سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست
یا چو شیرین سخنت نخل شکرباری هست
یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست
هیچم ار نیست، تمنای توأم باری هست
مشنو ای دوست!که غیر ازتو مرایاری هست
یا شب و روز بجز فکر توأم کاری هست
هرکه را عشق نباشد، نتوان زنده شمرد
وآن که جانش ز محبت اثری یافت، نمرد
تربت پارس،چوجان جسم تو درسینه فشرد
لیک در خاک وطن آتش عشقت نفسرد ...
#ملک_الشعرای_بهار
بخشهای از شعر ملک الشعرا درباره جایگاه والای سعدی و علاقه شخصی بهار به این شاعر و نویسنده بزرگ ايراني به مناسبت میلاد
#سعدی
یا چو شیرین سخنت نخل شکرباری هست
یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست
هیچم ار نیست، تمنای توأم باری هست
مشنو ای دوست!که غیر ازتو مرایاری هست
یا شب و روز بجز فکر توأم کاری هست
هرکه را عشق نباشد، نتوان زنده شمرد
وآن که جانش ز محبت اثری یافت، نمرد
تربت پارس،چوجان جسم تو درسینه فشرد
لیک در خاک وطن آتش عشقت نفسرد ...
#ملک_الشعرای_بهار
بخشهای از شعر ملک الشعرا درباره جایگاه والای سعدی و علاقه شخصی بهار به این شاعر و نویسنده بزرگ ايراني به مناسبت میلاد
#سعدی
غم مخور جانا در این عالم که عالم هیچ نیست
نیست هستیجز دمی ناچیز و آن دم هیچ نیست
گر بهواقع بنگری بینی که ملک لایزال
ابتدا و انتهای هر دو عالم هیچ نیست
بر سر یک مشت خاک اندر فضای بیکنار
کر و فر آدم و فرزند آدم هیچ نیست
در میان اصلهای عام جز اصل وجود
بنگری اصلی مسلم و آن مسلم هیچ نیست
#ملک_الشعرای_بهار
نیست هستیجز دمی ناچیز و آن دم هیچ نیست
گر بهواقع بنگری بینی که ملک لایزال
ابتدا و انتهای هر دو عالم هیچ نیست
بر سر یک مشت خاک اندر فضای بیکنار
کر و فر آدم و فرزند آدم هیچ نیست
در میان اصلهای عام جز اصل وجود
بنگری اصلی مسلم و آن مسلم هیچ نیست
#ملک_الشعرای_بهار
غم مخور جانا در این عالم که عالم هیچ نیست
نیست هستیجز دمی ناچیز و آن دم هیچ نیست
گر بهواقع بنگری بینی که ملک لایزال
ابتدا و انتهای هر دو عالم هیچ نیست
بر سر یک مشت خاک اندر فضای بیکنار
کر و فر آدم و فرزند آدم هیچ نیست
در میان اصلهای عام جز اصل وجود
بنگری اصلی مسلم و آن مسلم هیچ نیست
#ملک_الشعرای_بهار
نیست هستیجز دمی ناچیز و آن دم هیچ نیست
گر بهواقع بنگری بینی که ملک لایزال
ابتدا و انتهای هر دو عالم هیچ نیست
بر سر یک مشت خاک اندر فضای بیکنار
کر و فر آدم و فرزند آدم هیچ نیست
در میان اصلهای عام جز اصل وجود
بنگری اصلی مسلم و آن مسلم هیچ نیست
#ملک_الشعرای_بهار
قلبمٖ به حدیثی که شنیدی مشکن
عهدم به خطایی که ندیدی مشکن
تیغی که بدو فتح نمودی مفروش
جامی که بدو باده کشیدی مشکن
#ملک_الشعرای_بهار
عهدم به خطایی که ندیدی مشکن
تیغی که بدو فتح نمودی مفروش
جامی که بدو باده کشیدی مشکن
#ملک_الشعرای_بهار
دلم ببردی و گویی که جان بیار ای دوست
به حیرتم که تو از جان من چه میخواهی؟
دوباره آمدی ای سیل غــم، نمیدانم
دگر ز کلبهٔ ویران من چه میخــواهی؟
#ملک_الشعرای_بهار
به حیرتم که تو از جان من چه میخواهی؟
دوباره آمدی ای سیل غــم، نمیدانم
دگر ز کلبهٔ ویران من چه میخــواهی؟
#ملک_الشعرای_بهار
ز من نگارم خبر ندارد
به حال زارم نظر ندارد
خبر ندارم من از دل خود
دل من از من خبر ندارد
#ملک_الشعرای_بهار
به حال زارم نظر ندارد
خبر ندارم من از دل خود
دل من از من خبر ندارد
#ملک_الشعرای_بهار
عشقت آتش به دل کس نزند تا دل ماست
کی بهمسجد سزد آن شمع که در خانه رواست
به وفایی که نداری قسم ای ماه جبین
هر جفایی که کنی بر دل ما عین وفاست
#ملک_الشعرای_بهار
.
کی بهمسجد سزد آن شمع که در خانه رواست
به وفایی که نداری قسم ای ماه جبین
هر جفایی که کنی بر دل ما عین وفاست
#ملک_الشعرای_بهار
.