مهتری کرده و آموخته در خانه خویش
مهتری کردن و آن مهتری او را گهری
از عطا دادن پیوسته و خوشخویی او
ادبای سفری گشته برِاو حضری
زنده کرد او به بزرگی و هنر نام #پدر
این چنین باید کردن #پدران را پسری
پایگاه وزرا یافته نزدیک ملک
از نکو رایی و دانایی و تدبیر گری
در شمار هنرش عاجز و سر گشته شوی
گر توانی به مثل قطره باران شمری
#فرخی_سیستانی
مهتری کردن و آن مهتری او را گهری
از عطا دادن پیوسته و خوشخویی او
ادبای سفری گشته برِاو حضری
زنده کرد او به بزرگی و هنر نام #پدر
این چنین باید کردن #پدران را پسری
پایگاه وزرا یافته نزدیک ملک
از نکو رایی و دانایی و تدبیر گری
در شمار هنرش عاجز و سر گشته شوی
گر توانی به مثل قطره باران شمری
#فرخی_سیستانی
#پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل
تیشهای بود که شد باعث ویرانی من
یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند
مرگ، گرگ تو شد، ای یوسف کنعانی من
مه گردون ادب بودی و در خاک شدی
خاک، زندان تو گشت، ای مه زندانی من
از ندانستن من، دزد قضا آگه بود
چو تو را برد، بخندید به نادانی من
آن که در زیر زمین، داد سر و سامانت
کاش میخورد غم بیسر و سامانی من
بسر خاک تو رفتم، خط پاکش خواندم
آه از این خط که نوشتند به پیشانی من
رفتی و روز مرا تیره تر از شب کردی
بی تو در ظلمتم، ای دیدهٔ نورانی من
بی تو اشک و غم و حسرت همه مهمان منند
قدمی رنجه کن از مهر، به مهمانی من
صفحهٔ روی ز انظار، نهان میدارم
تا نخوانند بر این صفحه، پریشانی من
دهر، بسیار چو من سربگریبان دیده است
چه تفاوت کندش، سر به گریبانی من
عضو جمعیت حق گشتی و دیگر نخوری
غم تنهائی و مهجوری و حیرانی من
گل و ریحان کدامین چمنت بنمودند
که شکستی قفس، ای مرغ گلستانی من
من که قدر گهر پاک تو میدانستم
ز چه مفقود شدی، ای گهر کانی من
من که آب تو ز سرچشمهٔ دل میدادم
آب و رنگت چه شد، ای لالهٔ نعمانی من
من یکی مرغ غزلخوان تو بودم، چه فتاد
که دگر گوش نداری به نوا خوانی من
گنج خود خواندیم و رفتی و بگذاشتیم
ای عجب، بعد تو با کیست نگهبانی من!
#پروین_اعتصامی
#تقدیم_به_پدران_آسمانی
❤️😔
تیشهای بود که شد باعث ویرانی من
یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند
مرگ، گرگ تو شد، ای یوسف کنعانی من
مه گردون ادب بودی و در خاک شدی
خاک، زندان تو گشت، ای مه زندانی من
از ندانستن من، دزد قضا آگه بود
چو تو را برد، بخندید به نادانی من
آن که در زیر زمین، داد سر و سامانت
کاش میخورد غم بیسر و سامانی من
بسر خاک تو رفتم، خط پاکش خواندم
آه از این خط که نوشتند به پیشانی من
رفتی و روز مرا تیره تر از شب کردی
بی تو در ظلمتم، ای دیدهٔ نورانی من
بی تو اشک و غم و حسرت همه مهمان منند
قدمی رنجه کن از مهر، به مهمانی من
صفحهٔ روی ز انظار، نهان میدارم
تا نخوانند بر این صفحه، پریشانی من
دهر، بسیار چو من سربگریبان دیده است
چه تفاوت کندش، سر به گریبانی من
عضو جمعیت حق گشتی و دیگر نخوری
غم تنهائی و مهجوری و حیرانی من
گل و ریحان کدامین چمنت بنمودند
که شکستی قفس، ای مرغ گلستانی من
من که قدر گهر پاک تو میدانستم
ز چه مفقود شدی، ای گهر کانی من
من که آب تو ز سرچشمهٔ دل میدادم
آب و رنگت چه شد، ای لالهٔ نعمانی من
من یکی مرغ غزلخوان تو بودم، چه فتاد
که دگر گوش نداری به نوا خوانی من
گنج خود خواندیم و رفتی و بگذاشتیم
ای عجب، بعد تو با کیست نگهبانی من!
#پروین_اعتصامی
#تقدیم_به_پدران_آسمانی
❤️😔
طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف
گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف
طرف کرم ز کس نبست این دل پر امید من
گر چه سخن همیبرد قصه من به هر طرف
از خم ابروی توام هیچ گشایشی نشد
وه که در این خیال کج عمر عزیز شد تلف
ابروی دوست کی شود دستکش خیال من
کس نزدهست از این کمان تیر مراد بر هدف
چند به ناز پرورم مهر بتان سنگدل
یاد #پدر نمیکنند این پسران ناخلف
من به خیال زاهدی گوشهنشین و طرفه آنک
مغبچهای ز هر طرف میزندم به چنگ و دف
بی خبرند زاهدان نقش بخوان ولاتقل
مست ریاست محتسب باده بده ولاتخف
صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه میخورد
پاردمش دراز باد آن حیوان خوش علف
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق
بدرقه رهت شود همت شحنه نجف
#حافظ
گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف
طرف کرم ز کس نبست این دل پر امید من
گر چه سخن همیبرد قصه من به هر طرف
از خم ابروی توام هیچ گشایشی نشد
وه که در این خیال کج عمر عزیز شد تلف
ابروی دوست کی شود دستکش خیال من
کس نزدهست از این کمان تیر مراد بر هدف
چند به ناز پرورم مهر بتان سنگدل
یاد #پدر نمیکنند این پسران ناخلف
من به خیال زاهدی گوشهنشین و طرفه آنک
مغبچهای ز هر طرف میزندم به چنگ و دف
بی خبرند زاهدان نقش بخوان ولاتقل
مست ریاست محتسب باده بده ولاتخف
صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه میخورد
پاردمش دراز باد آن حیوان خوش علف
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق
بدرقه رهت شود همت شحنه نجف
#حافظ
#پدری با پسری گفت به قهر
که تو آدم نشوی جان #پدر
حیف از آن عمر که ای بی سر و پا
در پی تربیتت کردم سر
دل فرزند از این حرف شکست
بی خبر از پدرش کرد سفر
رنج بسیار کشید و پس از آن
زندگی گشت به کامش چو شکر
عاقبت شوکت والایی یافت
حاکم شهر شد و صاحب زر
چند روزی بگذشت و پس از آن
امر فرمود به احضار #پدر
#پدرش آمد از راه دراز
نزد حاکم شد و بشناخت پسر
پسر از غایت خودخواهی و کبر
نظر افگند به سراپای #پدر
گفت گفتی که تو آدم نشوی
تو کنون حشمت و جاهم بنگر
پیر خندید و سرش داد تکان
گفت این نکته برون شد از در
«من نگفتم که تو حاکم نشوی
گفتم آدم نشوی جان #پدر»
#جامی
که تو آدم نشوی جان #پدر
حیف از آن عمر که ای بی سر و پا
در پی تربیتت کردم سر
دل فرزند از این حرف شکست
بی خبر از پدرش کرد سفر
رنج بسیار کشید و پس از آن
زندگی گشت به کامش چو شکر
عاقبت شوکت والایی یافت
حاکم شهر شد و صاحب زر
چند روزی بگذشت و پس از آن
امر فرمود به احضار #پدر
#پدرش آمد از راه دراز
نزد حاکم شد و بشناخت پسر
پسر از غایت خودخواهی و کبر
نظر افگند به سراپای #پدر
گفت گفتی که تو آدم نشوی
تو کنون حشمت و جاهم بنگر
پیر خندید و سرش داد تکان
گفت این نکته برون شد از در
«من نگفتم که تو حاکم نشوی
گفتم آدم نشوی جان #پدر»
#جامی
Forwarded from Deleted Account
تحمل کن #پدر ...باید تحمل کرد
مے دانم
تحمل مے کنم این حسرت و چشم انتظارے را
ولے باران نیامد
پس چرا باران نمے اید؟
نمے دانم ولے این ابر بارانے ست،مے دانم
ببار اے ابر بارانے!
ببار اے ابر بارانے
شکایت مے کنند از من لبان خشڪ عطشانم
شما را،
اے گروه تشنگان!سیراب خواهم کرد
صداے رعد آمد باز،با فریاد غول آسا
ولے باران نیامد
پس چرا باران نمے اید ؟
سر آمد روزها با تشنگے بر مردم صحرا
گروه تشنگان در پچ پچ افتادند
ایا این
همان ابر است کاندر پے هزاران روشنے دارد؟
و آن پیر دروگر گفت
با لبخند زهر آگین
فضا را تیره مے دارد،
ولے هرگز نمے بارد...
#مهدى_اخوان_ثالث
مے دانم
تحمل مے کنم این حسرت و چشم انتظارے را
ولے باران نیامد
پس چرا باران نمے اید؟
نمے دانم ولے این ابر بارانے ست،مے دانم
ببار اے ابر بارانے!
ببار اے ابر بارانے
شکایت مے کنند از من لبان خشڪ عطشانم
شما را،
اے گروه تشنگان!سیراب خواهم کرد
صداے رعد آمد باز،با فریاد غول آسا
ولے باران نیامد
پس چرا باران نمے اید ؟
سر آمد روزها با تشنگے بر مردم صحرا
گروه تشنگان در پچ پچ افتادند
ایا این
همان ابر است کاندر پے هزاران روشنے دارد؟
و آن پیر دروگر گفت
با لبخند زهر آگین
فضا را تیره مے دارد،
ولے هرگز نمے بارد...
#مهدى_اخوان_ثالث
Forwarded from Deleted Account
تحمل کن #پدر ...باید تحمل کرد
مے دانم
تحمل مے کنم این حسرت و چشم انتظارے را
ولے باران نیامد
پس چرا باران نمے اید؟
نمے دانم ولے این ابر بارانے ست،مے دانم
ببار اے ابر بارانے!
ببار اے ابر بارانے
شکایت مے کنند از من لبان خشڪ عطشانم
شما را،
اے گروه تشنگان!سیراب خواهم کرد
صداے رعد آمد باز،با فریاد غول آسا
ولے باران نیامد
پس چرا باران نمے اید ؟
سر آمد روزها با تشنگے بر مردم صحرا
گروه تشنگان در پچ پچ افتادند
ایا این
همان ابر است کاندر پے هزاران روشنے دارد؟
و آن پیر دروگر گفت
با لبخند زهر آگین
فضا را تیره مے دارد،
ولے هرگز نمے بارد...
#مهدى_اخوان_ثالث
مے دانم
تحمل مے کنم این حسرت و چشم انتظارے را
ولے باران نیامد
پس چرا باران نمے اید؟
نمے دانم ولے این ابر بارانے ست،مے دانم
ببار اے ابر بارانے!
ببار اے ابر بارانے
شکایت مے کنند از من لبان خشڪ عطشانم
شما را،
اے گروه تشنگان!سیراب خواهم کرد
صداے رعد آمد باز،با فریاد غول آسا
ولے باران نیامد
پس چرا باران نمے اید ؟
سر آمد روزها با تشنگے بر مردم صحرا
گروه تشنگان در پچ پچ افتادند
ایا این
همان ابر است کاندر پے هزاران روشنے دارد؟
و آن پیر دروگر گفت
با لبخند زهر آگین
فضا را تیره مے دارد،
ولے هرگز نمے بارد...
#مهدى_اخوان_ثالث
از اسکندر پرسیدند که #پدر را دوست تر داری یا #استاد را، گفت استاد را، لان أبی کان سببا لحیاتی الفانیه، و معلمی کان سببا لحیاتی الباقیه. پس به قدر فضل رتبت نفس بر جسم حق معلم از حق پدر بیشتر است، و باید که در محبت و تعظیم او با محبت و تعظیم پدر همین نسبت محفوظ بود، و محبت معلم متعلم را در طریق خیر، شریفتر از محبت پدر بود فرزند را به همین نسبت، از جهت آنکه تربیت او به فضیلت تام و تغذیه او به حکمت خالص بود و نسبت او با پدر چون نسبت نفس با جسم
#خواجه_نصیرالدین_توسی
ابوجعفر محمد بن محمد بن حسن طوسی (۵۷۹ - ۶۵۳ ه) (۱۲۰۱-۱۲۷۴ م ) شاعر، همهچیزدان/علامه فیلسوف، متکلم، فقیه، ستارهشناس، اندیشمند، ریاضیدان، منجم، پزشک و معمار ایرانی و عارف است. کنیهاش «ابوجعفر» و به القابی چون «نصیرالدین»، «محقق طوسی»، «استاد البشر» و «خواجه» شهرت دارد.
زادهٔ۱۱ جمادیالاولی ۵۹۷
۵ اسفند ۵۷۹
۱۷ فوریه ۱۲۰۱
توس
درگذشت۱۸ ذیحجهٔ ۶۷۲
۱۱ تیر ۶۵۳
۲۵ژوئن ۱۲۷۴
بغداد
#خواجه_نصیرالدین_توسی
ابوجعفر محمد بن محمد بن حسن طوسی (۵۷۹ - ۶۵۳ ه) (۱۲۰۱-۱۲۷۴ م ) شاعر، همهچیزدان/علامه فیلسوف، متکلم، فقیه، ستارهشناس، اندیشمند، ریاضیدان، منجم، پزشک و معمار ایرانی و عارف است. کنیهاش «ابوجعفر» و به القابی چون «نصیرالدین»، «محقق طوسی»، «استاد البشر» و «خواجه» شهرت دارد.
زادهٔ۱۱ جمادیالاولی ۵۹۷
۵ اسفند ۵۷۹
۱۷ فوریه ۱۲۰۱
توس
درگذشت۱۸ ذیحجهٔ ۶۷۲
۱۱ تیر ۶۵۳
۲۵ژوئن ۱۲۷۴
بغداد
به خدا پیوستهتر شو
«وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَتَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا»(مزمل/۸)؛
«و نام پروردگارت را ياد كن و از همه گسسته و با او پيوسته شو.»
من همه قرآن را تتبّع کردهام،
حاصل معنی هر آیتی و هر قصهای این یافتم که:
ای بنده، از غیر من بِبُر،
که آنچه از غیر یابی، از من به یابی بیمنّتِ خلق
و آنها که از من یابی از هیچ کس نیابی.
و ای به من پیوسته، پیوستهتر شو
#معارف_بهاء_ولد
#پدر_مولانا
«وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَتَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا»(مزمل/۸)؛
«و نام پروردگارت را ياد كن و از همه گسسته و با او پيوسته شو.»
من همه قرآن را تتبّع کردهام،
حاصل معنی هر آیتی و هر قصهای این یافتم که:
ای بنده، از غیر من بِبُر،
که آنچه از غیر یابی، از من به یابی بیمنّتِ خلق
و آنها که از من یابی از هیچ کس نیابی.
و ای به من پیوسته، پیوستهتر شو
#معارف_بهاء_ولد
#پدر_مولانا
زندگی بار گرانی ست
که بر پشت پریشانی تُست
کار آسانی نیست
نان درآوردن و غم خوردن و عاشق بودن
پدرم
کمرم از غم سنگین نگاهت خَم باد
#پدر
#مجتبی_کاشانی
تبریک پیشاپیش تولد مولی الموحدین علی(ع) #روز_پدر
که بر پشت پریشانی تُست
کار آسانی نیست
نان درآوردن و غم خوردن و عاشق بودن
پدرم
کمرم از غم سنگین نگاهت خَم باد
#پدر
#مجتبی_کاشانی
تبریک پیشاپیش تولد مولی الموحدین علی(ع) #روز_پدر
به خدا پیوستهتر شو
«وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَتَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا»(مزمل/۸)؛
«و نام پروردگارت را ياد كن و از همه گسسته و با او پيوسته شو.»
من همه قرآن را تتبّع کردهام،
حاصل معنی هر آیتی و هر قصهای این یافتم که:
ای بنده، از غیر من بِبُر،
که آنچه از غیر یابی، از من به یابی بیمنّتِ خلق
و آنها که از من یابی از هیچ کس نیابی.
و ای به من پیوسته، پیوستهتر شو
#معارف_بهاء_ولد
#پدر_مولانا
«وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَتَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا»(مزمل/۸)؛
«و نام پروردگارت را ياد كن و از همه گسسته و با او پيوسته شو.»
من همه قرآن را تتبّع کردهام،
حاصل معنی هر آیتی و هر قصهای این یافتم که:
ای بنده، از غیر من بِبُر،
که آنچه از غیر یابی، از من به یابی بیمنّتِ خلق
و آنها که از من یابی از هیچ کس نیابی.
و ای به من پیوسته، پیوستهتر شو
#معارف_بهاء_ولد
#پدر_مولانا
✅ یکم آبان روز بزرگداشت #ابوالفضل_بیهقی و روز #نثر_فارسی گرامی باد.
ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی
(۳۸۵ ه.ق / ۹۹۵ م/ ۳۷۴ ه.ش حارثآباد بیهق (سبزوار امروزی) - ۴۷۰ ه.ق / ۱۰۷۷ م. غزنین)
تاریخنگار و نویسنده.
شهرت او برای نگارش کتاب معروف به #تاریخ_بیهقی است که مهمترین منبع تاریخی در مورد دوران غزنوی بهشمار میرود. بسیاری وی را پدر تاریخنویسی نوین میدانند.
به وی لقب #پدر_نثر_فارسی دادهاند.
ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی
(۳۸۵ ه.ق / ۹۹۵ م/ ۳۷۴ ه.ش حارثآباد بیهق (سبزوار امروزی) - ۴۷۰ ه.ق / ۱۰۷۷ م. غزنین)
تاریخنگار و نویسنده.
شهرت او برای نگارش کتاب معروف به #تاریخ_بیهقی است که مهمترین منبع تاریخی در مورد دوران غزنوی بهشمار میرود. بسیاری وی را پدر تاریخنویسی نوین میدانند.
به وی لقب #پدر_نثر_فارسی دادهاند.