در نبرد رستم و اسفندیار ، رستم پیشنهاد میکند که بجای نبرد تن به تن ، دو لشگر را به جنگ هم بفرستیم. پاسخ شاهزاده جوان یکی از زیبا ترین ابیات شاهنامه است.
مبادا چنین هرگز آیین من
سزا نیست این کار در دین من
که ایرانیان را به کشتن دهم
خود اندر جهان تاج بر سر نهم
#فردوسی
#شاهنامه_فردوسی
مبادا چنین هرگز آیین من
سزا نیست این کار در دین من
که ایرانیان را به کشتن دهم
خود اندر جهان تاج بر سر نهم
#فردوسی
#شاهنامه_فردوسی
فردوسی در ۳۹ بیت از شاهنامه به طور مستقیم مردمان را به نیکی و خوش رفتاری تشویق می کند و از بدی و کج رفتاری بر حزر میدارد. شاهنامه نه تنها سند ملی تاریخ ایران است ، بلکه کتابی سراسر پند و اندرز و حکمت است.
به نیکی گرای و میازار کس
ره رستگاری همین است و بس
همه نیکوئى پیشه کن تا توان
که بر کس نماند جهان جاودان
سرای سپنجی نماند به کس
ترا نیکوئى باد فریاد رس...
#فردوسی
#شاهنامه_فردوسی
به نیکی گرای و میازار کس
ره رستگاری همین است و بس
همه نیکوئى پیشه کن تا توان
که بر کس نماند جهان جاودان
سرای سپنجی نماند به کس
ترا نیکوئى باد فریاد رس...
#فردوسی
#شاهنامه_فردوسی
Audio
شاهنامه خوانی کیخسرو دهقانی به مناسبت بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی.
#فردوسی
#شاهنامه_فردوسی
#ما_همه_فردوسی_هستیم
#فردوسی
#شاهنامه_فردوسی
#ما_همه_فردوسی_هستیم
چُنین است کردارِ چرخِ بلند
به دستی کلاه و به دیگر کمند
چو شادان نشیند کسی با کلاه
به خَمِ کَمَنْدَش رُباید ز گاه
چرا مهر باید همی بر جهان؟
بباید خرامید با همرهان
چو اندیشه ی گنج گردد دراز
همی گشت باید، سویِ خاک باز
- از مرگِ سهراب
#فردوسی
#شاهنامه_فردوسی
به دستی کلاه و به دیگر کمند
چو شادان نشیند کسی با کلاه
به خَمِ کَمَنْدَش رُباید ز گاه
چرا مهر باید همی بر جهان؟
بباید خرامید با همرهان
چو اندیشه ی گنج گردد دراز
همی گشت باید، سویِ خاک باز
- از مرگِ سهراب
#فردوسی
#شاهنامه_فردوسی
Forwarded from ♡↯ηαⓕαs↯♡
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#ادبیات
#شاهنامه_فردوسی
بیشک تعجب خواهید کرد و شگفتزده خواهید شد...
🔘 شاهنامه فردوسی از زبان #فرانسیس_فورد_کاپولا
🔘 فیلم ساز و خالق #پدرخوانده
🔘 انتشار کتاب صوتی شاهنامه به زبان انگلیسی و با مقدمه #کاپولا
🔘 از سخنان #کاپولا در مورد شاهنامه شگفت زده خواهید شد و افسوس خواهید خورد که چرا هنوز شاهنامه فردوسی را نخوانده اید.
همراه با #زیرنویس_فارسی...
#شاهنامه_فردوسی
بیشک تعجب خواهید کرد و شگفتزده خواهید شد...
🔘 شاهنامه فردوسی از زبان #فرانسیس_فورد_کاپولا
🔘 فیلم ساز و خالق #پدرخوانده
🔘 انتشار کتاب صوتی شاهنامه به زبان انگلیسی و با مقدمه #کاپولا
🔘 از سخنان #کاپولا در مورد شاهنامه شگفت زده خواهید شد و افسوس خواهید خورد که چرا هنوز شاهنامه فردوسی را نخوانده اید.
همراه با #زیرنویس_فارسی...
به فرّ کیانی یکی تخت ساخت
چه مایه بدو گوهر اندرنشاخت
که چون خواستی دیو برداشتی
ز هامون به گردون برافراشتی
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر تخت اوی
شگفتی فرومانده از بخت اوی
به جمشیدبر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فوردین
برآسوده از رنجْ تن، دل ز کین
بزرگان به شادی بیاراستند
می و جام و رامشگران خواستند
چنین جشن فرّخ از آن روزگار
به ما ماند از آن خسروان یادگار
#شاهنامه_فردوسی
به کوشش #جلال_خالقی_مطلق
دورهٔ چهارجلدی
دفتر یکم
پادشاهی جمشید
ب ۴۹_۵۶
گفتار اندر پیدایش نوروز
چه مایه بدو گوهر اندرنشاخت
که چون خواستی دیو برداشتی
ز هامون به گردون برافراشتی
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر تخت اوی
شگفتی فرومانده از بخت اوی
به جمشیدبر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فوردین
برآسوده از رنجْ تن، دل ز کین
بزرگان به شادی بیاراستند
می و جام و رامشگران خواستند
چنین جشن فرّخ از آن روزگار
به ما ماند از آن خسروان یادگار
#شاهنامه_فردوسی
به کوشش #جلال_خالقی_مطلق
دورهٔ چهارجلدی
دفتر یکم
پادشاهی جمشید
ب ۴۹_۵۶
گفتار اندر پیدایش نوروز
میاز و متاز و مناز و مرنج
چه یازی به کین و چه نازی به گنج!
که بهر تو اینست ازین تیره گوی
هنر جوی و راز جهان را مجوی!
که گر باز یابی، بپیچی ز درد
پژوهش مکن، گرد رازش مگرد!
#شاهنامه_فردوسی،
به کوشش جلال خالقی مطلق،
مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، چاپ پنجم، تهران: ۱۳۹۳ ج ۶ ص ۳۵۱
چه یازی به کین و چه نازی به گنج!
که بهر تو اینست ازین تیره گوی
هنر جوی و راز جهان را مجوی!
که گر باز یابی، بپیچی ز درد
پژوهش مکن، گرد رازش مگرد!
#شاهنامه_فردوسی،
به کوشش جلال خالقی مطلق،
مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، چاپ پنجم، تهران: ۱۳۹۳ ج ۶ ص ۳۵۱
میاز و متاز و مناز و مرنج
چه یازی به کین و چه نازی به گنج!
که بهر تو اینست ازین تیره گوی
هنر جوی و راز جهان را مجوی!
که گر باز یابی، بپیچی ز درد
پژوهش مکن، گرد رازش مگرد!
#شاهنامه_فردوسی، به کوشش جلال خالقی مطلق، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، چاپ پنجم، تهران: ۱۳۹۳ ج ۶ ص ۳۵۱
چه یازی به کین و چه نازی به گنج!
که بهر تو اینست ازین تیره گوی
هنر جوی و راز جهان را مجوی!
که گر باز یابی، بپیچی ز درد
پژوهش مکن، گرد رازش مگرد!
#شاهنامه_فردوسی، به کوشش جلال خالقی مطلق، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، چاپ پنجم، تهران: ۱۳۹۳ ج ۶ ص ۳۵۱
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
صحبت های بسيار جذاب و زیبای استاد #شهرام_ناظری، در مورد #شاهنامه_فردوسی
جهاندار ، شد پیشِ برترخدای ،
همی خواست تا ، باشَدَش رهنمای ،
همی گفت : کای کردگارِ سپهر ،
فروزندهٔ نیکی و داد و مِهر ،
از این شهریاری ، مرا سود نیست ،
گر ، از من ،،، خداوند خشنود نیست ،
ز من نیکویی گر پذیرفت و زشت ،
نشستن ، مرا جای دِه در بهشت ،
چنین ، پنج هفته ،،، خروشان به پای ،
همی بود ، بر پیشِ گیهانخدای ،
شبِ تیره ، از رنج ، نغنود شاه ،
بدانگه ، که برزد سر از بُرج ، ماه ،
بخفت او و ، روشنروانش نخفت ،
که اندر جهان ، با خِرَد بود جفت ،
چنان دید در خواب ، کاو را به گوش ،
نهفته بگفتی ، خجستهسروش ،
که ای شاهِ نیکاختر و نیکبخت ،
بسودی بسی یاره و تاج و تخت ،
اگر ، زین جهان ، تیز بشتافتی ،
کنون ، آنچه جُستی ، همه یافتی ،
به همسایگی داورِ پاک ،،، جای ،
بیابی ،،، بدین تیرگی ، در مَپای ،
چو بخشی ، به ارزانیان بخش ، گنج ،
کسی را سپار ؛ این سرایِ سپنج ،
توانگر شوی گر تو ، درویش را ،
کنی شادمان ، مردمِ خویش را ،
کسی گردد ایمن ، ز چنگِ بلا ،
که یابد رها ، زین دَمِ اژدها ،
هرآنکس که از بهرِ تو ، رنج بُرد ،
چنان دان ، که آن ، از پیِ گنج بُرد ،
چو بخشی ، به ارزانیان بخش ، چیز ،
که ایدر ، نمانی تو بسیار ، نیز ،
سرِ تخت را ، پادشاهی گُزین ،
که ایمن بُوَد مور از او ، بر زمین ،
چو گیتی ببخشی ، میاسای هیچ ،
که آمد ترا ، روزگارِ بسیچ ،
چو بیدار شد رنجدیده ، ز خواب ،
ز خوی ، دید جایِ پرستش ، پُر آب ،
همی بود گریان و ، رُخ بر زمین ،
همی خواند بر کردگار ، آفرین ،
همی گفت : گر تیز بشتافتم ،
ز یزدان ، همه کامِ دل ، یافتم ،
بیامد ، بر تختِ شاهی ، نشست ،
یکی جامهٔ نابسوده ، به دست ،
بپوشید و ، بنشست بر تختِ عاج ،
جهاندار ، بییاره و گرز و تاج ،
#شاهنامه_فردوسی
همی خواست تا ، باشَدَش رهنمای ،
همی گفت : کای کردگارِ سپهر ،
فروزندهٔ نیکی و داد و مِهر ،
از این شهریاری ، مرا سود نیست ،
گر ، از من ،،، خداوند خشنود نیست ،
ز من نیکویی گر پذیرفت و زشت ،
نشستن ، مرا جای دِه در بهشت ،
چنین ، پنج هفته ،،، خروشان به پای ،
همی بود ، بر پیشِ گیهانخدای ،
شبِ تیره ، از رنج ، نغنود شاه ،
بدانگه ، که برزد سر از بُرج ، ماه ،
بخفت او و ، روشنروانش نخفت ،
که اندر جهان ، با خِرَد بود جفت ،
چنان دید در خواب ، کاو را به گوش ،
نهفته بگفتی ، خجستهسروش ،
که ای شاهِ نیکاختر و نیکبخت ،
بسودی بسی یاره و تاج و تخت ،
اگر ، زین جهان ، تیز بشتافتی ،
کنون ، آنچه جُستی ، همه یافتی ،
به همسایگی داورِ پاک ،،، جای ،
بیابی ،،، بدین تیرگی ، در مَپای ،
چو بخشی ، به ارزانیان بخش ، گنج ،
کسی را سپار ؛ این سرایِ سپنج ،
توانگر شوی گر تو ، درویش را ،
کنی شادمان ، مردمِ خویش را ،
کسی گردد ایمن ، ز چنگِ بلا ،
که یابد رها ، زین دَمِ اژدها ،
هرآنکس که از بهرِ تو ، رنج بُرد ،
چنان دان ، که آن ، از پیِ گنج بُرد ،
چو بخشی ، به ارزانیان بخش ، چیز ،
که ایدر ، نمانی تو بسیار ، نیز ،
سرِ تخت را ، پادشاهی گُزین ،
که ایمن بُوَد مور از او ، بر زمین ،
چو گیتی ببخشی ، میاسای هیچ ،
که آمد ترا ، روزگارِ بسیچ ،
چو بیدار شد رنجدیده ، ز خواب ،
ز خوی ، دید جایِ پرستش ، پُر آب ،
همی بود گریان و ، رُخ بر زمین ،
همی خواند بر کردگار ، آفرین ،
همی گفت : گر تیز بشتافتم ،
ز یزدان ، همه کامِ دل ، یافتم ،
بیامد ، بر تختِ شاهی ، نشست ،
یکی جامهٔ نابسوده ، به دست ،
بپوشید و ، بنشست بر تختِ عاج ،
جهاندار ، بییاره و گرز و تاج ،
#شاهنامه_فردوسی