معرفی عارفان
1.23K subscribers
33.9K photos
12.3K videos
3.21K files
2.76K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
بوفی بر دایره زمان.pdf
249.9 KB
بررسی زمان در بوف کور صادق هدایت

نویسنده: دکتر سیروس شمیسا
منبع: مجله ادبیات داستانی بهمن ماه 1371 شماره 4

#سیروس_شمیسا_بخوانیم
#بوف_کور
#صادق_هدایت
#سیروس_شمیسا
#ادبیات_داستانی
#رمان_ایرانی
#نویسندگان_ایران
#ادبیات_معاصر
#نقد_ادبی
#نقد_رمان
Forwarded from Deleted Account
🔴‍ نوحه باربد بر خسروپرویز

منبع: کتاب شاهِ نامه ها، نشر هرمس
نویسنده: دکتر #سیروس_شمیسا، ص ۱۲۱، مدخل: گریه آورها

آخرین پادشاه بزرگ ایران باستان خسروپرویز است و فنای او همانا فنای شوکت و عظمت ایران باستان است. او با کودتای نظامیان از کار برکنار می شود و پسرش شیرویه بر سر کار می آید. وقتی معزول شده و در انتظار مرگ در حبس خانگی است، باربد، خنیاگر بزرگ، بر او نوحه سر می دهد که می توان آن را نوحه بر مجد و عظمت ایران باستان دانست. باربد شعرهای (خسروانی) خود را با رود می خواند:

چو آگاه شد باربد زانک شاه به پرداخت بی داد و بی‌کام گاه
ز جهرم بیامد سوی طیسفون
پر از آب مژگان و دل پر ز خون
بیامد بدان خانه او را بدید
شده لعل رخسار او شنبلید
زمانی همی ‌بود در پیش شاه
خروشان بیامد سوی بارگاه
همی پهلوانی برو مویه کرد
دو رخساره زرد و دلی پر ز درد
چنان بد که زاریش بشنید شاه
همان کس کجا داشت او را نگاه
نگهبان که بودند گریان شدند
چو بر آتش مهر بریان شدند
همی‌گفت الاها ردا خسروا
بزرگا سترگا تن آور گوا
کجات آن بزرگی و آن دستگاه
کجات آن همه فرّ و تخت و کلاه
کجات آن همه برز و بالا و تاج
کجات آن همه یاره و تخت عاج
کجات آن همه مردی و زور و فر
جهان را همی‌داشتی زیر پر
کجا آن شبستان و رامشگران
کجا آن بر و بارگاه سران
کجا افسر و کاویانی درفش
کجا آن همه تیغ های بنفش
کجا آن دلیران جنگ آوران
کجا آن رد و موبد و مهتران
کجا آن همه بزم و ساز شکار
کجا آن خرامیدن کارزار
کجا آن غلامان زرین کمر
کجا آن همه رای و آیین و فر
کجا آن سرافراز جانوسپار
که با تخت زر بود و با گوشوار
کجا آن همه لشکر و بوم و بر
کجا آن سرافرازی و تخت زر
کجا آن سر خود و زرین زره
ز گوهر فگنده گره بر گره
کجا اسپ شبدیز و زرین رکیب
که زیر تو اندر بدی ناشکیب
کجا آن سواران زرین ستام
که دشمن بدی تیغ شان را نیام
کجا آن همه رازوان بخردی
کجا آن همه فره ایزدی
کجا آن همه بخشش روز بزم
کجا آن همه کوشش روز رزم
کجا آن همه راهوار استران
عماری زرین و فرمانبران
هیونان و بالا وپیل سپید
همه گشته از جان تو ناامید
کجا آن سخن ها به شیرین زبان
کجا آن دل و رای و روشن روان
ز هر چیز تنها چرا ماندی
ز دفتر چنین روز کی خواندی
مبادا که گستاخ باشی به دهر
که زهرش فزون آمد از پادزهر
پسر خواستی تا بود یار و پشت
کنون از پسر رنجت آمد به مشت
ز فرزند شاهان به نیرو شوند
ز رنج زمانه بی آهو شوند
شهنشاه را چونک نیرو بکاست
چو بالای فرزند او گشت راست
هر آنکس که او کار خسرو شنود
به گیتی نبایدش گستاخ بود
همه بوم ایران تو ویران شمر
کنام پلنگان و شیران شمر
سر تخم ساسانیان بود شاه
که چون اونبیند دگر تاج و گاه
شد این تخمه ویران و ایران همان
برآمد همه کامه بدگمان
فزون زین نباشد کسی را سپاه
ز لشکر که آمدش فریادخواه
گزند آمد از پاسبان بزرگ
کنون اندر آید سوی رخنه گرگ
نباشد سپاه تو هم پایدار
چو برخیزد از چار سو کارزار
روان تو را دادگر یار باد
سر بدسگالان نگونسار باد
به یزدان و نام تو ای شهریار
به نوروز و مهر و به خرم بهار
که گر دست من زین سپس نیز رود
بساید مبادا به من بر درود
بسوزم همه آلت خویش را
بدان تا نبینم بداندیش را
ببرید هر چار انگشت خویش
بریده همی‌داشت در مشت خویش
چو در خانه شد آتشی بر فروخت
همه آلت خویش یکسر بسوخت

#شاهنامه
#فردوسی