معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
@sedaybehesht
تصنیف میهن- استاد شجریان
استاد شجریان


تنیده یاد تو، در تار و پودم   
بود لبریز از عشقت، وجودم
تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی،    
فدای نام تو، بود و نبودم
به هر مجلس، به هر زندان، به هر شادی، به هر ماتم،        
به هر حالت که بودم با تو بودم،
تو بودم کردی ازنابودی وبا مهرپروردی
فدای نام تو بودو نبودم
اگر مستم اگر هشیار، اگر خوابم اگر بیدار،    
به سوی تو بود روی سجودم،

#ابوالقاسم_لاهوتی
◽️ مرحبا دل | #ابوالقاسم_لاهوتی


نشد یک لحظه از یادت جدا دل
زهی دل آفرین دل مرحبا دل

ز دستش یک دم آسایش ندارم
نمی دانم چه باید کرد با دل ؟

هزاران بار منعش کردم از عشق
مگر برگشت از راه خطا دل

به چشمانت مرا دل مبتلا کرد
فلاکت دل، مصیبت دل، بلا دل

از این دل دادِ من بِستان خدایا
ز دستش تا به کی گویم خدا دل ؟

درون سینه آهی هم ندارم
ستمکِش دل، پریشان دل، گدا دل

به تاری گردنش را بسته زلفت
فقیر و عاجز و بی دست و پا دل

بشد خاک و زکویت بر نخیزد
زهی ثابت قدم، دل با وفا دل

ز عقل و دل دگر از من مپرسید
چو عشق آید کجا عقل و کجا دل ؟

تو
لاهوتی ز دل نالی دل از تو
حیا کن یا تو ساکت باش یا دل

.
اذنم بده که زلف تو را آورم به چنگ

ای بی وفا مگر که من از شانه کمترم؟

#ابوالقاسم_لاهوتی
شنیدستم غمم را می خوری، این هم غمِ دیگر
دلت بر ماتمم می سوزد، این هم ماتم دیگر
به دل هر راز گفتم بر لب آوردش دمِ دیگر
چه سازم؟ تا بدست آرم جز این دل محرم دیگر
مرا با گندمِ خالش سر و کار است ای واعظ
حدیث جنّت و کوثر بگو با آدم دیگر
ز بی رحمی نماید تیر خود را هم دریغ از دل
که داند زخم او را نیست جز این مرهم دیگر
جهانی را پریشان کرد از آشفتن یک مو
معاذالله اگر بگشاید از گیسو خم دیگر


#ابوالقاسم_لاهوتی
شنیدستم غمم را می خوری، این هم غمِ دیگر
دلت بر ماتمم می سوزد، این هم ماتم دیگر
به دل هر راز گفتم بر لب آوردش دمِ دیگر
چه سازم؟ تا بدست آرم جز این دل محرم دیگر
مرا با گندمِ خالش سر و کار است ای واعظ
حدیث جنّت و کوثر بگو با آدم دیگر
ز بی رحمی نماید تیر خود را هم دریغ از دل
که داند زخم او را نیست جز این مرهم دیگر
جهانی را پریشان کرد از آشفتن یک مو
معاذالله اگر بگشاید از گیسو خم دیگر

#ابوالقاسم_لاهوتی
Yade Del
Golpa
«یاد دل»


نشد یک لحظه از یادت جدا دل
زهی دل،افرین دل،مرحبا دل
زدستش یک دم آسایش ندارم
نمی دانم چه باید کرد با دل
هزاران بار منعش کردم از عشق
مگر برگشت از راه خطا دل
به چشمانت مرا دل مبتلا کرد
فنا کرد دل مصیبت دل،بلا دل
نشد یک لحظه از یادت جدا دل
زهی دل ،افرین دل ،مرحبا دل...


آواز #گلپا
شعر #ابوالقاسم_لاهوتی
آهنگ #فریدون_خشنود
تنظیم #منوچهر_چشم_اذر
#غزل


ای کاشکی، به عالَم، تا چشم کار می‌کرد
دل بود و، آدم آن را، قربانِ یار، می‌کرد

زاین خوبتر، چه می‌شد، گر هر نفس، به جانان
یک جانِ تازه می‌شد، عاشق، نثار می‌کرد

دل را ببین، که نگریخت، از حمله‌ ای که آن چشم
بر شیر، اگر که می‌بُرد، بی شک، فرار می‌کرد

جان را به زلفِ، جانان، از دستِ من به در بُرد
دلبر اگر نمی‌شد، این دل، چه کار می‌کرد؟

گر مرغِ دل، زِ جانان، دزدیدمی، چه بودی؟
تا شاهبازِ چشمش، از نو، شکار می‌کرد

شورایِ دولتِ عشق، فاتح اگر نمی‌شد
جمهوریِ دلم را، غم، تار و مار می‌کرد

دلبر اگر دلم را، می‌خواند بنده، هر چند
آزادی است دینم، دل، افتخار می‌کرد،

بارانِ دیدهء من، در فصلِ دوریِ او،
صحرایِ سینه‌ام را، چون لاله‌ زار می‌کرد


#ابوالقاسم_لاهوتی
‏اذنم بده که زلف تو را آورم به چنگ
ای بی وفا مگر که من از شانه کمترم؟

#ابوالقاسم_لاهوتی
ای کاشکی به عالم، تا چشم کار می کرد
دل بود و آدم آن را قربان یار می کرد

زاین خوبتر چه می شد؟ گر هر نفس، به جانان
یک جانِ تازه میشد عاشق نثار می کرد

دل را ببین که نگریخت از حمله یی که آن چشم
بر شیر اگر که می برد، بی شک فرار می کرد

جان را به زلفْ جانان از دست من به در برد
دلبر اگر نمی شد، این دل چه کار می کرد؟

گر مرغِ دل ز جانان دزدیدمی چه بودی؟
تا شاهبازِ چشمش از نو شکار می کرد

شورای دولتِ عشق فاتح اگر نمی شد
جمهوری دلم را غم تار و مار می کرد

دلبر اگر دلم را میخواند بنده، هر چند
آزادی است دینم، دل افتخار می کرد

بارانِ دیدهٔ من در فصلِ دوری او
صحرای سینه ام را چون لاله زار می کرد

#ابوالقاسم_لاهوتی
وطن ویرانه از یار است؟ یا اغیار؟ یا هر دو؟
مصیبت از مسلمان‌هاست؟ یا کفّار؟ یا هر دو؟

همه دادِ وطن‌خواهی زنند، اما نمی‌دانم!
وطن‌خواهی به گفتار است؟ یا کردار؟ یا هر دو؟

#ابوالقاسم_لاهوتی
نشد یک لحظه از یادت ، جدا دل
زهی دل ، آفرین دل ، مرحبا دل


ز دستش ، یک دم آسایش ندارم
نمی دانم ، چه باید کرد ، با دل

هزاران بار منعش کردم از عشق
مگر برگشت ، از راه خطا دل

به چشمانت ، مرا دل مبتلا کرد
فلاکت دل ، مصیبت دل ، بلا دل

درون سینه ، آهی هم ندارم
ستمکش دل پریشان دل ، گدا دل

بشد خاک و ز کویت ، برنخیزد
زهی ثابت قدم دل ، با وفا دل

به تاری ، گردنش را بسته زلفت
فقیر و عاجز بی دست و پا دل

ز عقل و دل ، دگر از من مپرسید
چو عشق آمد کجا عقل و کجا دل

تو لاهوتی ، ز دل نالی ، دل از تو
حیا کن ، یا تو ساکت باش یا دل

#ابوالقاسم_لاهوتی
Mihan ey Mihan
M.R.Shajarian
تصنیف "میهن ای میهن"

خواننده: استاد #محمدرضاشجریان
آهنگساز: #محمدجلیل_عندلیبی
شعر: #ابوالقاسم_لاهوتی
سلام صمیمی، ثنای مؤثر
ز جسم مهاجر، به جان مجاور

به ضدِّ مذاهب، که گویند پیکر
به جا مانَد و روح گردد مهاجر

تو آن روح هستی که ماندی به خانه
من آن جسم هستم که گشتم مسافر

خیال دگر کس، بگو در سر من
نیاید، که این ملک دارد مباشر

تویی در وجودم، چو در گفته، معنی
تویی در سرشتم، چو باطن، به ظاهر

نشاید مرا بی تو گفتن، که دائم
بود یاد تو با دل من معاشر

منم تو، تویی من؛ تویی من، منم تو
چه آنجا، چه اینجا، چه غایب،چه حاضر.


#ابوالقاسم_لاهوتی
نشد یک لحظه از یادت ، جدا دل
زهی دل ، آفرین دل ، مرحبا دل


ز دستش ، یک دم آسایش ندارم
نمی دانم ، چه باید کرد ، با دل

هزاران بار منعش کردم از عشق
مگر برگشت ، از راه خطا دل

به چشمانت ، مرا دل مبتلا کرد
فلاکت دل ، مصیبت دل ، بلا دل

درون سینه ، آهی هم ندارم
ستمکش دل پریشان دل ، گدا دل

بشد خاک و ز کویت ، برنخیزد
زهی ثابت قدم دل ، با وفا دل

به تاری ، گردنش را بسته زلفت
فقیر و عاجز بی دست و پا دل

ز عقل و دل ، دگر از من مپرسید
چو عشق آمد کجا عقل و کجا دل

تو لاهوتی ، ز دل نالی ، دل از تو
حیا کن ، یا تو ساکت باش یا دل

#ابوالقاسم_لاهوتی
نشد یک لحظه از یادت جدا دل
زهی دل، آفرین دل، مرحبا دل

ز دستش یک دم آسایش ندارم
نمیدانم چه باید کرد با دل

هزاران بار منعش کردم از عشق
مگر برگشت از راه خطا دل!

به چشمانت مرا دل مبتلا کرد
فلاکت دل، مصیبت دل، بلا دل

از این دل داد من بستان خدایا
زدستش تا به کی گویم خدا دل

#ابوالقاسم_لاهوتی
فقط سوز دلم را در جهان پروانه می‌داند
غمم را، بلبلی کاواره شد از لانه می‌داند

نگریم چون ز غیرت، غیر می‌سوزد به حال من
ننالم، چون ز غم، یارم مرا بیگانه می‌داند

به امیدی نشستم شِکوه ی خود را به دل گفتم
همی خندد به من، این هم مرا دیوانه می‌داند

به جان او، که دردش را هم، از جان دوست تر دارم
ولی می‌میرم از این غم، که داند یا نمی‌داند؟

نمی داند کسی کاندر سر زلفش چه خون‌ها شد
ولیکن، موبه مو، این  داستان را شانه می‌داند

نصیحتگر، چه می‌پرسی علاج جان بیمارم؟
اصول این طبابت را، فقط جانانه می‌داند


#ابوالقاسم_لاهوتی