معرفی عارفان
1K subscribers
32.1K photos
11.6K videos
3.16K files
2.63K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
گر ، کُهِ قاف شود دل ،


تو ، ز بیخش بِکَنی ،




#مولانا
#مولانا می‌فرماید :



مواظب باش که اشتباه نکنی ، در خطا نیفتی ، که از خون راهِ پیشِ رو و راهِ پشتِ سر ، تَر هست ، خیس هست ، که اکنون ، در حالِ حاضر ، در این دوره و زمانه ، کسانی که انسان‌ها را می‌دزدند ، افکارِ انسان‌ها را می‌دزدند ، آدمی‌دُزد ، از کسانی که زر و جواهر و مال می‌دزدند بیشتر هستند .


حال بیت موردِ نظر از زبانِ خودِ #مولانا که شَهِ شِکَربیان است :



تا ، نلغزی ، که ز خون ،

راهِ پس و پیش ، تَر است ،




آدمی‌دُزد ، ز زردُزد ،

کنون ، بیشتر است ،




#مولانا



مولانایِ عزیز

تو بگو ، که از تو خوشتر ،

که شَهِ شِکَربیانی ،
صنما ، گر ، ز خط و خالِ تو ، فرمان آرَند ،

این دلِ خستهٔ مجروحِ مرا ، جان آرَند ،




خُنُک آن روز ، خوشا وقت ، که در مجلسِ ما ،

ساقیان ، دستِ تو گیرند و ، بمهمان آرَند ،




صوفیان ، طاقِ دو ابرویِ ترا ، سجده کنند ،

عارفان ، آنچه نداری ، برِ تو ، آن آرَند ،




چشمِ شوخِ تو ، چو آغاز کند بوالعجبی ،

آدمِ کافر و ،،، ابلیسِ مسلمان ، آرَند ،




#مولانا
بارِ دیگر ، یارِ ما ، هنباز کرد ،

اندک اندک ، خوی از ما باز کرد ،




مکرهایِ دشمنان ، در گوش کرد ،

چشمِ خود ، بر یارِ دیگر ، باز کرد ،




هر دم از جورَش ،،، دل ، آرَد نوخبر ،

غم ، دلِ ترسنده را ، غمّاز کرد ،




روتُرُش کردن ، بر ما پیشه ساخت ،

یک بهانه جُست و ، دست‌انکاز کرد ،




ای دریغا ، رازِ ما با همدگر ،

کو ، دگرکس را ، چنین همراز کرد ،




ای دل ، ازسر ، صبر را ، آغاز کن ،

زآنکه دلبر ، جور را ، آغازکرد ،




عقل گوید ، کاین بداندیشی مکن ،

او ، از آنِ ماست ،،، بر ما ، ناز کرد ،




#هنباز = همباز ، انباز ، شریک ، حریف ، همتا

#غماز = بسیارسخن چین، نمام ، فاش کنندۂ راز ، اشاره کننده با چشم و ابرو ، غمزه کننده .

#غمازی = غماز بودن ، سخن چینی .

#انگاز = ادات ، آلت ، افزار .

#دست‌انگاز = آلتِ دست ، دستاویز ، دست‌آویز ، وسیله ، بهانه ، هرچیزی که آنرا وسیله و آلتِ دست قرار بدهند ، دست پیچ هم گفته شده .




#مولانا
گر صید خدا شوی ز غم رسته شوی
ور در صفت خویش روی بسته شوی

میدان که وجود تو حجاب ره تست
با خود منشین که هر زمان خسته شوی

#مولانا
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست
در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی

#مولانا
غمزهٔ عشقت ، بِدان آرَد یکی محتاج را ،

کو ، به یک‌جو ، برنَسنجَد ،،، هیچ صاحب‌تاج را ،





عشق ، معراجی‌ست ،،، سویِ بامِ سلطانِ جمال ،

از رُخِ عاشق ، فروخوان ،،، قصهٔ معراج را ،




#مولانا
خود را چو دمی ز یار محرم یابی
در عمر نصیب خویش آن دم یابی

زنهار که ضایع نکنی آن دم را
زیرا که دگر چنان دمی کم‌یابی

#مولانا
- دیوان شمس
اگر گِل بر سرستت ، تا نشویی ،

بیار و ، بشکُفان گلزارِ ما را ،

#مولانا


#اگر گِل بر سرستت ، تا نشویی = منظور این هست که تعجیل کن ، معطل نکن ، وقت را از دست نده ، به قول امروزی‌ها فرصت‌سوزی نکن
دیوان شمس غزل ۱۰۴


‏***

جانا ، بیار باده ، که ایام می‌رود ،

تلخیِ غم ، به‌لذّتِ آن جام ، می‌رود ،




جامی ، که عقل و روح ، حریف و جلیسِ اوست ،

نی نفسِ کوردل ، که سویِ دام می‌رود ،




با جامِ آتشین ، چو تو از در درآمدی ،

وسواس و غم ،،، چو دود ، سویِ بام می‌رود ،




گر بر سرت گِل است ، مَشویَش شتاب کن ،

بر آب و گِل ، بساز ،،، که هنگام می‌رود ،




آن چیز را بجوش ، که او هوش می‌بَرَد ،

وآن خام را بپَز ، که سخن خام می‌رود ،

( #ناپخته سخن مگوی )




تا مست نیست ، از همه لنگان سپس‌ترست ،

در بیخودی ، به کعبه ،،، به یک گام می‌رود ،




خاموش و ، نام باده مگو ،،، پیشِ مردِ خام ،

چون ، خاطرش به بادۂ بدنام می‌رود ،




#مولانا

#گر بر سرت گِل است ، مَشویَش ، شتاب کن = همان معانی را که برای مصرع اول بیت بالا از غزل ۱۰۴ گفته شد ، دارد .


#تا مست نیست ، از همه لنگان سپس‌ترست = یعنی زمانی که مست و بیخود نیست ، از همه حتی از افراد لنگ نیز عقب‌تر هست .
دیوان شمس ص ۳۵۰ غزل ۸۶۵
بسوزانیم سودا و جنون را ،

درآشامیم هر دَم ، موجِ خون را ،




حریفِ دوزخ‌آشامانِ مستیم ،

که بشکافند سقفِ سبزگون را ،




چه خواهد کرد شمعِ لایزالی؟ ،

فلک را؟ ، وین دو شمعِ سرنگون را؟ ،




فرو بُرّیم دستِ دزدِ غم را ،

که دزدیده‌ست عقلِ ذوفنون را ،




شرابِ صرفِ سلطانی بریزیم ،

بخوابانیم عقلِ ذوفنون را ،




چو گردد مست ، حَد بر وی بِرانیم ،

که از حد بُرد ، تزویر و فسون را ،




چنانش بیخود و سرمست سازیم ،

که چون آید ، نداند راهِ چون را ،





#مولانا