معرفی عارفان
1.01K subscribers
32.2K photos
11.6K videos
3.16K files
2.64K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
چنین رخ داد که حق تعالی به بایزید گفت که بایزید، چه خواهی؟
گفت؛ خواهم که نخواهم

اکنون آدمی را دو حالت بیش نیست، یا خواهد، یا نخواهد!

این که خالی از خواهش باشد، صفت آدمی نیست، این صفت کسی است که از خود تهی شده است و تمنایی در او نمانده است، که اگر تمنایی در او بود،آن صفت آدمیت بود که یا میخواهد یا نمیخواهد و درگیر خواهشها است
اکنون حق تعالی میخواست که او را "انسان کامل" گرداند تا بعد از آن او را حالتی حاصل شود که در او دوگانگی و فراق نباشد. و وصل کلی باشد و اتحاد با حق
زیرا همه رنجهای آدمی از آن بر میخیزد که چیزی خواهی و آن میسر نشود و یا با رنج میسر شود،
چون هیچ نخواهی، رنجی نماند....

#شمس_تبریزی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دو کس نشسته اند
چشم هر دو روشن
در او سَبَلی نه
غباری ، گرهی نه ، دردی نه

این یکی می بیند ...
آن دگر هیچ نمی بیند

#شمس_تبریزی

سَبَل: نوعی بیماری چشمی
بهلول ،قارئی را سنگ زد ، گفتند : چرا می زنی ؟
گفت : زیرا قاری دروغ می گوید .
فتنه ای در شهر افتاد . خلیفه بهلول را حاضر کرد ، گفت : من صوت او را می گویم ، قول او را نمی گویم .
گفت : این چگونه باشد ؟ صوت او از قول او چون جدا باشد ؟!
گفت : اگر تو که خلیفه ای فرمانی بنویسی که عاملان فلان بقعه چون این فرمان بشنوند باید که حاضر آیند هر چه زودتر ، بی هیچ توقف ؛ قاصد این فرمان را آنجا برد ، خواندند و هر روز می خوانند ، و البته نمی آیند ؛ در آن خواندن صادق هستند و در آن گفتن که ( سمعا و طاعه )

#شمس_تبریزی
تغییر سخن بزرگان

چنان‌که سنایی خشت‌های آن شخص که شعر او را خراب کرد به پای بکوفت. گفت: هی هی، چه می‌کنی؟ گفت: تو را دشوار آمد که خشت تو را شکستم، پس تو شعر مرا چگونه می‌شکنی؟ گفت: تو سنایی؟ در پای او افتاد.

#شمس_تبریزی

مقالات شمس تبریزی
تصحیح اشرفی و جمال‌پور، ص: 491


سنایی شنید که شخصی شعر او را با تغییر و بدون توجه به درستی کلمات می‌خواند. به نزد او می‌رود و می‌بیند که در حال درست کردن خشت است. سنایی به پای بر خشت‌های او می‌زند و آنها را خراب می‌کند. آن فرد اعتراض می‌کند که چرا این کار را می‌کنی؟ سنایی می‌گوید که برای تو سخت است که من خشت‌های تو را خراب کنم پس تو چرا شعر مرا تحریف می‌کنی؟ آن شخص وقتی فهمید که او سنایی است به احترام به پای او افتاد.

این حکایت کوتاه در تایید مطلب قبلی بود که شمس خواسته بود تا سخن او را از حفظ نقل نکنند.
تاثیر همنشینی با بزرگان

از خاکدان تیره رَسته
در صحبتِ آبِ لطیفِ جان‌فزا مقیم شده
و آن دریا:
بنده‌ای باشد از بندگان خدا.

#شمس_تبریزی

مقالات شمس تبریزی
تصحیح اشرفی و جمال‌پور، ص: 177


در مصاحبت بودن با بزرگان آنقدر تاثیر زیاد و عمیق دارد که شمس از آن به عنوان "از خاک بیرون آمدن و کنار آب لطیف قرار گرفتن" تعبیر کرده است و چه تعبیری زیباتر از این؟
با هیچ خَلق سخن نگفته‌ام
الّا با مولانا.

#شمس_تبریزی

مقالات شمس تبریزی
تصحیح اشرفی و جمال‌پور، ص: 479
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مکالمۀ شمس و مولانا

من جهت مصلحت تو پنجاه سفر بکنم، سفرِ من برای برآمدن کار توست، اگرنه مرا چه تفاوت کند از روم تا به شام؟ در کعبه باشم و یا در استنبول، تفاوت نکند. الّا آن است که البته فراق پخته می‌کند و مُهَذّب می‌کند. اکنون مُهَذّب و پختۀ وصال اولی‌تر، یا پختۀ فراق؟ اینکه در وصال پخته شود و چشم باز کند کجا، و آن کجا که بیرون پرده ایستاده بود، تا کی در پرده راه یابد؟ چه ماند بِدان که در اندرون پرده باشد مقیم؟

#شمس_تبریزی

مقالات شمس تبریزی
تصحیح اشرفی و جمال‌پور، ص: 200

#دکلمه_مقالات_شمس
Be Rah (Way) [Nex1Music.IR]
Alireza Ghorbani
یادی در جان

گفتند خدای را نشانی بده
که به آن بدانیم که تو با که بیشتر می‌باشی به عنایت و رحمت.

گفت: هرکه خدای مرا بیشتر یاد می‌کند

یادیست بر زبان
و یادیست در جان

#شمس_تبریزی

مقالات شمس تبریزی
تصحیح اشرفی و جمال‌پور، ص: 244

دکلمه #پرویز_بهرام
«به هر سویی که می‌خواهی
شرق، غرب، شمال یا جنوب برو؛
اما هر سفری را که آغاز می‌کنی،
سیاحتی به درون خود بدان.
آن کس که به درون خود سفر کند
تمام ارض را طی می‌کند.»


#شمس_تبریزی
ما آنیم که
زندان را بر خود بوستان گردانیم
چون زندان ما بوستان گردد
بنگر که بوستان ما خود چه باشد!


#شمس_تبریزی