دردم نه همین است که بستند پرم را
ترسم نرسانند به گلشن خبرم را
از حسرت مرغی که جدا مانده ز گلشن
آگه نشدم تا نشکستند پرم را
گردیست ز من باقی و ترسم که تو از ناز
تا باز کنی چشم، نیابی اثرم را
بودند به هم روز و شب، آیا که جدا کرد؟
از روشنی روز، شب بی سحرم را
چون لاله من آن روز که سر برزدم از خاک
پیوست به داغ تو محبت جگرم را
عاشق منم آن نخل که از سردی ایام
یکباره برافشاند قضا برگ و برم را
#عاشق_اصفهانی
ترسم نرسانند به گلشن خبرم را
از حسرت مرغی که جدا مانده ز گلشن
آگه نشدم تا نشکستند پرم را
گردیست ز من باقی و ترسم که تو از ناز
تا باز کنی چشم، نیابی اثرم را
بودند به هم روز و شب، آیا که جدا کرد؟
از روشنی روز، شب بی سحرم را
چون لاله من آن روز که سر برزدم از خاک
پیوست به داغ تو محبت جگرم را
عاشق منم آن نخل که از سردی ایام
یکباره برافشاند قضا برگ و برم را
#عاشق_اصفهانی
خوشا مرغی که در کنج قفس با یاد صیادش
چنان خرسند بنشیند که پندارند آزادش
نمیگویم فراموشم مکن گاهی به یاد آور
اسیری را که میدانی نخواهی رفت از یادش
#عاشق_اصفهانی
چنان خرسند بنشیند که پندارند آزادش
نمیگویم فراموشم مکن گاهی به یاد آور
اسیری را که میدانی نخواهی رفت از یادش
#عاشق_اصفهانی
Del Bordi
MohammadReza Shajarian
#استاد_محمدرضا_شجریان
همه جا
قصّه ی دیوانگی مجنون است
هیچ کس را خبری نیست
که لیلی چون است...!
#عاشق_اصفهانی
همه جا
قصّه ی دیوانگی مجنون است
هیچ کس را خبری نیست
که لیلی چون است...!
#عاشق_اصفهانی