سینه مالامال درد است اے دریغا مرهمی
دل ز تنهایے به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامے به من ده تا بیاسایم دمی
زیرکے را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزے بوالعجب کارے پریشان عالمی
در طریق عشقبازے امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
اهل کام و ناز را در کوے رندے راه نیست
ره روے باید جهان سوزے نه خامے بیغمی
آدمے در عالم خاکے نمیآید به دست
عالمے دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
خیز تا خاطر بدان ترڪ سمرقندے دهیم
کز نسیمش بوے جوے مولیان آید همی
گریه حافظ چه سنجد پیش استغناے عشق
کاندر این طوفان نماید هفت دریا شبنمے
****
من نه آن رندم که ترڪ شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها
توبه از مے وقت گل دیوانه باشم گر کنم
عشق دردانهست و من غواص و دریا میکده
سر فروبردم در آن جا تا کجا سر برکنم
لاله ساغرگیر و نرگس مست و بر ما نام فسق
داورے دارم بسے یا رب که را داور کنم
بازکش یڪ دم عنان اے ترڪ شهرآشوب من
تا ز اشڪ و چهره راهت پر زر و گوهر کنم
من که از یاقوت و لعل اشڪ دارم گنجها
کے نظر در فیض خورشید بلنداختر کنم
چون صبا مجموعه گل را به آب لطف شست
کجدلم خوان گر نظر بر صفحه دفتر کنم
گر چه گردآلود فقرم شرم باد از همتم
گر به آب چشمهے خورشید دامن تر کنم
#حافظ
#محمدرضا_شجریان
#حبیبالله_بدیعی
اجراے خصوصے در مایه #سهگاه در تاریخ ۴ شهریور ۱۳۶۵ منزل دکتر #علے خ_دمے در #مونیخ_آلمان
دل ز تنهایے به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامے به من ده تا بیاسایم دمی
زیرکے را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزے بوالعجب کارے پریشان عالمی
در طریق عشقبازے امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
اهل کام و ناز را در کوے رندے راه نیست
ره روے باید جهان سوزے نه خامے بیغمی
آدمے در عالم خاکے نمیآید به دست
عالمے دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
خیز تا خاطر بدان ترڪ سمرقندے دهیم
کز نسیمش بوے جوے مولیان آید همی
گریه حافظ چه سنجد پیش استغناے عشق
کاندر این طوفان نماید هفت دریا شبنمے
****
من نه آن رندم که ترڪ شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها
توبه از مے وقت گل دیوانه باشم گر کنم
عشق دردانهست و من غواص و دریا میکده
سر فروبردم در آن جا تا کجا سر برکنم
لاله ساغرگیر و نرگس مست و بر ما نام فسق
داورے دارم بسے یا رب که را داور کنم
بازکش یڪ دم عنان اے ترڪ شهرآشوب من
تا ز اشڪ و چهره راهت پر زر و گوهر کنم
من که از یاقوت و لعل اشڪ دارم گنجها
کے نظر در فیض خورشید بلنداختر کنم
چون صبا مجموعه گل را به آب لطف شست
کجدلم خوان گر نظر بر صفحه دفتر کنم
گر چه گردآلود فقرم شرم باد از همتم
گر به آب چشمهے خورشید دامن تر کنم
#حافظ
#محمدرضا_شجریان
#حبیبالله_بدیعی
اجراے خصوصے در مایه #سهگاه در تاریخ ۴ شهریور ۱۳۶۵ منزل دکتر #علے خ_دمے در #مونیخ_آلمان
Telegram
attach 📎