معرفی عارفان
1.08K subscribers
32.6K photos
11.7K videos
3.17K files
2.66K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
سوختی جانم چه می‌سازی مرا
بر سر افتادم چه می‌تازی مرا

در رهت افتاده‌ام بر بوی آنک
بوک بر گیری و بنوازی مرا

لیک می‌ترسم که هرگز تا ابد
بر نخیزم گر بیندازی مرا

بندهٔ بیچاره گر می‌بایدت
آمدم تا چاره‌ای سازی مرا

چون شدم پروانهٔ شمع رخت
همچو شمعی چند بگدازی مرا

گرچه با جان نیست بازی درپذیر
همچو پروانه به جانبازی مرا

تو تمامی من نمی‌خواهم وجود
وین نمی‌باید به انبازی مرا

سر چو شمعم بازبر یکبارگی
تا کی از ننگ سرافرازی مرا

دوش وصلت نیم شب در خواب خوش
کرد هم خلوت به دمسازی مرا

تا که بر هم زد وصالت غمزه‌ای
کرد صبح آغاز غمازی مرا

چو ز تو آواز می‌ندهد فرید
تا دهی قرب هم آوازی مرا

#عطار
عشقت به هزار پادشاهی ارزد

وصلِ تو ز ماه تا به ماهی ارزد

آن را که رخی بود بدین زیبائی

انصاف بده که هرچه خواهی ارزد

#عطار
دل به امید وصل تو باد به دست می‌رود
جان ز شراب شوق تو باده‌پرست می‌رود

رخ بنمای گه گهی کز پی آرزوی تو
بر دل و جان عاشقان سخت شکست می‌رود


#عطار
دل به امید وصل تو باد به دست می‌رود
جان ز شراب شوق تو باده‌پرست می‌رود

رخ بنمای گه گهی کز پی آرزوی تو
بر دل و جان عاشقان سخت شکست می‌رود


#عطار
محو شد اجزای کل من ز هم
فارغم از خوف و شادی و ز غم

گنج پنهانم، درین جسم آمدم
سرو اعلانم، درین اسم آمدم

من وجود خویش را فانی کنم
در لقای حق، به حق باقی کنم

من به اسرار آورم این جسم را
پس به گفتار آورم این رسم را

تا بدانند عاشقان سوخته
اسم اعظم گشت در دین دوخته

من برای جمله عالم آمدم
لاجرم در نفس آدم آمدم

من برای راه عشاق آمدم
لاجرم در عشق، مشتاق آمدم

جسم خود را در ره حق باختم
سِرّ معنی را به جان بشناختم

اولین وآخرین من بوده‌ام
طاهرین و باطنین من بوده‌ام

من خدایم، من خدایم، من خدا
فارغم از کبر وکینه وز هوا

#عطار_نیشابوری
من چرا گرد جهان گردم، چو دوست
در میان جان شیرین من است


#عطار
از مِی عشقت چنان مستم که نیست
تا قیامت روی هشیاری مرا ...

گر به غارت می‌بری دل باک‌نیست
دل تو را باد و جگرخواری مرا

#عطار
جملهٔ خلق را دیدم که چون گاو و خر از یکی آخور علف می خوردند.
یکی گفت: «خواجه ، پس تو کجا بودی؟»
گفت: «من نیز با ایشان بودم ، اما فرق آن بود که ایشان می خوردند و می خندیدند و برهم می جستند و می ندانستند ، و من می خوردم و می گریستم و سر بر زانو نهاده بودم ،
و می دانستم».


#عطار
کیست که از عشق تو پرده‌ی او پاره نیست
وز قفس قالبش مرغ دل آواره نیست

وزن کجا آورد خاصه به میزان عشق
گر زر عشاق را سکه‌ی رخساره نیست

هر نفسم همچو شمع زاربکش پیش خویش
گر دل پر خون من کشته‌ی صد پاره نیست

گر تو ز من فارغی من ز تو فارغ نیم
چاره‌ی کارم بکن کز تو مرا چاره نیست

هر که درین راه یافت بوی می عشق تو
مست شود تا ابد گر دلش از خاره نیست

هست همه گفتگو با می عشقش چه کار
هرکه درین میکده مفلس و این کاره نیست

درد ره و درد دیر هست محک مرد را
دلق بیفکن که زرق لایق میخواره نیست

در بن این دیر اگر هست میت آرزو
درد خور اینجا که دیر موضع نظاره نیست

گشت هویدا چو روز بر دل عطار از آنک
عهد ندارد درست هر که درین پاره نیست

#عطار
گر تو را آن چشم غیبی باز شد


با تو ذرات جهان هم راز شد


#عطار