من غرور هزار و یک مَردم
در خودم با ترانه ها مُردم
کار من بی تو شعر درمانی ست
نعش خود را به دوش خود بردم
هر کجا عیش و نوش و مستی بود
جز شراب غزل نمی خوردم
خنده هایم حقیقتی تلخ است
شادم از این که مملو از دردم
گفته بودی که من تو را دارم
جز تو دنیا برای من هیچه
گفتم بودم که شاعرم اما
روح من را نکن تو بازیچه
گفته بودی که دوستت دارم
آی فیلسوف در دلت نیچه
گفته بودم که عاشقت هستم
راه قلبت چه پیچ در پیچه
روح هم را زبان زدیم از زخم
روی اعصاب هم روان بودیم
هر دوتا مثل بچه ها لجباز
زخمی از نیش و بد زبان بودیم!
هر دو در گفتن بمان با من
مات و مبهوت و ناتوان بودیم
ما دو شاعر ولی جدا از هم
مثل یک بیت نیمه جان بودیم
هفته ها رفت و ما جدا از هم
آمدی و دوباره خندیدی
مثل خورشید هستی و بودی
در دلم با ترانه تابیدی
نیش و نوش تو هر دو شیرین است
از زبانم اگرچه رنجیدی
از زبانت اگر چه رنجیدم
عشق جانانه مرا دیدی
آمدی و زبان من گل داد
در بهار نگاه تو ماندم
آمدی، شعر سبز باران را
زیر باران مهر تو خواندم
آمدی و غزل غزل شادی
بر زمین و زمانه باراندم
آمدی، نور و روشنایی را
در دلت شاعرانه افشاندم
#حسین_محمدی_فرد_۱۷_۱۲_۱۴۰۰
در خودم با ترانه ها مُردم
کار من بی تو شعر درمانی ست
نعش خود را به دوش خود بردم
هر کجا عیش و نوش و مستی بود
جز شراب غزل نمی خوردم
خنده هایم حقیقتی تلخ است
شادم از این که مملو از دردم
گفته بودی که من تو را دارم
جز تو دنیا برای من هیچه
گفتم بودم که شاعرم اما
روح من را نکن تو بازیچه
گفته بودی که دوستت دارم
آی فیلسوف در دلت نیچه
گفته بودم که عاشقت هستم
راه قلبت چه پیچ در پیچه
روح هم را زبان زدیم از زخم
روی اعصاب هم روان بودیم
هر دوتا مثل بچه ها لجباز
زخمی از نیش و بد زبان بودیم!
هر دو در گفتن بمان با من
مات و مبهوت و ناتوان بودیم
ما دو شاعر ولی جدا از هم
مثل یک بیت نیمه جان بودیم
هفته ها رفت و ما جدا از هم
آمدی و دوباره خندیدی
مثل خورشید هستی و بودی
در دلم با ترانه تابیدی
نیش و نوش تو هر دو شیرین است
از زبانم اگرچه رنجیدی
از زبانت اگر چه رنجیدم
عشق جانانه مرا دیدی
آمدی و زبان من گل داد
در بهار نگاه تو ماندم
آمدی، شعر سبز باران را
زیر باران مهر تو خواندم
آمدی و غزل غزل شادی
بر زمین و زمانه باراندم
آمدی، نور و روشنایی را
در دلت شاعرانه افشاندم
#حسین_محمدی_فرد_۱۷_۱۲_۱۴۰۰