معرفی عارفان
1.17K subscribers
33.1K photos
11.9K videos
3.19K files
2.72K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
معرفی عارفان
هر که شد مَحرَمِ دل ، در حَرَمِ یار ، بماند ، وآن که ، این کار ندانست ، در انکار ، بماند ، #حافظ
اگر ، از پرده برون شد دلِ من ،

عیب مکن ،




شُکرِ ایزد ،

که نه در پردهٔ پندار ، بماند ،



#حافظ
معرفی عارفان
اگر ، از پرده برون شد دلِ من ، عیب مکن ، شُکرِ ایزد ، که نه در پردهٔ پندار ، بماند ، #حافظ
صوفیان ، واسِتَدند از گِروِ مِی ،

همه ، رَخت ،




دلقِ ما بود ،

که در خانهٔ خَمّار ، بماند ،



#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد؟

گوی توفیق و کرامت در میان افکنده‌اند
کس به میدان در نمی‌آید سواران را چه شد؟

صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست
عندلیبان را چه پیش آمد؟ هزاران را چه شد؟


#حافظ
#استاد_شجریان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سینه از آتش دل، در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه، که کاشانه بسوخت

#حافظ
خُرَّم آن روز کز این منزلِ ویران بروم
راحتِ جان طلبم و از پِیِ جانان بروم

#حافظ
نه راه است این ، که بنشانی مرا بر خاک و ، بگذاری ،

گذاری آر و ، بازم پُرس ،،، تا خاکِ رَهَت گردم ،





شبی ،،، دل را به تاریکی ، ز زلفت باز می‌جُستم ،

رُخت می‌دیدم و ،،، جامی ، ز لعلت باز می‌خوردم
،






#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پاسبانِ حرمِ دل شده‌ام شب همه شب
تا در این پرده جز اندیشهٔ او نگذارم

#حافظ
زان می عشق کز او پخته شود هر خامی
گر چه ماه رمضان است بیاور جامی

روزها رفت که دست من مسکین نگرفت
زلف شمشادقدی ساعد سیم اندامی

روزه هر چند که مهمان عزیز است ای دل
صحبتش موهبتی دان و شدن انعامی

مرغ زیرک به در خانقه اکنون نپرد
که نهاده‌ست به هر مجلس وعظی دامی

گله از زاهد بدخو نکنم رسم این است
که چو صبحی بدمد در پی اش افتد شامی

یار من چون بخرامد به تماشای چمن
برسانش ز من ای پیک صبا پیغامی

آن حریفی که شب و روز می صاف کشد
بود آیا که کند یاد ز دردآشامی

حافظا گر ندهد داد دلت آصف عهد
کام دشوار به دست آوری از خودکامی

#حافظ
- غزل شمارهٔ ۴۶۷
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی

من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی

چنگ در پرده همین می‌دهدت پند ولی
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی

در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که ز کار همه غافل باشی

نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصه مشکل باشی

گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی

حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی

#حافظ
- غزل شمارهٔ ۴۵۶
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من به خلوت ننشینم پس از این، ور به مثل
زاهد صومعه بر پای نهد زنجیرم

پند پیرانه دهد واعظ شهرم لیکن
من نه آنم که دگر پند کسی بپذیرم

می به زیر کش و سجادهٔ تقوی بر دوش
آه اگر خلق شوند آگه از این تزویرم


#حافظ