معرفی عارفان
1.22K subscribers
33.7K photos
12.1K videos
3.21K files
2.75K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
#برکت_پادشاهی

پادشاهی در شهر گذر می‌ کرد.
مردی را دید که بزغاله‌ ای با خود می‎ برد.
شاه گفت بزغاله را به چند خریده‌ ای؟
گفت خانه‌ ای داشتم، به این بزغاله فروختم.
گفت خانه‌ ای دادی و بزغاله گرفتی؟
مرد گفت به برکت پادشاهی شما، سال دیگر مرغی توانم خرید.


#منبع:
#مخزن_‌الاسرار،
#نظامی_گنجوی
حکایت «صیاد و شیرسگش»
علی کیانی فلاورجانی
حکایتی کوتاه و آموزنده
«صیاد و سگ»

📕 #مخزن_الاسرار
#نظامی_گنجوی

اجرا: علی کیانی فلاورجانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویرانه تحویل ندهید...

حکایت تلنگری از
حکیم #نظامی_گنجوی

حکایت «انوشیروان در دِهِ ویران» از #مخزن_الاسرار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صد کنم و باز نگویم یکی...

حکایت «بلبل و باز» از
#مخزن_الاسرار
#نظامی_گنجوی
ای من غافل شده دنیا پرست
بس که زنم بر سر ازین کار دست
مال کسان چند ستانم بزور
غافلم از مردن و فردای گور
تا کی و کی دست‌درازی کنم
با سر خود بین که چه بازی کنم
ملک بدان داد مرا کردگار
تا نکنم آنچه نیاید به کار
من که مسم را به زر اندوده‌اند
میکنم آنها که نفرموده‌اند

#نظامی #خمسه #مخزن_الاسرار
خاک تو آن روز که می بیختند
از پیِ معجونِ دل آمیختند

خاک تو آمیختۀ رنجهاست
در دل این خاک بسی گنجهاست

قیمت این خاک به واجب شناس
خاکسپاسی بکن، ای ناسپاس

منزل خود بین که کدام است راه
وامدن و رفتن ازین جایگاه

زامدنِ این سفرت رایْ چیست؟
باز شدن حکمت از این جای چیست؟

#مخزن_الاسرار
#نظامی_گنجه_ای
رنج مشو، راحتِ رنجور باش
ساعتی ار محتشمی دور باش

مُلک سلیمان مطلب کان کجاست
مُلک همان است، سلیمان کجاست؟

سالِ جهان گرچه بسی در گذشت
از سرِ مویش سرِ مویی نگشت

خاکْ همان خصمِ قوی گردن است
چرخ همان ظالم گردن زن است

صحبت گیتی که تمنّا کند؟
با که وفا کرد که با ما کند؟

خاک شد آن کس که برین خاک زیست
خاک چه داند که درین خاک چیست؟

هر ورقی چهرۀ آزاده ایست
هر قدمی فرق ملکزاده ایست

گنبد پوینده که پاینده نیست
جز به خلاف تو گراینده نیست

آدمی از حادثه بی غم نیَند
بر تر و بر خشک مسلّم نیند

مُلک رها کن، که غرورت دهد
ظلمتِ این سایه چه نورت دهد؟

عمر به بازیچه به سر می بری
بازی از اندازه به در می بری

صحبتِ نیکان ز جهان دور گشت
خوان عسل خانۀ زنبور گشت

دَور نگر کز سر نامردمی
برحذر است آدمی از آدمی

معرفت از آدمیان برده اند
وادمیان را ز میان برده اند

با نفسِ هرکه درآمیختم
مصلحت آن بود که بگریختم

سایۀ کس فرّ همایی نداشت
صحبت کس بوی وفایی نداشت

تخمِ ادب چیست؟ وفا کاشتن
حقّ وفا چیست؟ نگه داشتن

برزگر آن دانه که می پرورد
آید روزی که ازو برخورد

#مخزن_الاسرار
#نظامی
#ره_آزادی


زخمِ بلا مرهم خودبینی است
تلخی می مایۀ شیرینی است

سرو شو، از بند خود آزاد باش
شمع شو، از خوردن خود شاد باش

رنج ز فریادْ بری ساحت است
در عقب رنج بسی راحت است

چرخ نبندد گرهی بر سرت
تا نگشاید گرهی دیگرت

در سفری کان رهِ آزادی است
شحنۀ غم پیشرو شادی است

#مخزن_الاسرار_حکیم_نظامی_گنجه_ای
[مقالت ششم: در اعتبار موجودات]
#دانه_شایسته_بباید_نخست
#تا_گره_خوشه_گشاید_درست


دام نه‌ای دانه فشانی مکن
با چو منی مرغ‌زبانی(۱) مکن

بیل نداری، گِل صحرا مخار
آب نیابی، جوِ دهقان مکار

ما که به سیراب زمین کاشتیم
زانچه بکشتیم چه برداشتیم؟

تا تو درین مزرعهٔ دانه‌سوز
تشنه و بی آب چه آری بُروز؟

دانه به انبازی شیطان مکار
تا ز یکی هفتصد آید به بار

دانهٔ شایسته بباید نخست
تا گرهِ خوشه گشاید درست

#نظامی
#مخزن_الاسرار
۱. مرغ‌زبانی: بیهوده گفتن
#دانه_شایسته_بباید_نخست
#تا_گره_خوشه_گشاید_درست


دام نه‌ای دانه فشانی مکن
با چو منی مرغ‌زبانی(۱) مکن

بیل نداری، گِل صحرا مخار
آب نیابی، جوِ دهقان مکار

ما که به سیراب زمین کاشتیم
زانچه بکشتیم چه برداشتیم؟

تا تو درین مزرعهٔ دانه‌سوز
تشنه و بی آب چه آری بُروز؟

دانه به انبازی شیطان مکار
تا ز یکی هفتصد آید به بار

دانهٔ شایسته بباید نخست
تا گرهِ خوشه گشاید درست

#نظامی
#مخزن_الاسرار
۱. مرغ‌زبانی: بیهوده گفتن
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پرده برانداز و برون آی فرد
گر منم آن پرده ، به هم در نورد

عجز فلک را به فلک وانمای
عِقد جهان را ز جهان ، واگشای

#مخزن_الاسرار
#نظامی

نور تجلی تو شیرازه پیوند جهان آفرینش را در هم می پیچد ⚘