نشسته است
#بیداد_خراسانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گیرم گلاب ناب شما اصل قمصر است
اما چه سود حاصل گلهای پرپر است
این #تخته_پاره ها که بدان #چنگ میزنید
ته مانده های زورق بر #خون شناور است
شمشیرهای کهنه خود را غلاف کنید
از #ذوالفقار شاه ولایت حیا کنید
بی شک اگر که تیغ شما ذوالفقار بود
هرچهار فصل سال همیشه بهاااااار بود...
#مردم به سحر و شعبده در خواب رفته اید
در این کویر تشنه پی آب رفته اید
تا کی در انتظار مسیحی دوباره اید؟
در جستجوی نور کدامین ستاره اید؟
#مردم برای هیبتمان آبرو نماند
فریاد دادخواهیمان در گلو نماند!
این روزها میطلبه... گوش کنید
«امیرحسین خوشنویسان سبزواری» متخلص به #بیداد_خراسانی ۱۱ سال پیش (۹۱/۴/۲۸) این غزل مثنوی را در انجمن ادبی امیرکبیر تهران خواند ...
غزل کامل بیداد🙏🙏🙏
اما چه سود حاصل گلهای پرپر است
این #تخته_پاره ها که بدان #چنگ میزنید
ته مانده های زورق بر #خون شناور است
شمشیرهای کهنه خود را غلاف کنید
از #ذوالفقار شاه ولایت حیا کنید
بی شک اگر که تیغ شما ذوالفقار بود
هرچهار فصل سال همیشه بهاااااار بود...
#مردم به سحر و شعبده در خواب رفته اید
در این کویر تشنه پی آب رفته اید
تا کی در انتظار مسیحی دوباره اید؟
در جستجوی نور کدامین ستاره اید؟
#مردم برای هیبتمان آبرو نماند
فریاد دادخواهیمان در گلو نماند!
این روزها میطلبه... گوش کنید
«امیرحسین خوشنویسان سبزواری» متخلص به #بیداد_خراسانی ۱۱ سال پیش (۹۱/۴/۲۸) این غزل مثنوی را در انجمن ادبی امیرکبیر تهران خواند ...
غزل کامل بیداد🙏🙏🙏
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گیرم گلاب ناب شما اصل قمصر است
اما چه سود حاصل گلهای پرپر است
این #تخته_پاره ها که بدان #چنگ میزنید
ته مانده های زورق بر #خون شناور است
شمشیرهای کهنه خود را غلاف کنید
از #ذوالفقار شاه ولایت حیا کنید
بی شک اگر که تیغ شما ذوالفقار بود
هرچهار فصل سال همیشه بهاااااار بود...
#مردم به سحر و شعبده در خواب رفته اید
در این کویر تشنه پی آب رفته اید
تا کی در انتظار مسیحی دوباره اید؟
در جستجوی نور کدامین ستاره اید؟
#مردم برای هیبتمان آبرو نماند
فریاد دادخواهیمان در گلو نماند!
این روزها میطلبه... گوش کنید
«امیرحسین خوشنویسان سبزواری» متخلص به #بیداد_خراسانی ۱۱ سال پیش (۹۱/۴/۲۸) این غزل مثنوی را در انجمن ادبی امیرکبیر تهران خواند ...
غزل کامل بیداد🙏🙏🙏
اما چه سود حاصل گلهای پرپر است
این #تخته_پاره ها که بدان #چنگ میزنید
ته مانده های زورق بر #خون شناور است
شمشیرهای کهنه خود را غلاف کنید
از #ذوالفقار شاه ولایت حیا کنید
بی شک اگر که تیغ شما ذوالفقار بود
هرچهار فصل سال همیشه بهاااااار بود...
#مردم به سحر و شعبده در خواب رفته اید
در این کویر تشنه پی آب رفته اید
تا کی در انتظار مسیحی دوباره اید؟
در جستجوی نور کدامین ستاره اید؟
#مردم برای هیبتمان آبرو نماند
فریاد دادخواهیمان در گلو نماند!
این روزها میطلبه... گوش کنید
«امیرحسین خوشنویسان سبزواری» متخلص به #بیداد_خراسانی ۱۱ سال پیش (۹۱/۴/۲۸) این غزل مثنوی را در انجمن ادبی امیرکبیر تهران خواند ...
غزل کامل بیداد🙏🙏🙏
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
لیلا شدن
به چشم و زلف و خال نیست
مجنون شدن
به عربده و قیل و قال نیست
صدها مؤذن آمد و
صدها اذان سرود
اما از این میانه
یکی چون بلال نیست
گفتی که با دعا
به خدا میرسی،
ولی هر شب کمیل خواندی و
هیچت کمال نیست
این های و هوی پوچ
دعا نیست ادعاست!
وقتی که
آب چشمهی چشمت زلال نیست...
📻 #بیداد_خراسانی