#همایون_خرم تا آخرین روزها، سرشار از زندگی بود، او میدانست برای نسلی قدیمیتر خاطرهانگیز است، میخواست برای نسل جدیدتر خاطرهساز باشد. برای همین تا آخرین روزهایش بازنایستاد، همچنان مینوشت، مینواخت و میساخت. تا آخرین روزها شاگردانش و کلاس تدریس را ترک نکرد، بر روی قطعات تازه کار میکرد، مشغول نوشتن رساله دوم کتاب آموزشیاش بود، حتی جایی گفته بود، اگر وقت گیر بیاورد بر روی موسیقی زادگاهش، بوشهر، مطالعه خواهد کرد.
اما در هشتاد و دو سالگی نحیفتر از آن بود که بیشتر از ده روز با غول سرطان مبارزه کند، بیست و هشتم دی ماه بود که تسلیم شد تا این خبر همه جا منتشر شود که: «استاد همایون خرم، آهنگساز برجسته موسیقی ایرانی و نوازنده متبحر ساز ویولون درگذشت»، این پایانی بود برای داستان مردی که بیش از هفت دهه از حرکت در موسیقی ایرانی نایستاد، حتی وقتی که برای دو دهه در تنگنا بود. چرا که از مکتبی برخاسته بود که باور داشت «ذات هنر با جمود در تضاد است.»
✅ آغاز حرکت
داستان حرکت او از یازده سالگیاش آغاز شد: وقتی خرم کودک که از چوبهایی که برای مطبخ خانه سوخت بودند، ساز میساخت، مادرش وادار شد برایش ویلونی اسباببازی بخرد او با همان اسباببازی تصانیف آن زمان را مینواخت تا این که از نزدیکانش او را پیش استاد #ابوالحسن_صبا برد و به استاد گفت «این پسر استعداد دارد» و #صبا به #خرم یازده ساله رو کرد و گفت «بابا جون! دستات رو ببینم»، شاید صبا همان هنگام در آن دستان کوچک، خالق آثار بزرگ را میدید، ویلونی به دستش داد و درس سختگیرانهاش را با او آغاز کرد. کمتر از چهار سال بعد صبا به خرم رو کرد، استاد که شاگرد نوجوانش را از همان روز اول «بابا جون!» خطاب میکرد، به او گفت «تنها بزن»، خرم خشکش زد، چرا که صبا همیشه با شاگردانش همنوازی میکرد تا اشتباهات و خامی نوازندگی آنان زیر حجم صدای پخته نوازندگی بی نقصش پنهان کند و به این ترتیب شاگردانش روحیه بگیرند.
اما انگار او پختگی را در صدای ساز خرم ۱۵ ساله میشنید و برای همین از او خواست برایش تک بنوازد و بعد سرخوش از بلوغ زودرس شاگردش به او امر کرد و گفت «بابا جون! برو تو رادیو بزن!». گوینده رادیو ملی او را #همایون_خرم ۱۴ ساله معرفی کرد، خرم ۱۵ ساله از این موضوع برآشفت اما جواب گوینده این بود که «۱۴ بیشتر شاعرانه است!» و جواب خرم زخمهای بود که شاعرانه بر سازش زد.
خرم چندین سال دیگر هم شاگردی صبا را کرد، به گفته خودش نه فقط از استاد بزرگ هنر ایرانی، درس موسیقی میگرفت که از او حکمت و معرفت هم میآموخت، درس استاد سختگیرانه بود، و شاید تنها عشق و علاقه نادر میتوانست یک نوجوان را به ادامه وادارد. صبا صدها شاگرد داشت، خیلیها تاب مکتب پر زحمتش را نمیآوردند و درس و مشق ویولون را رها میکردند. اما چند نفری که تا آخر ماندند، نام خود را در تاریخ موسیقی به عنوان برجستهترین نوازندگان ویولون در تاریخ موسیقی ایرانی جاودانه کردند. کسانی چون حبیب الله بدیعی، علی تجویدی، مهدی خالقی و صد البته همایون خرم.
#صبا، که شاید به دستپروردهاش مینازید وقتی رهبر ارکستر گلها در رادیو ملی شد، از خرم خواست که به عنوان نوازنده او را این ارکستر را همراهی کند، سالهای بعد وقتی صبا رادیو را ترک کرد و رهبر ارکستر هنرهای زیبا شد، این بار از #خرم به عنوان تکنواز ارکسترش استفاده کرد.
#خرم بعد از شروع همکاری به عنوان نوازنده ارکستر گلها، از دهه سوم زندگیاش آهنگسازی را برای این برنامه تجربه کرد و به ساخت تصانیف برای خوانندگان نامدار آن هنگام موسیقی ایرانی رو آورد و شاید نام بردن از جاودانههایی که از او به یادگار مانده خیلی تکراری باشد، جاودانههایی که در حافظه نسلهای مختلف شنوندگان موسیقی ایرانی ثبت است آثاری چون:
تو ای پری کجایی (سرگشته) با صدای #حسین_قوامی، امشب در سر شوری دارم (غوغای ستارگان) با صدای #پروین، ساغرم شکست ای ساقی (طاقتم ده) با صدای #مرضیه، رسوای زمانه منم با صدای #الهه و افسانه شیرین با صدای #هایده
اما در هشتاد و دو سالگی نحیفتر از آن بود که بیشتر از ده روز با غول سرطان مبارزه کند، بیست و هشتم دی ماه بود که تسلیم شد تا این خبر همه جا منتشر شود که: «استاد همایون خرم، آهنگساز برجسته موسیقی ایرانی و نوازنده متبحر ساز ویولون درگذشت»، این پایانی بود برای داستان مردی که بیش از هفت دهه از حرکت در موسیقی ایرانی نایستاد، حتی وقتی که برای دو دهه در تنگنا بود. چرا که از مکتبی برخاسته بود که باور داشت «ذات هنر با جمود در تضاد است.»
✅ آغاز حرکت
داستان حرکت او از یازده سالگیاش آغاز شد: وقتی خرم کودک که از چوبهایی که برای مطبخ خانه سوخت بودند، ساز میساخت، مادرش وادار شد برایش ویلونی اسباببازی بخرد او با همان اسباببازی تصانیف آن زمان را مینواخت تا این که از نزدیکانش او را پیش استاد #ابوالحسن_صبا برد و به استاد گفت «این پسر استعداد دارد» و #صبا به #خرم یازده ساله رو کرد و گفت «بابا جون! دستات رو ببینم»، شاید صبا همان هنگام در آن دستان کوچک، خالق آثار بزرگ را میدید، ویلونی به دستش داد و درس سختگیرانهاش را با او آغاز کرد. کمتر از چهار سال بعد صبا به خرم رو کرد، استاد که شاگرد نوجوانش را از همان روز اول «بابا جون!» خطاب میکرد، به او گفت «تنها بزن»، خرم خشکش زد، چرا که صبا همیشه با شاگردانش همنوازی میکرد تا اشتباهات و خامی نوازندگی آنان زیر حجم صدای پخته نوازندگی بی نقصش پنهان کند و به این ترتیب شاگردانش روحیه بگیرند.
اما انگار او پختگی را در صدای ساز خرم ۱۵ ساله میشنید و برای همین از او خواست برایش تک بنوازد و بعد سرخوش از بلوغ زودرس شاگردش به او امر کرد و گفت «بابا جون! برو تو رادیو بزن!». گوینده رادیو ملی او را #همایون_خرم ۱۴ ساله معرفی کرد، خرم ۱۵ ساله از این موضوع برآشفت اما جواب گوینده این بود که «۱۴ بیشتر شاعرانه است!» و جواب خرم زخمهای بود که شاعرانه بر سازش زد.
خرم چندین سال دیگر هم شاگردی صبا را کرد، به گفته خودش نه فقط از استاد بزرگ هنر ایرانی، درس موسیقی میگرفت که از او حکمت و معرفت هم میآموخت، درس استاد سختگیرانه بود، و شاید تنها عشق و علاقه نادر میتوانست یک نوجوان را به ادامه وادارد. صبا صدها شاگرد داشت، خیلیها تاب مکتب پر زحمتش را نمیآوردند و درس و مشق ویولون را رها میکردند. اما چند نفری که تا آخر ماندند، نام خود را در تاریخ موسیقی به عنوان برجستهترین نوازندگان ویولون در تاریخ موسیقی ایرانی جاودانه کردند. کسانی چون حبیب الله بدیعی، علی تجویدی، مهدی خالقی و صد البته همایون خرم.
#صبا، که شاید به دستپروردهاش مینازید وقتی رهبر ارکستر گلها در رادیو ملی شد، از خرم خواست که به عنوان نوازنده او را این ارکستر را همراهی کند، سالهای بعد وقتی صبا رادیو را ترک کرد و رهبر ارکستر هنرهای زیبا شد، این بار از #خرم به عنوان تکنواز ارکسترش استفاده کرد.
#خرم بعد از شروع همکاری به عنوان نوازنده ارکستر گلها، از دهه سوم زندگیاش آهنگسازی را برای این برنامه تجربه کرد و به ساخت تصانیف برای خوانندگان نامدار آن هنگام موسیقی ایرانی رو آورد و شاید نام بردن از جاودانههایی که از او به یادگار مانده خیلی تکراری باشد، جاودانههایی که در حافظه نسلهای مختلف شنوندگان موسیقی ایرانی ثبت است آثاری چون:
تو ای پری کجایی (سرگشته) با صدای #حسین_قوامی، امشب در سر شوری دارم (غوغای ستارگان) با صدای #پروین، ساغرم شکست ای ساقی (طاقتم ده) با صدای #مرضیه، رسوای زمانه منم با صدای #الهه و افسانه شیرین با صدای #هایده
ای باد #صبا سلام یاران برسان
شرح غم ما بہ غمگساران برسان
گر صبحدمی بہ شهریاران گذری
از ما خبری بہ شهریاران برسان
دومین روز هفته بکامتان باد
#فیض_کاشانی
شرح غم ما بہ غمگساران برسان
گر صبحدمی بہ شهریاران گذری
از ما خبری بہ شهریاران برسان
دومین روز هفته بکامتان باد
#فیض_کاشانی
عمر دنیا بسر آمد كه #صبا میمیرد
ورنه آتشكده عشق كجا میمیرد
صبر كردم به همه داغ عزیزان یا رب
این صبوری نتوانم كه #صبا میمیرد
غسلش از اشك دهید و كفن از آه كنید
این عزیزی است كه با وی دل ما میمیرد
به غم انگیز ترین نوحه بنالی ایدل
كه دل انگیز ترین نغمه سرا میمیرد
دگر آوازه بوالقیس و سلیمان،هیهات
هد هد خوش خبر شهر سبا میمیرد
شمع دلها همه گو اشك شو از دیده بریز
كاخرین كوكبه ذوق و صفا می میرد
خود در آفاق مگر چشم خدابینی نیست
كاینهمه مظهر آیات خدا میمیرد
هر كجا درد و غمی هست بمیرد بدوا
این چه دردی است خدایا كه دوا میمیرد
قُدَما زنده بدو بود،خدا را یاران
هم صبا میرود و هم قُدَما میمیرد
از گریبان غم و ماتم سنتور ” حبیب “
سر نیاورده برون ساز ” صبا “ میمیرد
عمر ” شهنازی “ و استاد ” عبادی “ باقی
قمریان زنده اگر بلبل ما میمیرد
ضرب ” تهرانی “ و آواز ” بنان “ را برسید
گو كجایید كه استاد شما میمیرد
آخرین شور و نوا بدرقه راه صبا
كه هنر می رود و شور و نوا میمیرد
از وفاداری این قبله ارباب هنر
رخ متابید خدا را كه وفا میمیرد
از محیط خفقان آور تهران پرسید
كه هنر پیشه اش از غصه چرا میمیرد
عمر بهر بیهُنر ارزانی نیست
علت آنست كه خود آب بقا میمیرد
مرگ و میری عجب افتاد در آفاق هنر
كه همه شاهد انگشت نما میمیرد
مردن مرد هنرمند نه چندان درداست
این قضایی است كه هر شاه و گدا میمیرد
لیكن آن جا كه غرض روی هنر پرده كشید
دین و دل میرمد و ذوق و ذُكا میمیرد
باغبان تا سر مهرش همه با هرزه گیاست
گل خزان می شود و مِهر گیا میمیرد
رنج هایی همه بیهوده كه در آخر كار
عشق میماند و هر حرص و هوا میمیرد
” شهریارا “ نه صبا مرده خدا را بس كن
آن كه شد زنده جاوید كجا میمیرد
#شهریار
ورنه آتشكده عشق كجا میمیرد
صبر كردم به همه داغ عزیزان یا رب
این صبوری نتوانم كه #صبا میمیرد
غسلش از اشك دهید و كفن از آه كنید
این عزیزی است كه با وی دل ما میمیرد
به غم انگیز ترین نوحه بنالی ایدل
كه دل انگیز ترین نغمه سرا میمیرد
دگر آوازه بوالقیس و سلیمان،هیهات
هد هد خوش خبر شهر سبا میمیرد
شمع دلها همه گو اشك شو از دیده بریز
كاخرین كوكبه ذوق و صفا می میرد
خود در آفاق مگر چشم خدابینی نیست
كاینهمه مظهر آیات خدا میمیرد
هر كجا درد و غمی هست بمیرد بدوا
این چه دردی است خدایا كه دوا میمیرد
قُدَما زنده بدو بود،خدا را یاران
هم صبا میرود و هم قُدَما میمیرد
از گریبان غم و ماتم سنتور ” حبیب “
سر نیاورده برون ساز ” صبا “ میمیرد
عمر ” شهنازی “ و استاد ” عبادی “ باقی
قمریان زنده اگر بلبل ما میمیرد
ضرب ” تهرانی “ و آواز ” بنان “ را برسید
گو كجایید كه استاد شما میمیرد
آخرین شور و نوا بدرقه راه صبا
كه هنر می رود و شور و نوا میمیرد
از وفاداری این قبله ارباب هنر
رخ متابید خدا را كه وفا میمیرد
از محیط خفقان آور تهران پرسید
كه هنر پیشه اش از غصه چرا میمیرد
عمر بهر بیهُنر ارزانی نیست
علت آنست كه خود آب بقا میمیرد
مرگ و میری عجب افتاد در آفاق هنر
كه همه شاهد انگشت نما میمیرد
مردن مرد هنرمند نه چندان درداست
این قضایی است كه هر شاه و گدا میمیرد
لیكن آن جا كه غرض روی هنر پرده كشید
دین و دل میرمد و ذوق و ذُكا میمیرد
باغبان تا سر مهرش همه با هرزه گیاست
گل خزان می شود و مِهر گیا میمیرد
رنج هایی همه بیهوده كه در آخر كار
عشق میماند و هر حرص و هوا میمیرد
” شهریارا “ نه صبا مرده خدا را بس كن
آن كه شد زنده جاوید كجا میمیرد
#شهریار
زمستان
Arsalan Kamkar
قطعه "زمستان"- اجرای صحنهای #کامکارها -۱۳۹۳
آهنگساز و خواننده:#ارسلان_کامکار
همخوان: #صبا_کامکار
شاعر: #مهدی_اخوان_ثالث
آهنگساز و خواننده:#ارسلان_کامکار
همخوان: #صبا_کامکار
شاعر: #مهدی_اخوان_ثالث
#شهریار شاعر سرشناس ایرانی با #صبا دوستی بسیار نزدیک و صمیمی داشت. او در مواجهه با مرگ #صبا چنین سروده است:
ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی؟
چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی؟
تو که آتشکدهی عشق و محبت بودی
چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی؟
به چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی را
که خود از رقت آن بیخود و بیهوش شدی
تو به صد نغمه، زبان بودی و دلها هم گوش
چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی؟
خلق را گر چه وفا نيست و ليکن گل من
نه گمان دار که رفتی و فراموش شدی
تا ابد خاطر ما خونی و رنگين از تست
تو همآميخته با خون سياوش شدی
#شهریار
#۲۹_آذر_سالروز_درگذشت_ابوالحسن_صبا_استاد_بزرگ_موسیقی_آهنگساز_نوازنده
ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی؟
چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی؟
تو که آتشکدهی عشق و محبت بودی
چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی؟
به چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی را
که خود از رقت آن بیخود و بیهوش شدی
تو به صد نغمه، زبان بودی و دلها هم گوش
چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی؟
خلق را گر چه وفا نيست و ليکن گل من
نه گمان دار که رفتی و فراموش شدی
تا ابد خاطر ما خونی و رنگين از تست
تو همآميخته با خون سياوش شدی
#شهریار
#۲۹_آذر_سالروز_درگذشت_ابوالحسن_صبا_استاد_بزرگ_موسیقی_آهنگساز_نوازنده
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حس خوب 😍
با
بازخوانی تصنيف ابوعطا
#صبا_پاشایی
ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
#حافظ
با
بازخوانی تصنيف ابوعطا
#صبا_پاشایی
ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
#حافظ