معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.1K photos
13K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‏ز یزدان و از ما بر آن کس درود
که تارش خرد باشد و داد پود

بیا تا همه دست به نیکی بریم
جهان جهان را به بد نسپریم

#فردوسی_بزرگ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‏ز یزدان و از ما بر آن کس درود
که تارش خرد باشد و داد پود

بیا تا همه دست به نیکی بریم
جهان جهان را به بد نسپریم

#فردوسی_بزرگ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‏ز یزدان و از ما بر آن کس درود
که تارش خرد باشد و داد پود

بیا تا همه دست به نیکی بریم
جهان جهان را به بد نسپریم

#فردوسی_بزرگ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‏ز یزدان و از ما بر آن کس درود
که تارش خرد باشد و داد پود

بیا تا همه دست به نیکی بریم
جهان جهان را به بد نسپریم

#فردوسی_بزرگ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‏ز یزدان و از ما بر آن کس درود
که تارش خرد باشد و داد پود

بیا تا همه دست به نیکی بریم
جهان جهان را به بد نسپریم

#فردوسی_بزرگ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‏ز یزدان و از ما بر آن کس درود
که تارش خرد باشد و داد پود

بیا تا همه دست به نیکی بریم
جهان جهان را به بد نسپریم

#فردوسی_بزرگ
جز او را مخوان کردگار جهان
شناسندهٔ آشکار و نهان

خداوند با فرّ و با بخش و داد
زمانه به فرمان او گشت شاد

خداوند گوپال و شمشیر و گنج
خداوند آسانی و درد و رنج

جهاندار با فر و نیکی‌شناس
که از تاج دارد به یزدان سپاس

ازو دیدم اندر جهان نام نیک
ز گیتی ورا باد فرجام نیک


#فردوسی_بزرگ
به فرزند پاسخ چنین داد شاه
که «از راستی بگذری، نیست راه»

#فردوسی_بزرگ🛎

که برگردان این بند مشهور اَوستاست:

«راه در جهان یکی است و آن راه راستی است».

#زرتشت
#یسنا_۷۲_بند_۱۱

بگویم من و کس نگوید که نیست
که «بی راه بسیار و راه اندکیست»
میاسای ز آموختن یک زمان
ز دانش میفکن دل اندر گمان

چو گویی که فام خرد توختم
همه هر چه بایستم آموختم

یکی نغز بازی کند روزگار
که بنشاندت پیش آموزگار

#فردوسی_بزرگ

همیشه در کندوکاو آموختن باش
و هرگز خود شیفته و دچار منیت و
غرور مشو....
به فرزند پاسخ چنین داد شاه
که «از راستی بگذری، نیست راه»

#فردوسی_بزرگ

که برگردان این بند مشهور اَوستاست:

«راه در جهان یکی است و آن راه راستی است».

#زرتشت
#یسنا_۷۲_بند_۱۱

بگویم من و کس نگوید که نیست
که «بی راه بسیار و راه اندکیست»
جهان یادگارست و ما رفتنی
به گیتی نماند به جز مردمی


به نام نیکو گر بمیرم رواست
مرا نام باید که تن مرگ راست


کجا شد فریدون و هوشنگ شاه
که بودند با گنج و تخت و کلاه

برفتند و ما را سپردند جای
جهان را چنین است آیین و رای

#فردوسی_بزرگ
یکم بهمن ماه

خجسته زاد رروزحکیم ابوالقاسم

#فردوسی بزرگ شاعرحماسی ایران

زمین گرامی باد
سخن ،، هیچ ،

بهتر ز توحید ، نیست ،




به ناگفتن و ، گفتن ،

ایزد ، یکی‌ست ،




#فردوسی_بزرگ
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #نامه_گژدهم_به_نزد_کاوس فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۰ ( #قسمت_اول )                  ۱ چو برگشت سهراب ، گژدهمِ پیر ، بیاوَرد و بنشاند ، مردِ دبیر ، ۲ یکی نامه بنوشت نزدیکِ شاه ، برافکند پوینده‌مردی ، به راه ، ۳ نخست ، آفرین…
داستان رستم و سهراب
#نامه_گژدهم_به_نزد_کاوس
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۰
( #قسمت_دوم )



۱۴

هجیرِ دلاور ، میان را ببست ،

یکی بارهٔ تیزتگ ، برنشست ،

۱۵

بشد پیشِ سهراب ، رزم‌آزمای ،

بر اسبش ندیدم فزون زان ، به‌پای ،

۱۶

که بر هم زَنَد مژه را ، جنگ‌جوی ،

گرایَد ز بینی ، سویِ مغز ، بوی ،

اینجا #فردوسی بزرگ برای تفهیم حداقلِ زمان ممکن ، از عبارت " که بر هم زند مژه را جنگ‌جوی " در مصرع اول معادل چیزی که امروزه متداول است " به اندازه چشم بر هم زدن "

و عبارت " گراید ز بینی ، سویِ مغز ، بوی " در مصرع دوم که معادل است به اندازه‌ی زمانی که بو از بینی به مغز می‌رسد ،،، استفاده کرده است و در نوع خود و بکارگیری ، این عبارات بی‌نظیرند .

۱۷

که سهرابش ، از پشتِ زین ، برگرفت ،

برش مانده آن بازو ،، اندر شگفت ،

۱۸

درست است و ،، اکنون به زنهارِ اوست ،

پُرآزار ، جان و ،،، پُر از درد ، پوست ،

۱۹

سوارانِ ترکان ، بسی دیده‌ام ،

عنان‌پیچ ، ازین‌گونه ، نشنیده‌ام ،

۲۰

نباشد به گیتی ، چو او ، رزم‌ساز ،

مگر پیلتن ، گُردِ گردن‌فراز ،

۲۱

هم‌آوردِ او ، در جهان سربسر ،

نباشد ، بجز رستمِ زالِ زر ،

۲۲

مبادا که او ، در میانِ دو صف ،

یکی مردِ جنگ‌آوَر ،،، آرَد بکَف ،

۲۳

نخواهم که با او ، به‌صحرا بُوَد ،

هم‌آورد ،،، اگر کوهِ خارا ، بُوَد ،

۲۴

بران کوه ، بخشایش آرَد زمین ،

که او اسب رانَد بر او ، روزِ کین ،

۲۵

اگر دَم زند شهریار ، اندرین ،

نرانَد سپاه و ،، نسازد کمین ،

۲۶

از ایران ، همه فرَّهی ، رفته ،، گیر ،

جهان ، از سرِ تیغش ،، آشفته ، گیر ،




بخش ۱۱ : « چو خورشید بر زد سر از برز کوه »

بخش ۹ : « چو آگاه شد دختر گژدهم »




ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش فردوسی « شاهنامه » « سهراب » بخش ۲۵ ( #قسمت_پنجم ) ۴۸ بیاورد خفتان و درع و کمان ، همان ،،، نیزه و تیغ و گُرزِ گران ، ۴۹ بسی ، بر همی زد ،،، گِران‌گُرز را ، همی یاد کرد ، آن بَر و بُرز را…
داستان رستم و سهراب
#آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۵
( #قسمت_ششم )




۵۹

به روز و به شب ، مویه کرد و گریست ،

پس از مرگِ سهراب ،،، سالی بزیست ،

۶۰

سرانجام ، هم ،،، در غمِ او بمُرد ،

روانش بشد سویِ سهرابِ گُرد ،

۶۱

چنین گفت بهرامِ نیکوسُخُن ،

که با مُردگان ، آشنایی مکن ،

۶۲

نه ایدر ، همی ماند خواهی دراز ،

بسیچیده باش و ، درنگی مساز ،

۶۳

چنین است رسمِ سرای کُهُن ،

سرش ، هیچ پیدا نبینی ز بُن ،

۶۴

به تو داد یک روز نوبت ،،، پدر ،

سزد ، گر ترا نوبت آید بسر ،

۶۵

چنین است و ، رازش نیامد پدید ،

نیابی به خیره ،،، چه جویی کلید؟ ،

۶۶

درِ بسته را ، کس نداند گشاد ،

بِدان رنج ،،، عمرِ تو ، گردد به‌باد ،

۶۷

دل اندر سرایِ سپنجی ، مبند ،

سپنجی ،،، نباشد بسی سودمند ،

۶۸

بدین داستان ، من سخن ساختم ،

دگر ، بر سیاوش بپرداختم ،

۶۹

یکی داستان است ، پُر آبِ چشم ،

دلِ نازک ، از رستم آید به‌خشم ،



#پایان_بخش ۲۵

#پایان_داستان_رستم_و_سهراب




« داستان سیاوش - آغازِ داستان »

بخش ۲۴ : « وز آنجایگه ، شاه لشکر بِراند »
این داستان را با تشویق دوستان به پایان بردیم اگر در نحوه‌ی ارائه‌ی داستان #حکیم_فردوسی نقص و نارسایی داشتیم از #فردوسی بزرگ و دوستان امید بخشایش داریم
🙏🌸🙏🌸🙏🌸
تقدیم به مازندرانی‌ها :
👇👇👇👇👇



از دیرباز ، مازندران را جفت بهشت می‌خوانده‌اند به شهادت #فردوسی_بزرگ که در شاهنامه از زمانی که تاریخ مدونی از آن زمان در دست نیست و بعضی اینها را افسانه تلقی می‌کنند .

همی گفت : خُرّم زیاد ، آنک گفت ،

که مازندران را ، بهشت‌است جفت ،


* خُرّم زیاد = خُرّم زندگی کند ، شاد زندگی کند


همه شهر ، گویی مگر بتکده‌ست ،

ز دیبایِ چین ، بر گُل آذین زده‌ست ،


بتانِ بهشتند ، گویی دُرُست ،

به گلنارشان ، روی رضوان بشُست ،


در جایی دیگر چنین می‌فرماید :👇👇👇


ببربط ، چو بایست ، برساخت رود ،

برآورد ، مازندرانی‌سرود ،


که مازندران ، شهرِ ما ، یاد باد ،

همیشه ، بَر و بومش ، آباد باد ،


که در بوستانش ، همیشه گُلست ،

به‌کوه اندرون ، لاله و سنبلست ،


هوا ، خوش‌گوار و ، زمین ، پُرنگار ،

نه گرم و نه سرد و ، همیشه ، بهار ،


نوازنده بلبل ، به‌باغ اندرون ،

گرازنده آهو ، به‌راغ اندرون ،


همیشه ، نیاساید از جُست و جوی ،

همه ساله ، هر جای ، رنگست و بوی ،


گلابست گویی ، به‌جویَش روان ،

همی شاد گردد ز بویَش ، روان ،

👆👆👆
* روان در مصرع اوّل بمعنی جاری و در مصرع دوم بمعنی جان می‌باشد


دی و بهمن و آذر و فَروَدین ،

همیشه ، پُر از لاله بینی زمین ،


همه ساله ، خندان لبِ جویبار ،

به هر جای ، بازِ شکاری ، به کار ،


کسی کاندران بومِ آباد ، نیست ،

به‌کام ، از دل و جانِ خود ، شاد نیست ،


#شاهنامه_حکیم_بزرگ_طوس

#فردوسی_نامدار
《 هو 》

میاز و
مناز و
متاز و
مرنج


حکیم #فردوسی بزرگ
#نکته‌های_ویرایشی

بسیاری از #واژگان_پارسی هستند که امروزه ديگر به‌کار نمی‌روند، اما هستند و در گذشته هم بودند و در #نوشتارهای_کهن جايگاه ويژه‌ی خود را داشتند.
اگر در فرهنگستان‌ها دانش و آگاهی بالاتر برود و به‌جای «واژه‌سازی»، «واژه‌يابی» جایگزین شود، گنجينه‌هايی از واژگان مِهادین (اصیل) پارسی یافته خواهد شد که هم بسیار خوش آهنگ‌اند و هم از واژگانی که اکنون ساخته می‌شود، زیباترند.
برای نمونه به چندی از اين واژگان و کاربرد آن‌ها در چامه و ادب می‌پردازیم تا خودتان داوری کنید و ببینيد آنکه فراموش شده زيباتر است يا آنکه امروزه به زبان می‌رانیم.

#ره‌نامه = #نقشه_جغرافیا.
ز خاقان بپرسيد که اين شهر کيست
به «ره‌نامه» در، نام اين شهر چيست ؟
                             #نظامی.

#گرمابه_زدن = #حمام رفتن
گرمابه زد و لباس پوشيد
آرام گرفت و باده نوشيد
                   #نظامی.

#خموشانه = #حق_السکوت
خواجه امير را «خموشانه» داد و زبان گويای او را ساکت کرد.
#تاريخ_اولجايتو.
صد ِ دگر به «خموشانه» می‌دهم رشوت
نه بهر من، ز برای خدای را زنهار
                        #انوری.

ُرسه = #تعزيت
وارث ديگر ندارم ای محبت‌پيشگان
چون بميرم پُرسه‌ی پروانه و بلبل کنيد
                     #سالک_يزدی.

#خشک‌بند = #پانسمان
جراحان را حاضر گردانيد تا جراحات را «خشک‌بند» کردند.
تاريخ ابن بی‌بی، (برگه ۱۹۹)

#شب‌خانه= آسايشگاه مستمندان در شب.
جايی که بزرگان و شاهان برای تنگدستان می‌ساختند تا شب را در آنجا به‌سر برند.
بنا کرد و نان داد و لشکر نواخت
شب از بهر درويش «شب‌خانه» ساخت
                                #سعدی.

#زاد= #سن و سال
مردی جوان و «زاد»ش، زير چهل وليکن
سنگين چو سنگ پيری، ديرينه و معمر
                             #فرخی.

#دوده= #آل و #تبار
همه مرز ايران پر از دشمن است
به هر «دوده»ای ماتم و شيون است
                #فردوسی_بزرگ.        

#آژير= آگاه، هوشيار
سپه را نگهدار و «آژير »باش
شب و روز با ترکش و تير باش
            #فردوسی_بزرگ.

#آسمانه= #سقف_اتاق
تا همی آسمان توانی ديد
آسمان بين و «آسمانه» مبين
                   #عماره

#بريزيدن= ريزريز شدن، #متلاشی شدن
آن مردگان در آن چهار ديوار بماندند ساليان بسيار و جمله «بريزيدند» و خاک شدند.
برگردان و تفسير طبری.

#جنابه= همزاد، #دوقلو دو کودک که به ‌يک‌بار از مادر زاده شوند.
دوقلو واژه‌ای ترکی است و مرکب از "دوق/ دوغ/ دُغ" به معنای زادن و "لو" که نشان نسبت در ترکی است.
جای شوربختی بسيار است که،
رسانه‌های گروهی گسترده امروز هم به نادرست "دو" را عدد پارسی "۲" می‌پندارند و بر اساس آن واژگان سه‌قلو ، چهارقلو ، پنج‌قلو و ... را هم می‌سازند.!
قصه چه کنم که در ره عشق
با محنت و غم «جنابه» زاديم.

#پارسی_گویی_پنجره‌ای_ست
#بسوی_روشنایی.