معرفی عارفان
999 subscribers
32.1K photos
11.6K videos
3.16K files
2.63K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
نه کس ز بهر تو یارم، نه یار کَس من هم
نه دوست غیر تو دارم کسی، نه دشمن هم

طمع به عمرِ ابد از حیات وصلم بود
کنون ز هجر تو راضی شدم به مردن هم

دریغ کشتِ جوانی که برقِ پیری سوخت
برفت خرّمی ما به باد و خرمن هم

نشاطِ گمشده می‌جویم و نمی‌یابم
ز عیشِ مُطرب و ساقیّ و گشتِ گلشن هم

فغان ز تیره‌شبی، وه! کجا شد آن شب‌ها
که آمدی به درم مَه ز بام و روزن هم

جفاکشِ همه خلقیم و دست ما کوتاه
نمی‌رسد به گریبانِ کس، به دامن هم

چراغِ «اهلیِ» دلخسته برفروز از وصل
که جان چو شمع گدازد ز فُرقت و تن هم...

#اهلی_شیرازی
معرفی عارفان
عشق سفر است. مسافر این سفر چه بخواهد چه نخواهد، از سر تا پا عوض میشود. کسی نیست که رهرو این راه شود و تغییر نکند! #شمس_تبریزی من غریبم، از بیابان آمدم بر امید لطفِ سلطان آمدم! (مثنوى_معنوی) حضرت_مولانا
 
اگر تو جان طلبی جان در آستین دارم
وگر سرم سر تسلیم بر زمین دارم

نعیم جنت و عیش جهان کمست بهم
من از توهم آن دارم و هم این دارم

گرم فرشته چو آدم کند سجود رواست
که خاکپای تو از سجده بر جبین دارم

مکش چو صید تو گشتم کز ابروی خوبان
کمان فتنه ز هر گوشه در کمین دارم

شب سیاه غمت گر کند سگت ره گم
چراغ در رهش از آه آتشین دارم

وصال دوست دهد صدهزار ساله مراد
نظر بدوست من از عقل دوربین دارم

به اشک من چه کنی عرض چشم تر اهلی
که خرمنم من و صد چون تو خوشه چین دارم

#اهلی_شیرازی
دل‌مُرده از آنم که مسیحانفسی نیست
فریادم از آنست که فریادرسی نیست

از خانقه ای‌شیخ! درِ کس نگشاید؛
معلوم شد امروز که در خانه کسی نیست

ای مرغِ گرفتار که دوری ز گلستان،
واماندگی‌ات جز به‌شکستِ قفسی نیست

بگذر چو نسیم از سرِ این باغ که در وی
هر جا که گلی سر زده بی خار و خسی نیست

گر طالبِ یاری قدمی پیش نِه ای‌شیخ!
کز صومعه تا دِیرِ مغان راه بسی نیست

در سیلِ غم از جای شدن کارِ خسان است
«اهلی» چو حریفانْ سبُکی بوالهوسی نیست.

#اهلی_شیرازی
دردا که درین شهر دلی شاد نماندست
یک بنده ز بند ستم آزاد نماندست

هر جا که رَوم ناله و فریاد و فغان است
در شهر بجز ناله و فریاد نماندست

خون از مژهٔ مردمِ دلخسته روان‌است
حاجت به سرِ نشترِ فصّاد نماندست

غیر از هنرِ ظلم که در حدّ‌ِ کمال است
در هیچ هنر هیچ کس استاد نماندست

از ظلمْ حکایت چه کنم، قصّه دراز است
القصّه مگویید که شدّاد نماندست

داد از که زنم؟ چون همه بیدادگرانند
ما را هم ازین جور، سرِ داد نماندست

از خانه‌خرابی همه هم‌خانهٔ جغدیم
فریاد که یک خانهٔ آباد نماندست

ویرانه شد این مُلک و امارت نپذیرد
کز سیلِ فنا خانه ز بنیاد نماندست

از مادرِ گیتی بجز از فتنه نزاید
بهبود نمی‌بینم و بهزاد نماندست

«اهلی» مطَلب نعمت دنیا که درین عهد
فیضی بجز از لطفِ خداداد نماندست.

#اهلی_شیرازی، به اهتمام و تصحیح: حامد ربانی، انتشارات سنایی ۱۳۴۴، صص ۴۳۳ و ۴۳۴ با تلخیص
.

هر ذره ای ز صنع تو خورشید عالم است
صنع تو را چه حاجت شرح و بیان ما؟

#اهلی_شیرازی
تا گوشه‌ی چشمی به من آن سیمتن انداخت
خوبان جهان را همه از چشم من انداخت

#اهلی_شیرازی
ما کم چو هلالیم و تو چون# ماه تمامی
باشد که کمالِ تو ببیند کمی ما


#اهلی_شیرازی
ما کم چو هلالیم و تو چون# ماه تمامی
باشد که کمالِ تو ببیند کمی ما


#اهلی_شیرازی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یا رب بکرم نگاهدارنده تویی

نقش همه را رقم نگارنده تویی

هر چند که من تخم اهل میکارم

کارنده منم ولی برآرنده تویی

#اهلی_شیرازی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یا رب مهل اندر گنه اندوختنم

بنما ره علم و حکمت آموختنم

از برق کرم چراغم افروخته کن

هر چند چو شمع لایق سوختنم

#اهلی_شیرازی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به شکر حق که کند شکر حق ستایی را
کسی چه شکر کند نعمت خدایی را

کمال حکمت او میکند بنات نبات
در امهات زمین نطفه سمایی را

کسی که بر در او دولت گدایی یافت
کجا بشاهی عالم دهد گدایی را
#اهلی_شیرازی
#یا_شکور
چو شمع، بی‌تو همه آهِ سوزناک شدم
گداختم ز غمت، سوختم، هلاک شدم

تو سرونازی و من آن گیا که در قدمت
ز خاک رَستم و هم در رهِ تو خاک شدم

ز بس که سینه به ناخن همی‌کَنم از غم
ز چاک خِرقه نگه کن که سینه‌چاک شدم

از آن شده‌ست دلم جلوه‌گاهِ صورت تو
که همچو آینه از گَردِ تیره پاک شدم

به جز هلاک -چو «اهلی»- دوا ندارم هیچ
ز بس که از غم عشق تو دردناک شدم

#اهلی_شیرازی
جایم به روز واقعه پهلوی او کنید
او قبلهء منست رخم سوی او کنید

نخلی برآورید بلند و به سایه اش
خاکم بیاد قامت دلجوی او کنید

محراب وار بر سر سنگ مزار من
نقشی بصورت خم ابروی او کنید

در بیستون برید مرا پیش کوهکن
جای شهید عشق به پهلوی او کنید

بوی وفا اگر نشنیدید از کسی
بویی به خاک تربتم از بوی او کنید

زنار بت پرستی خود میبرم به خاک
یعنی که رشتهء کفنم موی او کنید

در شیشه ای کنید گلاب سرشک من
وآنرا که یار کشت کفن شوی او کنید

تلقین من که هندوی زنار بسته ام
حرفی ز سحر نرگس جادوی او کنید

تعویذ دوستیست که اهلی نوشته است
این را بیادگار به بازوی او کنید

#اهلی_شیرازی
#سنگ
ناصح چو مرهمی ننهی، نیش هم مزن
بر زخم‌خورده طعنه زدن زخمِ دیگر است

#اهلی_شیرازی
#در_کنایه

•دیوان اهلی شیرازی، به اهتمام و تصحیح حامد ربانی•
کام از میِ لعلم مده، کز می خمار آید مرا
من عاشقِ درد توام، درمان چه‌کار آید مرا؟

گر بر کنار من روان، صد جوی باشد زآبِ چشم
سروِ روانی همچو تو، کی در کنار آید مرا؟

هان ای رقیب مُحتشم فخر تو از جاه است و من
درویشِ سلطان‌مَشربم، فخر تو عار آید مرا

«اهلی» چراغِ جان من بار دگر روشن شود
آن شمع اگر بعد از اجل، سوی مزار آید مرا

#اهلی_شیرازی