هنوز بایستی چیزهایی شکسته شوند در خویش و هنوز بایستی چیزهایی به پا داشته شوند. چیزهایی. بسیار چیزها.
هنوز هزار مرگ و هزار میلاد. هنوز جنگلها به خاکستر شدن و هنوز به زیر خاکستران هزار ققنوس در انتظار بال آتشین گشودن.
هنوز من در اینجا در میانهی راهم و هنوز نصف آسمان را نیز بالا نرفتهام، و هر چه بالاتر میخیزم درمییابم هنوز نصف را که هیچ، هیچ را نیز کف پا نبوسیدهام.
کف دست گشودن و گذشته را دیدن و آینده را تمام،
و آنگاه چشمان تمامبستن و هر دو را به زبالهدان افکندن؛
گردهی اسبِ هنوز را چسبیدن،
و بر یالِ بادهای همچنان تا بینهایت تازیدن.
حلمی | کتاب اخگران
#هنوز
#همچنان
#تا_بینهایت
هنوز هزار مرگ و هزار میلاد. هنوز جنگلها به خاکستر شدن و هنوز به زیر خاکستران هزار ققنوس در انتظار بال آتشین گشودن.
هنوز من در اینجا در میانهی راهم و هنوز نصف آسمان را نیز بالا نرفتهام، و هر چه بالاتر میخیزم درمییابم هنوز نصف را که هیچ، هیچ را نیز کف پا نبوسیدهام.
کف دست گشودن و گذشته را دیدن و آینده را تمام،
و آنگاه چشمان تمامبستن و هر دو را به زبالهدان افکندن؛
گردهی اسبِ هنوز را چسبیدن،
و بر یالِ بادهای همچنان تا بینهایت تازیدن.
حلمی | کتاب اخگران
#هنوز
#همچنان
#تا_بینهایت