ز خاک من اگر گندم برآید
از آن گر نان پزی مستی فزاید
خمیر و نانبا دیوانه گردد
تنورش بیت مستانه سراید
اگر بر گور من آیی زیارت
تو را خرپشتهام رقصان نماید
میا بیدف به گور من برادر
که در بزم خدا غمگین نشاید
زنخ بربسته و در گور خفته
دهان افیون و نقل یار خاید
بدری زان کفن بر سینه بندی
خراباتی ز جانت درگشاید
ز هر سو بانگ جنگ و چنگ مستان
ز هر کاری به لابد کار زاید
مرا حق از می عشق آفریدهست
همان عشقم اگر مرگم بساید
منم مستی و اصل من می عشق
بگو از می به جز مستی چه آید
به برج روح شمس الدین تبریز
بپرد روح من یک دم نپاید
#حضرت_مولانا
از آن گر نان پزی مستی فزاید
خمیر و نانبا دیوانه گردد
تنورش بیت مستانه سراید
اگر بر گور من آیی زیارت
تو را خرپشتهام رقصان نماید
میا بیدف به گور من برادر
که در بزم خدا غمگین نشاید
زنخ بربسته و در گور خفته
دهان افیون و نقل یار خاید
بدری زان کفن بر سینه بندی
خراباتی ز جانت درگشاید
ز هر سو بانگ جنگ و چنگ مستان
ز هر کاری به لابد کار زاید
مرا حق از می عشق آفریدهست
همان عشقم اگر مرگم بساید
منم مستی و اصل من می عشق
بگو از می به جز مستی چه آید
به برج روح شمس الدین تبریز
بپرد روح من یک دم نپاید
#حضرت_مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شاد آن صبحی که جان را چاره آموزی کنی
چاره او یابد که تش بیچارگی روزی کنی
عشق جامه میدراند عقل بخیه میزند
هر دو را زهره بدرد چون تو دلدوزی کنی
خوش بسوزم همچو عود و نیست گردم همچو دود
خوشتر از سوزش چه باشد چون تو دلسوزی کنی
گر ز لعل شمس تبریزی بیابی مایهای
کمترین پایه فراز چرخ پیروزی کنی
#حضرت مولانا
چاره او یابد که تش بیچارگی روزی کنی
عشق جامه میدراند عقل بخیه میزند
هر دو را زهره بدرد چون تو دلدوزی کنی
خوش بسوزم همچو عود و نیست گردم همچو دود
خوشتر از سوزش چه باشد چون تو دلسوزی کنی
گر ز لعل شمس تبریزی بیابی مایهای
کمترین پایه فراز چرخ پیروزی کنی
#حضرت مولانا
مرا تا زنده ام شاهم تو باشی
میان برج دل ماهم تو باشی
اگر خواب و اگر بیدار باشم
چه غم چونشاه آگاهم تو باشی
ز گمراهی چه اندیشه کنم چون
دلیل و منزل و راهم تو باشی
سخن هر چند گویم زیر و بالا
چه گویم زیر و بالا هم تو باشی
#حضرت_مولانا
میان برج دل ماهم تو باشی
اگر خواب و اگر بیدار باشم
چه غم چونشاه آگاهم تو باشی
ز گمراهی چه اندیشه کنم چون
دلیل و منزل و راهم تو باشی
سخن هر چند گویم زیر و بالا
چه گویم زیر و بالا هم تو باشی
#حضرت_مولانا
از آتش عشق تو جوانی خیزد
در سینه جمالهای جانی خیزد
گر میکشیم بکش حلالست ترا
کز کشتهٔ دوست زندگانی خیزد
#حضرت_مولانا
در سینه جمالهای جانی خیزد
گر میکشیم بکش حلالست ترا
کز کشتهٔ دوست زندگانی خیزد
#حضرت_مولانا
هر روز به نو برآید آن دلبر عشق
در گردن ما در افکند دفتر عشق
این خار ازآن نهاد حق بردر عشق
تا دور شود هر که ندارد سر عشق
#حضرت_مولانا
در گردن ما در افکند دفتر عشق
این خار ازآن نهاد حق بردر عشق
تا دور شود هر که ندارد سر عشق
#حضرت_مولانا
گفت که دیوانه نهای لایق این خانه نهای
رفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدم
گفت که سرمست نهای رو که از این دست نهای
رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم
#حضرت_مولانا
رفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدم
گفت که سرمست نهای رو که از این دست نهای
رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم
#حضرت_مولانا
زنهار! بجز عشق، دگر چیز نگیری ...
#حضرت_مولانا
هشتم مهر ماه بزرگداشت مولانا آن آتش عشق و جان بر همه دوستداران حقیقت و راستی مبارک
#حضرت_مولانا
هشتم مهر ماه بزرگداشت مولانا آن آتش عشق و جان بر همه دوستداران حقیقت و راستی مبارک
Dolate Eshgh
Mani Rahnama
#روز_بزرگداشت_مولانا
#نغمهی_جانان
#حضرت_مولانا هنگام سرودن غزلها گویی یک پیراهنِ آتشین بر تن دارد و طلبِ آب میکند، این آتش که فرو ننشستنی است آیا ناشی از عطشانیّتِ تاریخ است؟
مرزهای ناپیدا
دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
#نغمهی_جانان
#حضرت_مولانا هنگام سرودن غزلها گویی یک پیراهنِ آتشین بر تن دارد و طلبِ آب میکند، این آتش که فرو ننشستنی است آیا ناشی از عطشانیّتِ تاریخ است؟
مرزهای ناپیدا
دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن