This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#دکلمه
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
ترازو گر نداری پس تو را زو رهزند هر کس
یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد
✍"مولانا"
🎙"باراننیکراه"
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
ترازو گر نداری پس تو را زو رهزند هر کس
یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد
✍"مولانا"
🎙"باراننیکراه"
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#دکلمه
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت!
سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت!
در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد
آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت!
بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !
من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم
من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت!
با شانه شبی راهی زلفت شدم اما ...
من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت!
در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !
میخواست بکوشد به فراموشی ات این شعر
سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت ...!!!
✍"محمد سلمانی"
🎙"باران نیکراه"
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت!
سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت!
در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد
آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت!
بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !
من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم
من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت!
با شانه شبی راهی زلفت شدم اما ...
من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت!
در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !
میخواست بکوشد به فراموشی ات این شعر
سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت ...!!!
✍"محمد سلمانی"
🎙"باران نیکراه"
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#دکلمه
اشتباه از ما بود
اشتباه از ما بود که خوابِ سرچشمه را در خیالِ پیاله میدیدیم
دستهامان خالی
دلهامان پُر
گفتگوهامان مثلا یعنی ما!
کاش میدانستیم
هیچ پروانهای پریروز پیلگیِ خویش را به یاد نمیآورد.
حالا مهم نیست که تشنه به رویای آب میمیریم
از خانه که میآئی
یک دستمال سفید، پاکتی سیگار، گزیده شعر فروغ،
و تحملی طولانی بیاور
احتمالِ گریستنِ ما بسیار است!
دکلمه: #خسرو_شکیبایی
اشتباه از ما بود
اشتباه از ما بود که خوابِ سرچشمه را در خیالِ پیاله میدیدیم
دستهامان خالی
دلهامان پُر
گفتگوهامان مثلا یعنی ما!
کاش میدانستیم
هیچ پروانهای پریروز پیلگیِ خویش را به یاد نمیآورد.
حالا مهم نیست که تشنه به رویای آب میمیریم
از خانه که میآئی
یک دستمال سفید، پاکتی سیگار، گزیده شعر فروغ،
و تحملی طولانی بیاور
احتمالِ گریستنِ ما بسیار است!
دکلمه: #خسرو_شکیبایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#دکلمه
چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی
چه شد که شیوه بیگانگی رها کردی
به قهر رفتن و جور و جفا شعار تو بود
چه شد که بر سر مهر آمدی وفا کردی
منم که جورو جفا دیدم و وفا کردم
بیا..
که با همه نامهربانیت ای ماه
خوش آمدی و
گل آوردی
و صفا کردی
✍#استادشهریار
🎙 #سارا_ساور
چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی
چه شد که شیوه بیگانگی رها کردی
به قهر رفتن و جور و جفا شعار تو بود
چه شد که بر سر مهر آمدی وفا کردی
منم که جورو جفا دیدم و وفا کردم
بیا..
که با همه نامهربانیت ای ماه
خوش آمدی و
گل آوردی
و صفا کردی
✍#استادشهریار
🎙 #سارا_ساور
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#دکلمه
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودهام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
✍#حافظ
🎙 #فاضل_نظری
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودهام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
✍#حافظ
🎙 #فاضل_نظری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#دکلمه
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت!
سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت!
در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد
آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت!
بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !
من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم
من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت!
با شانه شبی راهی زلفت شدم اما ...
من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت!
در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !
میخواست بکوشد به فراموشی ات این شعر
سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت ...!!!
✍#محمد_سلمانی
🎙#باران_نیکراه
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت!
سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت!
در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد
آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت!
بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !
من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم
من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت!
با شانه شبی راهی زلفت شدم اما ...
من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت!
در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !
میخواست بکوشد به فراموشی ات این شعر
سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت ...!!!
✍#محمد_سلمانی
🎙#باران_نیکراه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#دکلمه
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟
داستان از میوه های سر به گردونسایِ اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید
باغ بی برگی
خنده اش خونی ست اشک آمیز
جاودان بر اسبِ یالِ افشان زردش می چمد در آن
پادشاه فصل ها ،
پاییز🍁
🎙#مهدی_اخوان_ثالث
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟
داستان از میوه های سر به گردونسایِ اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید
باغ بی برگی
خنده اش خونی ست اشک آمیز
جاودان بر اسبِ یالِ افشان زردش می چمد در آن
پادشاه فصل ها ،
پاییز🍁
🎙#مهدی_اخوان_ثالث
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#دکلمه
غریب آمدی و آشنا رفتی!
اما من که خوب میشناسَمَت ریرا!
من بارها …،
ترا بارها در انتهای رویایی غریب دیده بودم
ترا در خانه، در خواب آب، در خیابان
در انعکاسِ رخسار دختران ماه،
در صف خاموش مردمان، اتوبوس، ایستگاه و
سایهسار مهآلود آسمان …
چه احترام غریبی دارد این خواب، این خاطره، این هم دیده که دریا … ریرا!
تمامِ این سالها همیشه کسی از من سراغ ترا میگرفت
تو نشانی من بودی و من نشانی تو.
گفتی بنویس
من شمال زاده شدم
اما تمام دریاهای جنوب را من گریستهام.
راهِ دورِ تهران آیا
همیشه از ترانه و آوازِ ما تهی خواهد ماند؟!
حوصله کن ریرا،
خواهیم رفت.
اما خاطرت باشد
همیشه این تویی که میروی
همیشه این منم که میمانم
#سید_علی_صالحی
دکلمه: #خسرو_شکیبایی
موسیقی: مسعود سخاوت دوست
غریب آمدی و آشنا رفتی!
اما من که خوب میشناسَمَت ریرا!
من بارها …،
ترا بارها در انتهای رویایی غریب دیده بودم
ترا در خانه، در خواب آب، در خیابان
در انعکاسِ رخسار دختران ماه،
در صف خاموش مردمان، اتوبوس، ایستگاه و
سایهسار مهآلود آسمان …
چه احترام غریبی دارد این خواب، این خاطره، این هم دیده که دریا … ریرا!
تمامِ این سالها همیشه کسی از من سراغ ترا میگرفت
تو نشانی من بودی و من نشانی تو.
گفتی بنویس
من شمال زاده شدم
اما تمام دریاهای جنوب را من گریستهام.
راهِ دورِ تهران آیا
همیشه از ترانه و آوازِ ما تهی خواهد ماند؟!
حوصله کن ریرا،
خواهیم رفت.
اما خاطرت باشد
همیشه این تویی که میروی
همیشه این منم که میمانم
#سید_علی_صالحی
دکلمه: #خسرو_شکیبایی
موسیقی: مسعود سخاوت دوست
Track 18
Hossein Panahi
#دکلمه
#حسین_پناهی
سلام
خداحافظ
چيز تازه اگر يافتيد
بر اين دو اضافه كنيد
تا بل
باز شود اين در گم شده بر ديوار ...
از كتاب سالهاست كه مرده ام
آلبوم سلام خداحافظ
#حسین_پناهی
سلام
خداحافظ
چيز تازه اگر يافتيد
بر اين دو اضافه كنيد
تا بل
باز شود اين در گم شده بر ديوار ...
از كتاب سالهاست كه مرده ام
آلبوم سلام خداحافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#دکلمه
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
گفت که دیوانه نهای لایق این خانه نهای
رفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدم
گفت که سرمست نهای رو که از این دست نهای
رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم
گفت که تو کشته نهای در طرب آغشته نهای
پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم
گفت که تو زیرککی مست خیالی و شکی
گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم
گفت که تو شمع شدی قبله این جمع شدی
جمع نیم شمع نیم دود پراکنده شدم...
#مولانای_جان
🎙#گلشیفته_فراهانی
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
گفت که دیوانه نهای لایق این خانه نهای
رفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدم
گفت که سرمست نهای رو که از این دست نهای
رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم
گفت که تو کشته نهای در طرب آغشته نهای
پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم
گفت که تو زیرککی مست خیالی و شکی
گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم
گفت که تو شمع شدی قبله این جمع شدی
جمع نیم شمع نیم دود پراکنده شدم...
#مولانای_جان
🎙#گلشیفته_فراهانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#غزل : وداع میخانه و مرگ قلندری
#شاعر : حضرت #استاد_شهریار
#دکلمه :استاد شهریار
صدابردار : علی رضا پور بزرگ وافی از شاگردان استاد شهریار
#شاعر : حضرت #استاد_شهریار
#دکلمه :استاد شهریار
صدابردار : علی رضا پور بزرگ وافی از شاگردان استاد شهریار
دکلمه - مناجات
داریوش
#دکلمه #مناجات
باصدای: جاودانه بی تکرار #داریوش
ای خالق مهربان
ای خالق مهربان
مرا وسیلهٔ صلح و آشتی خود قرار ده
تا آنجا که نفرت است
حامل عشق
جایی که خطا و بدی ست،حامل گذشت
جایی که نِفاق است
حامل یکرنگی
جایی که نادرستی ست حامل درستی
جایی که شک است
حامل یقین
جایی که ناامیدی ست حامل امید
جایی که تاریکی ست
حامل نور و درجایی
که غم است حامل شادی باشم...
باصدای: جاودانه بی تکرار #داریوش
ای خالق مهربان
ای خالق مهربان
مرا وسیلهٔ صلح و آشتی خود قرار ده
تا آنجا که نفرت است
حامل عشق
جایی که خطا و بدی ست،حامل گذشت
جایی که نِفاق است
حامل یکرنگی
جایی که نادرستی ست حامل درستی
جایی که شک است
حامل یقین
جایی که ناامیدی ست حامل امید
جایی که تاریکی ست
حامل نور و درجایی
که غم است حامل شادی باشم...
دکلمه-هجران- داریوش
@Dariush0Atfsdaa
#دکلمه #هجران
کلام: مولانا/دیوان شمس،غزلیات
صدا: جاودانه بی تکرار داریوش
الهی این وصل را هجران مکن
سرخوشان عشق را مستان مکن
باغ جان را تازه و سرسبز دار
قصد این مستان و این بُستان مکن
چون خزان بر شاخ و برگ دل مزن
خلق را مسکین و سرگردان مکن
بر درختی که آشیان مرغ توست
شاخ مشکن مرغ را پران مکن
جمع و شمع خویش را بر هم مزن
دشمنان را کور کن، شادان مکن
گرچه دزدان خصم روز روشنند
آنچه میخواهند دل ایشان مکن...
کلام: مولانا/دیوان شمس،غزلیات
صدا: جاودانه بی تکرار داریوش
الهی این وصل را هجران مکن
سرخوشان عشق را مستان مکن
باغ جان را تازه و سرسبز دار
قصد این مستان و این بُستان مکن
چون خزان بر شاخ و برگ دل مزن
خلق را مسکین و سرگردان مکن
بر درختی که آشیان مرغ توست
شاخ مشکن مرغ را پران مکن
جمع و شمع خویش را بر هم مزن
دشمنان را کور کن، شادان مکن
گرچه دزدان خصم روز روشنند
آنچه میخواهند دل ایشان مکن...
کانال مثنوی خوانی
عبدالکریم سروش
#دیوان_شمس_تبریزی غزل شماره ۱۲۴۵
#دکلمه_شماره_۱۵۷
آنکه بیرون از جهان بُد در جهان آوردمش
آنکه می کرد او کرانه در میان آوردمش
مولانا
#دکلمه_شماره_۱۵۷
آنکه بیرون از جهان بُد در جهان آوردمش
آنکه می کرد او کرانه در میان آوردمش
مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
داستانهای مقالات شمس
گفت: چونی با دو زن؟ گفت که میان هردو میخسبم. گفت: که نیکو، تو میان هردو خسبی؟ گفت: نه، آن به دروازهای و این به دروازهای، من از جنگ ایشان به مسجد میخسبم. گفت: گوشت یکدیگر را بریدند از غصّه. شبْ خود را میفروخت به سه لکیس، باز روز خشم میگرفت که اوّل بَرِ او میروی آنگه بَرِ من میآیی؟ او را بهتر چیزی میخری؟
چون یکی نغز باشد و خُرد باشد و خوشطبع باشد و مستور، دو را چه کنند؟ تا بر او گریند؟
#شمس_تبریزی
مقالات شمس تبریزی
تصحیح اشرفی و جمالپور، ص: 87
#دکلمه_مقالات_شمس
#حکایات_مقالات_شمس
گفت: چونی با دو زن؟ گفت که میان هردو میخسبم. گفت: که نیکو، تو میان هردو خسبی؟ گفت: نه، آن به دروازهای و این به دروازهای، من از جنگ ایشان به مسجد میخسبم. گفت: گوشت یکدیگر را بریدند از غصّه. شبْ خود را میفروخت به سه لکیس، باز روز خشم میگرفت که اوّل بَرِ او میروی آنگه بَرِ من میآیی؟ او را بهتر چیزی میخری؟
چون یکی نغز باشد و خُرد باشد و خوشطبع باشد و مستور، دو را چه کنند؟ تا بر او گریند؟
#شمس_تبریزی
مقالات شمس تبریزی
تصحیح اشرفی و جمالپور، ص: 87
#دکلمه_مقالات_شمس
#حکایات_مقالات_شمس
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
توصیۀ شمس در ارتباط با سخنان ایشان
این وصیّت را یاد دارید که این سخن ما را بازگفتن نباشد، معامله کردن را شاید. هرچه افتاد، همه از بازگفتن سخن ما افتاد. هیچ بازمگویید. اگر کسی بگوید، بگویید: سخنی شنیدیم خوش و جانافزا و لذیذ. چه بود؟ نتوانم بازگردانیدن. اگر تو را میباید، برو بشنو. چون بیاید، من دانم، خواهم بگویم اگر لایق آن باشد، نخواهم نگویم.
#شمس_تبریزی
مقالات شمس تبریزی
تصحیح اشرفی و جمالپور، ص: 483
#دکلمه_مقالات_شمس
این وصیّت را یاد دارید که این سخن ما را بازگفتن نباشد، معامله کردن را شاید. هرچه افتاد، همه از بازگفتن سخن ما افتاد. هیچ بازمگویید. اگر کسی بگوید، بگویید: سخنی شنیدیم خوش و جانافزا و لذیذ. چه بود؟ نتوانم بازگردانیدن. اگر تو را میباید، برو بشنو. چون بیاید، من دانم، خواهم بگویم اگر لایق آن باشد، نخواهم نگویم.
#شمس_تبریزی
مقالات شمس تبریزی
تصحیح اشرفی و جمالپور، ص: 483
#دکلمه_مقالات_شمس
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مکالمۀ شمس و مولانا
من جهت مصلحت تو پنجاه سفر بکنم، سفرِ من برای برآمدن کار توست، اگرنه مرا چه تفاوت کند از روم تا به شام؟ در کعبه باشم و یا در استنبول، تفاوت نکند. الّا آن است که البته فراق پخته میکند و مُهَذّب میکند. اکنون مُهَذّب و پختۀ وصال اولیتر، یا پختۀ فراق؟ اینکه در وصال پخته شود و چشم باز کند کجا، و آن کجا که بیرون پرده ایستاده بود، تا کی در پرده راه یابد؟ چه ماند بِدان که در اندرون پرده باشد مقیم؟
#شمس_تبریزی
مقالات شمس تبریزی
تصحیح اشرفی و جمالپور، ص: 200
#دکلمه_مقالات_شمس
من جهت مصلحت تو پنجاه سفر بکنم، سفرِ من برای برآمدن کار توست، اگرنه مرا چه تفاوت کند از روم تا به شام؟ در کعبه باشم و یا در استنبول، تفاوت نکند. الّا آن است که البته فراق پخته میکند و مُهَذّب میکند. اکنون مُهَذّب و پختۀ وصال اولیتر، یا پختۀ فراق؟ اینکه در وصال پخته شود و چشم باز کند کجا، و آن کجا که بیرون پرده ایستاده بود، تا کی در پرده راه یابد؟ چه ماند بِدان که در اندرون پرده باشد مقیم؟
#شمس_تبریزی
مقالات شمس تبریزی
تصحیح اشرفی و جمالپور، ص: 200
#دکلمه_مقالات_شمس