#خاطره
{ يک شب #نصرت_رحمانی وارد کافه نادری شد و به #اخوان_ثالث گفت :
« من همين حالا سی تومن پول احتياج دارم .» اخوان جواب داد :
«من پولم کجا بود؟ برو خدا روزیت رو جای ديگه حواله کنه»
نصرت رحمانی رفت و بعد از مدتی برگشت و بيست تومان پول و يک خودکار به اخوان داد . اخوان گفت :
«اين پول چيه ؟ تو که پول نداشتی!»
نصرت رحمانی گفت :
«از دم در،پالتوی تو رو ورداشتم بردم پنجاه تومن فروختم . چون بيش از سی تومن لازم نداشتم.
اين بيست تومن هم بقيه پولت !
ضمنا"، اين خودکار هم توی پالتوت بود ! :) » }
📗«خاطرات طنز» - #عمران_صلاحی
{ يک شب #نصرت_رحمانی وارد کافه نادری شد و به #اخوان_ثالث گفت :
« من همين حالا سی تومن پول احتياج دارم .» اخوان جواب داد :
«من پولم کجا بود؟ برو خدا روزیت رو جای ديگه حواله کنه»
نصرت رحمانی رفت و بعد از مدتی برگشت و بيست تومان پول و يک خودکار به اخوان داد . اخوان گفت :
«اين پول چيه ؟ تو که پول نداشتی!»
نصرت رحمانی گفت :
«از دم در،پالتوی تو رو ورداشتم بردم پنجاه تومن فروختم . چون بيش از سی تومن لازم نداشتم.
اين بيست تومن هم بقيه پولت !
ضمنا"، اين خودکار هم توی پالتوت بود ! :) » }
📗«خاطرات طنز» - #عمران_صلاحی
.
درون سینه عمری آتش عشق تو پروردم
ولی هرگز ندیدم ذره ای مهر از تو ماه من
هنوزت دوست می دارم چو شبنم بوسه ی گل را
نگاه دردناک و آرزومندم گواه من
نمی دانی نمی دانی چه مشتاق و چه محرومم
نمی دانم نمی دانم چه بود آخر گناه من
#اخوان_ثالث
درون سینه عمری آتش عشق تو پروردم
ولی هرگز ندیدم ذره ای مهر از تو ماه من
هنوزت دوست می دارم چو شبنم بوسه ی گل را
نگاه دردناک و آرزومندم گواه من
نمی دانی نمی دانی چه مشتاق و چه محرومم
نمی دانم نمی دانم چه بود آخر گناه من
#اخوان_ثالث
ساقیا پُر کن به یاد چشم او جامی دگر
تا بسوی عالم مستی زنم گامی دگر ..
چشم مستت را بنازم ، تازه از راه آمدم
بعد ازین جامی که دادی ، باز هم جامی دگر
تا مگر مستانه بر گیرم قلم ، وز راه دور
باز بفرستم بسوی دوست پیغامی دگر
رو که زین پس از کبوتر عاشقی آموختم
گر نشد بام تو ، جویم دانه از بامی دگر
ای " امید " از مستی و از عشق برخوردار شو
خوشتر از ایام مستی نیست ایامی دگر
خنده ی خورشید را هر صبح دانی چیست رمز ؟
گوید از عمرت گذشت ای بی خبر شامی دگر ..
#اخوان_ثالث
تا بسوی عالم مستی زنم گامی دگر ..
چشم مستت را بنازم ، تازه از راه آمدم
بعد ازین جامی که دادی ، باز هم جامی دگر
تا مگر مستانه بر گیرم قلم ، وز راه دور
باز بفرستم بسوی دوست پیغامی دگر
رو که زین پس از کبوتر عاشقی آموختم
گر نشد بام تو ، جویم دانه از بامی دگر
ای " امید " از مستی و از عشق برخوردار شو
خوشتر از ایام مستی نیست ایامی دگر
خنده ی خورشید را هر صبح دانی چیست رمز ؟
گوید از عمرت گذشت ای بی خبر شامی دگر ..
#اخوان_ثالث
ما در سایهٔ آوار تخته سنگهای
سکوت آرمیدهایم
گامهامان بی صداست
نه بامدادی، نه غروبی
وینجا شبی ست
که هیچ اختری در آن نمیدرخشد
#اخوان_ثالث
سکوت آرمیدهایم
گامهامان بی صداست
نه بامدادی، نه غروبی
وینجا شبی ست
که هیچ اختری در آن نمیدرخشد
#اخوان_ثالث
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▫️
▪️کنسرت همنوا با بم، برای کمک، همدلی و همنوایی با زلزلهزدگان بم.
خانهام آتش گرفته است؛ آتشی جانسوز...
۵ دی، سالگرد حادثه فاجعهبار زلزله #بم
استاد #محمدرضا_شجریان
#حسین_علیزاده
#کیهان_کلهر
#همایون_شجریان
تصنیف: #فریاد
شعر: #اخوان_ثالث
▪️کنسرت همنوا با بم، برای کمک، همدلی و همنوایی با زلزلهزدگان بم.
خانهام آتش گرفته است؛ آتشی جانسوز...
۵ دی، سالگرد حادثه فاجعهبار زلزله #بم
استاد #محمدرضا_شجریان
#حسین_علیزاده
#کیهان_کلهر
#همایون_شجریان
تصنیف: #فریاد
شعر: #اخوان_ثالث
اخوان ثالث
دیدی دلا که یار نیامد
به پیرمحمد احمدآبادی
(دکتر محمد مصدّق)
🔅دیدی دلا که یار نیامد؟!
گرد آمد و سوار نیامد
بگداخت شمع و سوخت سراپای
وان صبحِ زرنگار* نیامد
آراستیم خانه و خوان* را
وان ضِیفِ* نامدار نیامد
دل را و شوق را و توان را،
غم خورد و غمگسار نیامد
سوزد دلاَم به رنج و شکیباَت
ای باغبان! بهار نیامد
بشکفت بس شکوفه و پژمرد
اما گلی به بار نیامد
ای شیرِ پیرِ بستهبهزنجیر
کاَز بنداَت ایچ* عار نیامد
دیری گذشت و چون تو دلیری
در صفّ کارزار نیامد
وز سِفله* یاوران تو در جنگ،
کاری بهجز فرار نیامد
وان رنجِ بیحسابِ تو ، دَرداک*
چون هیچ در شمار نیامد
چندان که غم به جان تو بارید،
باران به کوهسار نیامد
#واژگان
*زرنِگار: طلاکوب (اینجا: زرّین به نور خورشید)
*خوان: سفره
*ضِیف: میهمان
*ایچ: هیچ
*سِفله: دونهمّت؛ فرومایه؛ ناجوانمرد؛ پستفطرت
*دَرداک: دردا که
#اخوان_ثالث
#ایرانزمین
#خلوت_بیغولگی
#سایه_اش
حامی باش
(دکتر محمد مصدّق)
🔅دیدی دلا که یار نیامد؟!
گرد آمد و سوار نیامد
بگداخت شمع و سوخت سراپای
وان صبحِ زرنگار* نیامد
آراستیم خانه و خوان* را
وان ضِیفِ* نامدار نیامد
دل را و شوق را و توان را،
غم خورد و غمگسار نیامد
سوزد دلاَم به رنج و شکیباَت
ای باغبان! بهار نیامد
بشکفت بس شکوفه و پژمرد
اما گلی به بار نیامد
ای شیرِ پیرِ بستهبهزنجیر
کاَز بنداَت ایچ* عار نیامد
دیری گذشت و چون تو دلیری
در صفّ کارزار نیامد
وز سِفله* یاوران تو در جنگ،
کاری بهجز فرار نیامد
وان رنجِ بیحسابِ تو ، دَرداک*
چون هیچ در شمار نیامد
چندان که غم به جان تو بارید،
باران به کوهسار نیامد
#واژگان
*زرنِگار: طلاکوب (اینجا: زرّین به نور خورشید)
*خوان: سفره
*ضِیف: میهمان
*ایچ: هیچ
*سِفله: دونهمّت؛ فرومایه؛ ناجوانمرد؛ پستفطرت
*دَرداک: دردا که
#اخوان_ثالث
#ایرانزمین
#خلوت_بیغولگی
#سایه_اش
حامی باش
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
محمدرضا شجریان 🎤
کیهان کلهر🪕
کنسرت تورنتو | سال ۲۰۰۵
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که میبینم بدآهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم...
#اخوان_ثالث
💠💠💠 آواز استادجان شجریان
کیهان کلهر🪕
کنسرت تورنتو | سال ۲۰۰۵
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که میبینم بدآهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم...
#اخوان_ثالث
💠💠💠 آواز استادجان شجریان
احساس میکنم ملولی ز صحبتم،
آن پاکی و زلالی لبخند در تو نیست.
و آن جلوههای قدسی دیگر نمیکنی.
می بینمت ز دور و دلم میتپد ز شوق،
میبینم برابر و سر بر نمیکنی
این رنج کاهدم که تو نشناختی مرا،
در من ریا نبود صفا بود هر چه بود؛
من روستاییم، نفسم پاک و راستین
باور نمیکنم که تو باور نمیکنی...
#اخوان_ثالث
آن پاکی و زلالی لبخند در تو نیست.
و آن جلوههای قدسی دیگر نمیکنی.
می بینمت ز دور و دلم میتپد ز شوق،
میبینم برابر و سر بر نمیکنی
این رنج کاهدم که تو نشناختی مرا،
در من ریا نبود صفا بود هر چه بود؛
من روستاییم، نفسم پاک و راستین
باور نمیکنم که تو باور نمیکنی...
#اخوان_ثالث
قاصدک
محمدرضا شجریان
قاصدک
سروده مهدی #اخوان_ثالث
ساز پرویز #مشکاتیان
آواز محمد رضا #شجریان
قاصدك ! هان ، چه خبر آوردي ؟
از كجا وز كه خبر آوردي ؟
خوش خبر باشي ، اما ،اما
گرد بام و در من
بي ثمر مي گردي
انتظار خبري نيست مرا
نه ز ياري نه ز ديار و دياري باري
برو آنجا كه بود چشمي و گوشي با كس
برو آنجا كه تو را منتظرند
قاصدك
در دل من همه كورند و كرند
دست بردار ازين در وطن خويش غريب
قاصد تجربه هاي همه تلخ
با دلم مي گويد
كه دروغي تو ، دروغ
كه فريبي تو. ، فريب
قاصدك
هان ،
ولي . . . آخر . . . اي واي
راستي آيا رفتي با باد ؟
با توام ، آي ! كجا رفتي ؟ آي
راستي آيا جايي خبري هست هنوز ؟
مانده خاكستر گرمي ، جايي ؟
در اجاقي , طمع شعله نمي بندم خُردك شرري هست هنوز ؟
قاصدك
ابرهاي همه عالم شب و روز
در دلم مي گريند
سروده مهدی #اخوان_ثالث
ساز پرویز #مشکاتیان
آواز محمد رضا #شجریان
قاصدك ! هان ، چه خبر آوردي ؟
از كجا وز كه خبر آوردي ؟
خوش خبر باشي ، اما ،اما
گرد بام و در من
بي ثمر مي گردي
انتظار خبري نيست مرا
نه ز ياري نه ز ديار و دياري باري
برو آنجا كه بود چشمي و گوشي با كس
برو آنجا كه تو را منتظرند
قاصدك
در دل من همه كورند و كرند
دست بردار ازين در وطن خويش غريب
قاصد تجربه هاي همه تلخ
با دلم مي گويد
كه دروغي تو ، دروغ
كه فريبي تو. ، فريب
قاصدك
هان ،
ولي . . . آخر . . . اي واي
راستي آيا رفتي با باد ؟
با توام ، آي ! كجا رفتي ؟ آي
راستي آيا جايي خبري هست هنوز ؟
مانده خاكستر گرمي ، جايي ؟
در اجاقي , طمع شعله نمي بندم خُردك شرري هست هنوز ؟
قاصدك
ابرهاي همه عالم شب و روز
در دلم مي گريند
باده یِ عشق و محبت
ز سبویی دگر است
آب این باغ فرح بخش
ز جویی دگر است
نه عجب گر دل من
برد به سوی تو نماز
قبله دانی که به هر شهر
ز سویی دگر است ..
#اخوان_ثالث
ز سبویی دگر است
آب این باغ فرح بخش
ز جویی دگر است
نه عجب گر دل من
برد به سوی تو نماز
قبله دانی که به هر شهر
ز سویی دگر است ..
#اخوان_ثالث
باده یِ عشق و محبت
ز سبویی دگر است
آب این باغ فرح بخش
ز جویی دگر است
نه عجب گر دل من
برد به سوی تو نماز
قبله دانی که به هر شهر
ز سویی دگر است ..
#اخوان_ثالث
ز سبویی دگر است
آب این باغ فرح بخش
ز جویی دگر است
نه عجب گر دل من
برد به سوی تو نماز
قبله دانی که به هر شهر
ز سویی دگر است ..
#اخوان_ثالث
باده یِ عشق و محبت
ز سبویی دگر است
آب این باغ فرح بخش
ز جویی دگر است
نه عجب گر دل من
برد به سوی تو نماز
قبله دانی که به هر شهر
ز سویی دگر است ..
#اخوان_ثالث
ز سبویی دگر است
آب این باغ فرح بخش
ز جویی دگر است
نه عجب گر دل من
برد به سوی تو نماز
قبله دانی که به هر شهر
ز سویی دگر است ..
#اخوان_ثالث
من شنيدم ضجّه ى مردان ِ فرتوت ِ سپيد ابرو
هق هق ِ طفلان ِ خرد ِ آشيان بر باد
من شنيدم شيون ِ آن زن كه مى زد چنگ در گيسو ،
مُشت مشت از موى ِ سر مى كند و مى زد داد :
"-: آى دنيا ! مردم ِ دنيا !
واى ، پس دين كو ، مروّت كو ؟
آى آدمها،
آدميّت كو ...؟؟!!"
#اخوان_ثالث
من شنيدم ضجّه ى مردان ِ فرتوت ِ سپيد ابرو
هق هق ِ طفلان ِ خرد ِ آشيان بر باد
من شنيدم شيون ِ آن زن كه مى زد چنگ در گيسو ،
مُشت مشت از موى ِ سر مى كند و مى زد داد :
"-: آى دنيا ! مردم ِ دنيا !
واى ، پس دين كو ، مروّت كو ؟
آى آدمها،
آدميّت كو ...؟؟!!"
#اخوان_ثالث
هق هق ِ طفلان ِ خرد ِ آشيان بر باد
من شنيدم شيون ِ آن زن كه مى زد چنگ در گيسو ،
مُشت مشت از موى ِ سر مى كند و مى زد داد :
"-: آى دنيا ! مردم ِ دنيا !
واى ، پس دين كو ، مروّت كو ؟
آى آدمها،
آدميّت كو ...؟؟!!"
#اخوان_ثالث
من شنيدم ضجّه ى مردان ِ فرتوت ِ سپيد ابرو
هق هق ِ طفلان ِ خرد ِ آشيان بر باد
من شنيدم شيون ِ آن زن كه مى زد چنگ در گيسو ،
مُشت مشت از موى ِ سر مى كند و مى زد داد :
"-: آى دنيا ! مردم ِ دنيا !
واى ، پس دين كو ، مروّت كو ؟
آى آدمها،
آدميّت كو ...؟؟!!"
#اخوان_ثالث
رویش عشق
سرآغاز کتاب من و توست
گوش کن این صدای دل یک بلبل مست
در تمنای گلی است
که به او میگوید
تا ابد
لحظه به لحظه دل من
با همه مستی و شیدایی و عشق همه تقدیم تو باد
#جعلی
#اخوان_ثالث
سرآغاز کتاب من و توست
گوش کن این صدای دل یک بلبل مست
در تمنای گلی است
که به او میگوید
تا ابد
لحظه به لحظه دل من
با همه مستی و شیدایی و عشق همه تقدیم تو باد
#جعلی
#اخوان_ثالث
در گذرگاه زمان
خیمه شب بازی دهر،
با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد؛
عشقها می میرند،
رنگها رَنگِ دگر می گیرند،
و در این بین فقط خاطره هاست
که چه شیرین و چه تلخ
دست ناخورده به جا می ماند...
#اخوان_ثالث
خیمه شب بازی دهر،
با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد؛
عشقها می میرند،
رنگها رَنگِ دگر می گیرند،
و در این بین فقط خاطره هاست
که چه شیرین و چه تلخ
دست ناخورده به جا می ماند...
#اخوان_ثالث