07-Shab e Bikhabari
Marzieh
بعد از آن شب بی خبری
وآن خوابی که بشد سپری
چون مرغ شبانگه بیدارم
از خوابی که دیدم بیمارم
تا هر کس نبیند در خوابم کی داند چه رنجی من دارم
خود دانی چه به من
گذرد
دل دیگر ز سخن
گذرد
آن شب تا سحر شادان بودم
فارغ از غم هجران بودم
تا دامن کشیدی از دستم
چون شمع سحر گریان بودم
تو را چو گل ها همیشه زیبا دیدم
گهی به چشم و
گهی به رویا دیدم
به حال مستی جمال ماهت
درون مینا دیدم
به بزم هستی ز هر نگاهت
نهان و پیدا دیدم
تو عشق دیرین منی
تو خواب نوشین منی
طبیب بالین منی
بلا از تو دوا از تو
بی خوابی به خواب آشفته سران
تعبیری ندارد خواب بی خبران
خوش به حال تو بی خبر ز من
یا به خواب و یا
بیداری
با خیال خود گرم و فارق از
ناله های محنت باری
#رحیم_معینیکرمانشاهی
بانو #مرضیه
#پرویز_یاحقی
#اصفهان
وآن خوابی که بشد سپری
چون مرغ شبانگه بیدارم
از خوابی که دیدم بیمارم
تا هر کس نبیند در خوابم کی داند چه رنجی من دارم
خود دانی چه به من
گذرد
دل دیگر ز سخن
گذرد
آن شب تا سحر شادان بودم
فارغ از غم هجران بودم
تا دامن کشیدی از دستم
چون شمع سحر گریان بودم
تو را چو گل ها همیشه زیبا دیدم
گهی به چشم و
گهی به رویا دیدم
به حال مستی جمال ماهت
درون مینا دیدم
به بزم هستی ز هر نگاهت
نهان و پیدا دیدم
تو عشق دیرین منی
تو خواب نوشین منی
طبیب بالین منی
بلا از تو دوا از تو
بی خوابی به خواب آشفته سران
تعبیری ندارد خواب بی خبران
خوش به حال تو بی خبر ز من
یا به خواب و یا
بیداری
با خیال خود گرم و فارق از
ناله های محنت باری
#رحیم_معینیکرمانشاهی
بانو #مرضیه
#پرویز_یاحقی
#اصفهان
Navaye Del
Delkash
#نوای_دل
آه من به تو دل دادم که وفا بکنی
وای جان برهت دادم که صفا بکنی
وفا ندیدم چرا بیا ای گل من بیا
تا به کی ز سوز جان بر کشم نوای دل وای از تو
سوزم از شرار غم گریم از برای دل آه از من
در تو بی اثر بود آه سینه سوز من وای از تو
تا به کی حذر کنی ز آه سینه سوز من وای از تو
ای چراغ محفلم شمع دلفروز من آه از من
آه در دل تا کی باید رازم تا کی سوزم تا کی سازم وای از هجرانت
وای بر من ای گل تا مس نازی من بر نازت جان می بازم آه از پیمانت
تا کی بر آن یار رهرجایی
ای دل سازی با این تنهایی
کم کن ای دل این آه جانسوز
ای دل ما را بس این شیدایی
تا کی در این راه
دارم بر لب آه
#رحیم_معینیکرمانشاهی
#جواد_لشگری
بانو #دلکش
اجرا سال #۱۳۳۲
آه من به تو دل دادم که وفا بکنی
وای جان برهت دادم که صفا بکنی
وفا ندیدم چرا بیا ای گل من بیا
تا به کی ز سوز جان بر کشم نوای دل وای از تو
سوزم از شرار غم گریم از برای دل آه از من
در تو بی اثر بود آه سینه سوز من وای از تو
تا به کی حذر کنی ز آه سینه سوز من وای از تو
ای چراغ محفلم شمع دلفروز من آه از من
آه در دل تا کی باید رازم تا کی سوزم تا کی سازم وای از هجرانت
وای بر من ای گل تا مس نازی من بر نازت جان می بازم آه از پیمانت
تا کی بر آن یار رهرجایی
ای دل سازی با این تنهایی
کم کن ای دل این آه جانسوز
ای دل ما را بس این شیدایی
تا کی در این راه
دارم بر لب آه
#رحیم_معینیکرمانشاهی
#جواد_لشگری
بانو #دلکش
اجرا سال #۱۳۳۲
Beh Yaadeh Aan Gozashteh, Marziyeh, R Moeini Kermanshahi
Archive of H Moeini Kermanshahi
«بیاد آن گذشته»
یارب دیگر طاقتم طی شد یا بسوزانم یا نجاتم ده
عاشق عاشق گشته ام یارب یا بكش دیگر یا حیاتم ده
من كجا او كجا نه او خبر ز من دارد نه من نشان از او دارم
او جدا من جدا به سینه سوز غم دارم ز دیده اشک خون بارم
روز و شب نصیب من آه آتشین بود صبح و شام عاشقان وای اگر چنین بود
من آتشی ز سوز دل به سینه دارم چه همدمی ببین نشسته در كنارم
مكن فغان ای دل در این جهان ای دل دوای دردم گر پیدا شود كه عاشق از هجران رسوا شود
حكایتی اگر از این زمانه گفتم به یاد آن گذشته این ترانه گفتم
#رحیم_معینیکرمانشاهی
#حبیبالله_بدیعی
#مرضیه
یارب دیگر طاقتم طی شد یا بسوزانم یا نجاتم ده
عاشق عاشق گشته ام یارب یا بكش دیگر یا حیاتم ده
من كجا او كجا نه او خبر ز من دارد نه من نشان از او دارم
او جدا من جدا به سینه سوز غم دارم ز دیده اشک خون بارم
روز و شب نصیب من آه آتشین بود صبح و شام عاشقان وای اگر چنین بود
من آتشی ز سوز دل به سینه دارم چه همدمی ببین نشسته در كنارم
مكن فغان ای دل در این جهان ای دل دوای دردم گر پیدا شود كه عاشق از هجران رسوا شود
حكایتی اگر از این زمانه گفتم به یاد آن گذشته این ترانه گفتم
#رحیم_معینیکرمانشاهی
#حبیبالله_بدیعی
#مرضیه
بزم خصوصی
گلپا و دلکش
#بزم_خصوصی
با شرکت زنده یادان
#بانودلکش و #استادعلی_تجویدی
و با همراهی استاد حنجره طلایی ایران #اکبرخان_گلپایگانی
این همه آشفته حالی این همه نازک خیالی
…ای بدوش افکنده گیسو از تو دارم ، از تو دارم
این غرور عشق و مستی خنده برغوغای هستی
ای سیه چشم سیه مو از تو دارم ، از تو دارم
این تو بودی کز ازل خواندی به من درس وفا را
این تو بودی آشنا کردی به عشق این مبتلا را
من که این حاشا نکردم ازغمت پروا نکردم
دین من دنیای من از عشق جاویدان تو رونق گرفته
سوز من سودای من از نور بی پایان تو رونق گرفته
من خود آتشی که مـرا داده رنگ فنا میشناسم
من خود شیوة نگه چشم مست تو را میشناسم
دیگر ای برگشته مژگان از نگاهم رو مگردان
دین من دنیای من از عشق جاویدان تو رونق گرفته
سوز من سودای من از نور بی پایان تو رونق گرفته
این همه آشفته حالی این همه نازک خیالی
ای بدوش افکنده گیسو از تو دارم ، از تو دارم
این غرور عشق و مستی خنده برغوغای هستی
ای سیه چشم سیه مو از تو دارم ، از تو دارم
#بانودلکش
#رحیم_معینیکرمانشاهی
#علی_تجویدی
با شرکت زنده یادان
#بانودلکش و #استادعلی_تجویدی
و با همراهی استاد حنجره طلایی ایران #اکبرخان_گلپایگانی
این همه آشفته حالی این همه نازک خیالی
…ای بدوش افکنده گیسو از تو دارم ، از تو دارم
این غرور عشق و مستی خنده برغوغای هستی
ای سیه چشم سیه مو از تو دارم ، از تو دارم
این تو بودی کز ازل خواندی به من درس وفا را
این تو بودی آشنا کردی به عشق این مبتلا را
من که این حاشا نکردم ازغمت پروا نکردم
دین من دنیای من از عشق جاویدان تو رونق گرفته
سوز من سودای من از نور بی پایان تو رونق گرفته
من خود آتشی که مـرا داده رنگ فنا میشناسم
من خود شیوة نگه چشم مست تو را میشناسم
دیگر ای برگشته مژگان از نگاهم رو مگردان
دین من دنیای من از عشق جاویدان تو رونق گرفته
سوز من سودای من از نور بی پایان تو رونق گرفته
این همه آشفته حالی این همه نازک خیالی
ای بدوش افکنده گیسو از تو دارم ، از تو دارم
این غرور عشق و مستی خنده برغوغای هستی
ای سیه چشم سیه مو از تو دارم ، از تو دارم
#بانودلکش
#رحیم_معینیکرمانشاهی
#علی_تجویدی
الهے به مستان جام شهود
به عقل آفرينان بزم وجود
به آنان كه بے باده مست آمدند
ننوشيده می، میپرست آمدند
دلم مجمر آتش طور كن
گلم ساغر آب انگور كن
به ساغر كشان شراب ازل
به میخارگان میِ لم يزل
به عشقے كه شد از ازل آشكار
به حسنے كه شد عشق را پرده دار
دلم مجمر آتش طور كن
گلم ساغر آب انگور كن
در اين حال مستے صفا كرده ام
تو را اے خدا من صدا كردم
از اين روزگارے كه من ديدهام
چه شبها خدايا خدا كرده ام...
#رحیم_معینیکرمانشاهی
به عقل آفرينان بزم وجود
به آنان كه بے باده مست آمدند
ننوشيده می، میپرست آمدند
دلم مجمر آتش طور كن
گلم ساغر آب انگور كن
به ساغر كشان شراب ازل
به میخارگان میِ لم يزل
به عشقے كه شد از ازل آشكار
به حسنے كه شد عشق را پرده دار
دلم مجمر آتش طور كن
گلم ساغر آب انگور كن
در اين حال مستے صفا كرده ام
تو را اے خدا من صدا كردم
از اين روزگارے كه من ديدهام
چه شبها خدايا خدا كرده ام...
#رحیم_معینیکرمانشاهی