کمند زلف را ماند چو برهم بافتن گیرد
سپاه زنگ را ماند چو بر هم تاختن گیرد
معقرب زلف مشکینش معلق بر رخ روشن
چنان چون عنبرین عقرب که زهره در دهن گیرد
گهی همچون شبه باشد که بر خورشید برپاشی
گهی همچون شبی باشد که در روزی وطن گیرد
چو ساکن باشد از جنبش، مثال قد او دارد
چو دیگر بار خم گیرد نشان قد ِ من گیرد
گهی از گل سلب سازد گهی از مه رقم دارد
گهی رسم صنم آرد گهی طبع سمن گیرد
خم زلفش یکی دام است چون خورشید و مه گیرد
سر زلفش یکی شست است کو سیمین ذَقَن گیرد
#کسایی_مروزی، زندگی اندیشه و شعر او
تألیف و تحقیق: زندهیاد دکتر
#محمدامین_ریاحی/ ص ۷۰
سپاه زنگ را ماند چو بر هم تاختن گیرد
معقرب زلف مشکینش معلق بر رخ روشن
چنان چون عنبرین عقرب که زهره در دهن گیرد
گهی همچون شبه باشد که بر خورشید برپاشی
گهی همچون شبی باشد که در روزی وطن گیرد
چو ساکن باشد از جنبش، مثال قد او دارد
چو دیگر بار خم گیرد نشان قد ِ من گیرد
گهی از گل سلب سازد گهی از مه رقم دارد
گهی رسم صنم آرد گهی طبع سمن گیرد
خم زلفش یکی دام است چون خورشید و مه گیرد
سر زلفش یکی شست است کو سیمین ذَقَن گیرد
#کسایی_مروزی، زندگی اندیشه و شعر او
تألیف و تحقیق: زندهیاد دکتر
#محمدامین_ریاحی/ ص ۷۰
به مناسبت بزرگداشت حکیم زکریای رازی و روز داروسازی
پزشک «ناکدِه» چه کسی بود؟
#حافظ در غزلی سرودهاست: طبیب راهنشین درد عشق نشناسد... . دکتر #محمدامین_ریاحی مفهوم حافظانۀ «طبیب راهنشین» را از مرصادالعباد نجمِ دایه چنین نقل میکند: «... مثل کولیان راهنشین کنار راهها مینشینند و ادعا دارند که با فالبینی دردهای دردمندان را مییابند، و اگر طبیبان دارو میدهند، اینان ناکدهی میکنند (یعنی گَردهای مشکوک و مغشوشی میدهند)».
«ناک» یعنی آلوده، آغشته، و هر مغشوشی، یعنی هر چیز که در آن غش داخل کرده باشند؛ بهویژه مشک و عنبرِ مغشوش، و «ناکده» یعنی آنکه ناک فروشد، آنکه مشکِ مغشوش دهد.
منابع: دکتر #احمد_مدنی، طبیبانههای حافظ، شیراز: انتشارات دانشگاه علوم پزشکی شیراز، چ ۱، ۱۳۷۹، ص ۴۵؛ لغتنامهٔ دهخدا
پزشک «ناکدِه» چه کسی بود؟
#حافظ در غزلی سرودهاست: طبیب راهنشین درد عشق نشناسد... . دکتر #محمدامین_ریاحی مفهوم حافظانۀ «طبیب راهنشین» را از مرصادالعباد نجمِ دایه چنین نقل میکند: «... مثل کولیان راهنشین کنار راهها مینشینند و ادعا دارند که با فالبینی دردهای دردمندان را مییابند، و اگر طبیبان دارو میدهند، اینان ناکدهی میکنند (یعنی گَردهای مشکوک و مغشوشی میدهند)».
«ناک» یعنی آلوده، آغشته، و هر مغشوشی، یعنی هر چیز که در آن غش داخل کرده باشند؛ بهویژه مشک و عنبرِ مغشوش، و «ناکده» یعنی آنکه ناک فروشد، آنکه مشکِ مغشوش دهد.
منابع: دکتر #احمد_مدنی، طبیبانههای حافظ، شیراز: انتشارات دانشگاه علوم پزشکی شیراز، چ ۱، ۱۳۷۹، ص ۴۵؛ لغتنامهٔ دهخدا