معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.25K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
و گفت:
دوستی اهل این زمانه را چون خوردنی بازار یافتم، به بوی خوش، به طعم ناخوش.

#تذکرة_الاولیاء 
#ذکر_مالک_دینار
#عطار_نیشابوری
شیخ #ابوالحسن_خرقانی شبی در نماز بود.
آوازی شنید که :
" ابوالحسن!
خواهی که آنچه از تو می‌دانم، با خلق بگویم تا سنگسارت کنند !؟
شیخ گفت:
" بار الها!
خواهی تا آنچه از کرم و رحمت تو می‌دانم و می‌بینم با خلق بگویم،
تا دیگر هیچ‌کس سجودت نکند؟ "
آواز آمد: " نه از تو، نه از من...! "

#تذکره_الاولیا
#عطار_نیشابوری


حضرت
#مولانا میفرماید:

هفت شهر عشق را
عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم...
‏و گفت: اگر دوزخ را به من بخشند هرگز هیچ عاشق را نسوزم از بهر آنکه عشق خود، او را صد بار سوخته است

#عطار نیشابوری
ای ز عشقت این دل دیوانه خوش
جان و دردت هر دو در یک خانه خوش


گر وصال است از تو قسمم گر فراق
هست هر دو بر من دیوانه خوش


#عطار_نیشابوری
خدایا در زبان من صـواب آر
دعای بنـدهٔ خود مستجاب آر

مرا توفیـق ده تا حمد خوانم
صفـات ذات تو بر لفـظ رانم

تـوئی خلاق هر بالا و پستی
توئی پیدا و پنهان هرچه هستی

توئی گیرنده و میرنده مائیم
توئی سلطان و ما مشتی گدائیم

اگر فضلت قرین حال گردد
خرابم جمله جا و مال گردد


#الهی‌نامه
#عطار_نیشابوری
خدایا در زبان من صـواب آر
دعای بنـدهٔ خود مستجاب آر

مرا توفیـق ده تا حمد خوانم
صفـات ذات تو بر لفـظ رانم

تـوئی خلاق هر بالا و پستی
توئی پیدا و پنهان هرچه هستی

توئی گیرنده و میرنده مائیم
توئی سلطان و ما مشتی گدائیم

اگر فضلت قرین حال گردد
خرابم جمله جا و مال گردد


#الهی‌نامه
#عطار_نیشابوری
یکی ازو پرسید: تو مُشتاق‌ ِ خدایی؟
گفت: نه
پرسید: چرا؟
گفت: به‌جهت ِ آنکه شوق به غایب بوَد، امّا چون غایب، حاضر بوَد، کجا ‎شوق بُوَد!

#عطار_نیشابوری
گفت:
مردمان دعا کنند
وگویندخداوندا مارا بسه موضع فریاد رس
یکی در وقت جان کندن
دوم در گور
سیم در قیامت
من گویم الهی مرا بهمه وقتی فریادرس
.




#عطار_نیشابوری
#تذکرة_الاوليا
در قحطی نیشابور
چهل شبانه ‌روز گشتم
نه در هیچ مکانی صدای اذانی بود
و نه هیچ مسجدی گشاده!

آنجا دانستم
نام اعظم خدا و بنیاد دین
نان است ...

#عطار_نیشابوری
لشگر محمود_شاه در سومنات بتی یافتند به نام لات. هندوان به زاری و تمنا از او خواستند تا در برابر ده من زر بت را باز ستانند. شاه بت را نفروخت و در عوض آتشی بر افروخت و لات را در آن بسوزاند.
یکی از سردارانش گفت:
زر از بت بهتر بود، کاش بت را به آن همه زر می فروختی.

شاه گفت:
ترسیدم که در روز حساب کردگار آزر و محمود را به پیش آورد و بگوید که او بت تراش بود و تو بت فروش!
ناگاه از میان بت که در آتش می سوخت بیست من گوهر برون آمد.
شاه گفت:
لایق این بت آن بود و از خدای من مکافات و پاداش این بود.

بشکن آن بتها که داری سر بسر
تا عوض یابی تو دریای گهر
نفس را چون بت بسوز از شوق دوست
تا بسی گوهر فرو ریزد ز پوست

منطق الطیر
#عطار_نیشابوری