با خودش نوستالژی سالهای دور را دارد. سالهایی که طنین صدایش در گوشه و کنار این سامان، تنهایی آدمها را به نظاره مینشست و گاهی همدمی میشد بر غم آنها…
در خاطراتش «قمر» هم نقش دارد. «قمرالملوک وزیری» و آدمهایی که در موسیقی این بوم، بر قله نشستهاند هر چند امروز آثاری از «بود»شان نیست. شاید به همین دلیل باشد که وقتی از موسیقی پاپ امروز با او به گفتو گو بنشینید از آن انتقاد دارد و پاپ امروز را کپی دست چندم میداند. این شاید چیز عجیبی نباشد. ما هم اگر با بزرگانی چون «علی تجویدی، مرتضی حنانه، حبیبالله بدیعی، جواد معروفی، پرویز مشکاتیان، محمدرضا لطفی »، نشست و برخاست میداشتیم و مهمتر از آن آواز را نزد «ادیب خوانساری» به تلمذ مینشستیم، چنین سلیقهای پیدا میکردیم.
چهرهاش پس از سالیان، هنوز همان است اما گذر سالیان، خطوط درد یا هر آنچه که خود او میداند را به نشانه گذاشته، عمق این درد جایی است که میگوید: «مادر و برادرم مرا با خود برده اند» مادر و برادری که با رفتن به سرایی دیگر، بخشی از سنگینی روزگار را روی پاهایش به ودیعت نهاده است.
هنوز مائیم و او! خاطرات را ورق میزند و ایام گذشته را در یاد جستجو میکند؛ میگوید: «زنده یاد خرم و لطفی دردانه های موسیقی بودند». از موسیقی خوب سالیان گذشته هم یاد میکند و آنهایی که دیگر نیستند: «امروز وقتی کارهای مرضیه و پروین را میشنوم، بی اختیار اشک میریزم و نمیتوانم باور کنم که بزرگان موسیقی کنار ما نیستند. بنان، محمودی، خوانساری و دوامی رفتند. شهیدی دیگر نمیتواند بخواند و گلپا نیز شرایط جسمی خوبی ندارد. ببینید دیگر چه کسی مانده؟»
هنرمند خاطرهساز سالهای دور که حالا هم هر از گاهی در ساحتی دیگر حنجرهاش را به کار میاندازد ماندن در ایران را ترجیح داده و هر چند اقامت دائم و هنری کشور آلمان را دارد اما مانده است شاید بتواند با یک دست که میگویند صدا ندارد، صدایی بسازد که دوباره خیابانهای خلوت پایتخت، تنهاییهاییهای غمبار و … را خاطره کند و در گوشه ذهن به یادگار بسپارد!
#هنگامه_اخوان حالا سالها از دوران جوانی فاصله گرفته و گرد پیری بر چهرهاش نمایان است. در چشمانش لحظاتی غور میکنی. لحظات را به نظاره مینشینی. در آن اعماق چیزی شبیه حسرت، حسرت بر روزهای رفته موج میزند و شاید امید. امیدی به آینده. آیندهای که البته رسیدن به آن تلاشی بیش از آنچه در جریان است، میخواهد.
لحظات با «هنگامه» بودن و پرسشو پاسخ او را با یادی از گذشته، میخوانیم.
– خانم #اخوان شما هیچوقت با هنرمندی چون همایون خرم کار نکردید. چرا؟
من شاگرد آقای #ادیب_خوانساری بودم و قبل از اینکه در ۱۳سالگی وارد رادیو شوم با آقای #خرم ملاقات کردم. من حدود ۸سال از محضر آقای خوانساری استفاده کردم. البته ۵سال از این مدت مربوط به زمانی بود که ادیب خوانساری کارمند رادیو بود و ۳سال دیگر کلاسهایم، در منزل ادیب برگزار میشد. من در این زمان از طریق آقای سایه با همایون خرم آشنا شدم. قرار بود که آقای خرم برنامه گلهایی را مبتنی بر پیانو بسازند و من با ایشان بخوانم. این کار بنا به دلایل مختلفی مسیر نشد و من کارم را با آقای لطفی پی گرفتم. آقای خرم یکی از اساتید برتر موسیقی و او دردانه موسیقی در ایران بود. چون بهترین آهنگساز سالهای اخیر ایران بود و با تلاشهایی که انجام داد، بهترین اثر را در موسیقی ایران داشت. انسانیت، شخصیت و بزرگواری خرم به حدی بود که زبان من از بیانش ناتوان است. بزرگانی مثل همایون خرم، علی تجویدی، حبیبالله بدیعی و پرویز یاحقی از میان ما رفتند و ما کسانی را در هنر موسیقی از دست دادیم که نمونه و همتایی نخواهد داشت. از طرف خانه موسیقی چند بار با استاد خرم تماس گرفتم تا کمی صحبت کنیم. استاد فرمودند که نزد ایشان بروم و با هم گفتوگو کنیم. من هر از گاهی به پارک ساعی که در نزدیک منزلشان بود، میرفتم و ساعتی را با هم گفتگو میکردیم. در این صحبتها نظر آقای خرم را در مشکلات امروز موسیقی در ایران جویا میشدم.
در خاطراتش «قمر» هم نقش دارد. «قمرالملوک وزیری» و آدمهایی که در موسیقی این بوم، بر قله نشستهاند هر چند امروز آثاری از «بود»شان نیست. شاید به همین دلیل باشد که وقتی از موسیقی پاپ امروز با او به گفتو گو بنشینید از آن انتقاد دارد و پاپ امروز را کپی دست چندم میداند. این شاید چیز عجیبی نباشد. ما هم اگر با بزرگانی چون «علی تجویدی، مرتضی حنانه، حبیبالله بدیعی، جواد معروفی، پرویز مشکاتیان، محمدرضا لطفی »، نشست و برخاست میداشتیم و مهمتر از آن آواز را نزد «ادیب خوانساری» به تلمذ مینشستیم، چنین سلیقهای پیدا میکردیم.
چهرهاش پس از سالیان، هنوز همان است اما گذر سالیان، خطوط درد یا هر آنچه که خود او میداند را به نشانه گذاشته، عمق این درد جایی است که میگوید: «مادر و برادرم مرا با خود برده اند» مادر و برادری که با رفتن به سرایی دیگر، بخشی از سنگینی روزگار را روی پاهایش به ودیعت نهاده است.
هنوز مائیم و او! خاطرات را ورق میزند و ایام گذشته را در یاد جستجو میکند؛ میگوید: «زنده یاد خرم و لطفی دردانه های موسیقی بودند». از موسیقی خوب سالیان گذشته هم یاد میکند و آنهایی که دیگر نیستند: «امروز وقتی کارهای مرضیه و پروین را میشنوم، بی اختیار اشک میریزم و نمیتوانم باور کنم که بزرگان موسیقی کنار ما نیستند. بنان، محمودی، خوانساری و دوامی رفتند. شهیدی دیگر نمیتواند بخواند و گلپا نیز شرایط جسمی خوبی ندارد. ببینید دیگر چه کسی مانده؟»
هنرمند خاطرهساز سالهای دور که حالا هم هر از گاهی در ساحتی دیگر حنجرهاش را به کار میاندازد ماندن در ایران را ترجیح داده و هر چند اقامت دائم و هنری کشور آلمان را دارد اما مانده است شاید بتواند با یک دست که میگویند صدا ندارد، صدایی بسازد که دوباره خیابانهای خلوت پایتخت، تنهاییهاییهای غمبار و … را خاطره کند و در گوشه ذهن به یادگار بسپارد!
#هنگامه_اخوان حالا سالها از دوران جوانی فاصله گرفته و گرد پیری بر چهرهاش نمایان است. در چشمانش لحظاتی غور میکنی. لحظات را به نظاره مینشینی. در آن اعماق چیزی شبیه حسرت، حسرت بر روزهای رفته موج میزند و شاید امید. امیدی به آینده. آیندهای که البته رسیدن به آن تلاشی بیش از آنچه در جریان است، میخواهد.
لحظات با «هنگامه» بودن و پرسشو پاسخ او را با یادی از گذشته، میخوانیم.
– خانم #اخوان شما هیچوقت با هنرمندی چون همایون خرم کار نکردید. چرا؟
من شاگرد آقای #ادیب_خوانساری بودم و قبل از اینکه در ۱۳سالگی وارد رادیو شوم با آقای #خرم ملاقات کردم. من حدود ۸سال از محضر آقای خوانساری استفاده کردم. البته ۵سال از این مدت مربوط به زمانی بود که ادیب خوانساری کارمند رادیو بود و ۳سال دیگر کلاسهایم، در منزل ادیب برگزار میشد. من در این زمان از طریق آقای سایه با همایون خرم آشنا شدم. قرار بود که آقای خرم برنامه گلهایی را مبتنی بر پیانو بسازند و من با ایشان بخوانم. این کار بنا به دلایل مختلفی مسیر نشد و من کارم را با آقای لطفی پی گرفتم. آقای خرم یکی از اساتید برتر موسیقی و او دردانه موسیقی در ایران بود. چون بهترین آهنگساز سالهای اخیر ایران بود و با تلاشهایی که انجام داد، بهترین اثر را در موسیقی ایران داشت. انسانیت، شخصیت و بزرگواری خرم به حدی بود که زبان من از بیانش ناتوان است. بزرگانی مثل همایون خرم، علی تجویدی، حبیبالله بدیعی و پرویز یاحقی از میان ما رفتند و ما کسانی را در هنر موسیقی از دست دادیم که نمونه و همتایی نخواهد داشت. از طرف خانه موسیقی چند بار با استاد خرم تماس گرفتم تا کمی صحبت کنیم. استاد فرمودند که نزد ایشان بروم و با هم گفتوگو کنیم. من هر از گاهی به پارک ساعی که در نزدیک منزلشان بود، میرفتم و ساعتی را با هم گفتگو میکردیم. در این صحبتها نظر آقای خرم را در مشکلات امروز موسیقی در ایران جویا میشدم.
Telegram
attach 📎
.
درون سینه عمری آتش عشق تو پروردم
ولی هرگز ندیدم ذره ای مهر از تو ماه من
هنوزت دوست می دارم چو شبنم بوسه ی گل را
نگاه دردناک و آرزومندم گواه من
نمی دانی نمی دانی چه مشتاق و چه محرومم
نمی دانم نمی دانم چه بود آخر گناه من
#اخوان_ثالث
درون سینه عمری آتش عشق تو پروردم
ولی هرگز ندیدم ذره ای مهر از تو ماه من
هنوزت دوست می دارم چو شبنم بوسه ی گل را
نگاه دردناک و آرزومندم گواه من
نمی دانی نمی دانی چه مشتاق و چه محرومم
نمی دانم نمی دانم چه بود آخر گناه من
#اخوان_ثالث
ساقیا پُر کن به یاد چشم او جامی دگر
تا بسوی عالم مستی زنم گامی دگر ..
چشم مستت را بنازم ، تازه از راه آمدم
بعد ازین جامی که دادی ، باز هم جامی دگر
تا مگر مستانه بر گیرم قلم ، وز راه دور
باز بفرستم بسوی دوست پیغامی دگر
رو که زین پس از کبوتر عاشقی آموختم
گر نشد بام تو ، جویم دانه از بامی دگر
ای " امید " از مستی و از عشق برخوردار شو
خوشتر از ایام مستی نیست ایامی دگر
خنده ی خورشید را هر صبح دانی چیست رمز ؟
گوید از عمرت گذشت ای بی خبر شامی دگر ..
#اخوان_ثالث
تا بسوی عالم مستی زنم گامی دگر ..
چشم مستت را بنازم ، تازه از راه آمدم
بعد ازین جامی که دادی ، باز هم جامی دگر
تا مگر مستانه بر گیرم قلم ، وز راه دور
باز بفرستم بسوی دوست پیغامی دگر
رو که زین پس از کبوتر عاشقی آموختم
گر نشد بام تو ، جویم دانه از بامی دگر
ای " امید " از مستی و از عشق برخوردار شو
خوشتر از ایام مستی نیست ایامی دگر
خنده ی خورشید را هر صبح دانی چیست رمز ؟
گوید از عمرت گذشت ای بی خبر شامی دگر ..
#اخوان_ثالث
ما در سایهٔ آوار تخته سنگهای
سکوت آرمیدهایم
گامهامان بی صداست
نه بامدادی، نه غروبی
وینجا شبی ست
که هیچ اختری در آن نمیدرخشد
#اخوان_ثالث
سکوت آرمیدهایم
گامهامان بی صداست
نه بامدادی، نه غروبی
وینجا شبی ست
که هیچ اختری در آن نمیدرخشد
#اخوان_ثالث
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▫️
▪️کنسرت همنوا با بم، برای کمک، همدلی و همنوایی با زلزلهزدگان بم.
خانهام آتش گرفته است؛ آتشی جانسوز...
۵ دی، سالگرد حادثه فاجعهبار زلزله #بم
استاد #محمدرضا_شجریان
#حسین_علیزاده
#کیهان_کلهر
#همایون_شجریان
تصنیف: #فریاد
شعر: #اخوان_ثالث
▪️کنسرت همنوا با بم، برای کمک، همدلی و همنوایی با زلزلهزدگان بم.
خانهام آتش گرفته است؛ آتشی جانسوز...
۵ دی، سالگرد حادثه فاجعهبار زلزله #بم
استاد #محمدرضا_شجریان
#حسین_علیزاده
#کیهان_کلهر
#همایون_شجریان
تصنیف: #فریاد
شعر: #اخوان_ثالث
اخوان ثالث
دیدی دلا که یار نیامد
به پیرمحمد احمدآبادی
(دکتر محمد مصدّق)
🔅دیدی دلا که یار نیامد؟!
گرد آمد و سوار نیامد
بگداخت شمع و سوخت سراپای
وان صبحِ زرنگار* نیامد
آراستیم خانه و خوان* را
وان ضِیفِ* نامدار نیامد
دل را و شوق را و توان را،
غم خورد و غمگسار نیامد
سوزد دلاَم به رنج و شکیباَت
ای باغبان! بهار نیامد
بشکفت بس شکوفه و پژمرد
اما گلی به بار نیامد
ای شیرِ پیرِ بستهبهزنجیر
کاَز بنداَت ایچ* عار نیامد
دیری گذشت و چون تو دلیری
در صفّ کارزار نیامد
وز سِفله* یاوران تو در جنگ،
کاری بهجز فرار نیامد
وان رنجِ بیحسابِ تو ، دَرداک*
چون هیچ در شمار نیامد
چندان که غم به جان تو بارید،
باران به کوهسار نیامد
#واژگان
*زرنِگار: طلاکوب (اینجا: زرّین به نور خورشید)
*خوان: سفره
*ضِیف: میهمان
*ایچ: هیچ
*سِفله: دونهمّت؛ فرومایه؛ ناجوانمرد؛ پستفطرت
*دَرداک: دردا که
#اخوان_ثالث
#ایرانزمین
#خلوت_بیغولگی
#سایه_اش
حامی باش
(دکتر محمد مصدّق)
🔅دیدی دلا که یار نیامد؟!
گرد آمد و سوار نیامد
بگداخت شمع و سوخت سراپای
وان صبحِ زرنگار* نیامد
آراستیم خانه و خوان* را
وان ضِیفِ* نامدار نیامد
دل را و شوق را و توان را،
غم خورد و غمگسار نیامد
سوزد دلاَم به رنج و شکیباَت
ای باغبان! بهار نیامد
بشکفت بس شکوفه و پژمرد
اما گلی به بار نیامد
ای شیرِ پیرِ بستهبهزنجیر
کاَز بنداَت ایچ* عار نیامد
دیری گذشت و چون تو دلیری
در صفّ کارزار نیامد
وز سِفله* یاوران تو در جنگ،
کاری بهجز فرار نیامد
وان رنجِ بیحسابِ تو ، دَرداک*
چون هیچ در شمار نیامد
چندان که غم به جان تو بارید،
باران به کوهسار نیامد
#واژگان
*زرنِگار: طلاکوب (اینجا: زرّین به نور خورشید)
*خوان: سفره
*ضِیف: میهمان
*ایچ: هیچ
*سِفله: دونهمّت؛ فرومایه؛ ناجوانمرد؛ پستفطرت
*دَرداک: دردا که
#اخوان_ثالث
#ایرانزمین
#خلوت_بیغولگی
#سایه_اش
حامی باش
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
محمدرضا شجریان 🎤
کیهان کلهر🪕
کنسرت تورنتو | سال ۲۰۰۵
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که میبینم بدآهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم...
#اخوان_ثالث
💠💠💠 آواز استادجان شجریان
کیهان کلهر🪕
کنسرت تورنتو | سال ۲۰۰۵
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که میبینم بدآهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم...
#اخوان_ثالث
💠💠💠 آواز استادجان شجریان
احساس میکنم ملولی ز صحبتم،
آن پاکی و زلالی لبخند در تو نیست.
و آن جلوههای قدسی دیگر نمیکنی.
می بینمت ز دور و دلم میتپد ز شوق،
میبینم برابر و سر بر نمیکنی
این رنج کاهدم که تو نشناختی مرا،
در من ریا نبود صفا بود هر چه بود؛
من روستاییم، نفسم پاک و راستین
باور نمیکنم که تو باور نمیکنی...
#اخوان_ثالث
آن پاکی و زلالی لبخند در تو نیست.
و آن جلوههای قدسی دیگر نمیکنی.
می بینمت ز دور و دلم میتپد ز شوق،
میبینم برابر و سر بر نمیکنی
این رنج کاهدم که تو نشناختی مرا،
در من ریا نبود صفا بود هر چه بود؛
من روستاییم، نفسم پاک و راستین
باور نمیکنم که تو باور نمیکنی...
#اخوان_ثالث
قاصدک
محمدرضا شجریان
قاصدک
سروده مهدی #اخوان_ثالث
ساز پرویز #مشکاتیان
آواز محمد رضا #شجریان
قاصدك ! هان ، چه خبر آوردي ؟
از كجا وز كه خبر آوردي ؟
خوش خبر باشي ، اما ،اما
گرد بام و در من
بي ثمر مي گردي
انتظار خبري نيست مرا
نه ز ياري نه ز ديار و دياري باري
برو آنجا كه بود چشمي و گوشي با كس
برو آنجا كه تو را منتظرند
قاصدك
در دل من همه كورند و كرند
دست بردار ازين در وطن خويش غريب
قاصد تجربه هاي همه تلخ
با دلم مي گويد
كه دروغي تو ، دروغ
كه فريبي تو. ، فريب
قاصدك
هان ،
ولي . . . آخر . . . اي واي
راستي آيا رفتي با باد ؟
با توام ، آي ! كجا رفتي ؟ آي
راستي آيا جايي خبري هست هنوز ؟
مانده خاكستر گرمي ، جايي ؟
در اجاقي , طمع شعله نمي بندم خُردك شرري هست هنوز ؟
قاصدك
ابرهاي همه عالم شب و روز
در دلم مي گريند
سروده مهدی #اخوان_ثالث
ساز پرویز #مشکاتیان
آواز محمد رضا #شجریان
قاصدك ! هان ، چه خبر آوردي ؟
از كجا وز كه خبر آوردي ؟
خوش خبر باشي ، اما ،اما
گرد بام و در من
بي ثمر مي گردي
انتظار خبري نيست مرا
نه ز ياري نه ز ديار و دياري باري
برو آنجا كه بود چشمي و گوشي با كس
برو آنجا كه تو را منتظرند
قاصدك
در دل من همه كورند و كرند
دست بردار ازين در وطن خويش غريب
قاصد تجربه هاي همه تلخ
با دلم مي گويد
كه دروغي تو ، دروغ
كه فريبي تو. ، فريب
قاصدك
هان ،
ولي . . . آخر . . . اي واي
راستي آيا رفتي با باد ؟
با توام ، آي ! كجا رفتي ؟ آي
راستي آيا جايي خبري هست هنوز ؟
مانده خاكستر گرمي ، جايي ؟
در اجاقي , طمع شعله نمي بندم خُردك شرري هست هنوز ؟
قاصدك
ابرهاي همه عالم شب و روز
در دلم مي گريند
باده یِ عشق و محبت
ز سبویی دگر است
آب این باغ فرح بخش
ز جویی دگر است
نه عجب گر دل من
برد به سوی تو نماز
قبله دانی که به هر شهر
ز سویی دگر است ..
#اخوان_ثالث
ز سبویی دگر است
آب این باغ فرح بخش
ز جویی دگر است
نه عجب گر دل من
برد به سوی تو نماز
قبله دانی که به هر شهر
ز سویی دگر است ..
#اخوان_ثالث
باده یِ عشق و محبت
ز سبویی دگر است
آب این باغ فرح بخش
ز جویی دگر است
نه عجب گر دل من
برد به سوی تو نماز
قبله دانی که به هر شهر
ز سویی دگر است ..
#اخوان_ثالث
ز سبویی دگر است
آب این باغ فرح بخش
ز جویی دگر است
نه عجب گر دل من
برد به سوی تو نماز
قبله دانی که به هر شهر
ز سویی دگر است ..
#اخوان_ثالث
باده یِ عشق و محبت
ز سبویی دگر است
آب این باغ فرح بخش
ز جویی دگر است
نه عجب گر دل من
برد به سوی تو نماز
قبله دانی که به هر شهر
ز سویی دگر است ..
#اخوان_ثالث
ز سبویی دگر است
آب این باغ فرح بخش
ز جویی دگر است
نه عجب گر دل من
برد به سوی تو نماز
قبله دانی که به هر شهر
ز سویی دگر است ..
#اخوان_ثالث
من شنيدم ضجّه ى مردان ِ فرتوت ِ سپيد ابرو
هق هق ِ طفلان ِ خرد ِ آشيان بر باد
من شنيدم شيون ِ آن زن كه مى زد چنگ در گيسو ،
مُشت مشت از موى ِ سر مى كند و مى زد داد :
"-: آى دنيا ! مردم ِ دنيا !
واى ، پس دين كو ، مروّت كو ؟
آى آدمها،
آدميّت كو ...؟؟!!"
#اخوان_ثالث
من شنيدم ضجّه ى مردان ِ فرتوت ِ سپيد ابرو
هق هق ِ طفلان ِ خرد ِ آشيان بر باد
من شنيدم شيون ِ آن زن كه مى زد چنگ در گيسو ،
مُشت مشت از موى ِ سر مى كند و مى زد داد :
"-: آى دنيا ! مردم ِ دنيا !
واى ، پس دين كو ، مروّت كو ؟
آى آدمها،
آدميّت كو ...؟؟!!"
#اخوان_ثالث
هق هق ِ طفلان ِ خرد ِ آشيان بر باد
من شنيدم شيون ِ آن زن كه مى زد چنگ در گيسو ،
مُشت مشت از موى ِ سر مى كند و مى زد داد :
"-: آى دنيا ! مردم ِ دنيا !
واى ، پس دين كو ، مروّت كو ؟
آى آدمها،
آدميّت كو ...؟؟!!"
#اخوان_ثالث
من شنيدم ضجّه ى مردان ِ فرتوت ِ سپيد ابرو
هق هق ِ طفلان ِ خرد ِ آشيان بر باد
من شنيدم شيون ِ آن زن كه مى زد چنگ در گيسو ،
مُشت مشت از موى ِ سر مى كند و مى زد داد :
"-: آى دنيا ! مردم ِ دنيا !
واى ، پس دين كو ، مروّت كو ؟
آى آدمها،
آدميّت كو ...؟؟!!"
#اخوان_ثالث
رویش عشق
سرآغاز کتاب من و توست
گوش کن این صدای دل یک بلبل مست
در تمنای گلی است
که به او میگوید
تا ابد
لحظه به لحظه دل من
با همه مستی و شیدایی و عشق همه تقدیم تو باد
#جعلی
#اخوان_ثالث
سرآغاز کتاب من و توست
گوش کن این صدای دل یک بلبل مست
در تمنای گلی است
که به او میگوید
تا ابد
لحظه به لحظه دل من
با همه مستی و شیدایی و عشق همه تقدیم تو باد
#جعلی
#اخوان_ثالث
در گذرگاه زمان
خیمه شب بازی دهر،
با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد؛
عشقها می میرند،
رنگها رَنگِ دگر می گیرند،
و در این بین فقط خاطره هاست
که چه شیرین و چه تلخ
دست ناخورده به جا می ماند...
#اخوان_ثالث
خیمه شب بازی دهر،
با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد؛
عشقها می میرند،
رنگها رَنگِ دگر می گیرند،
و در این بین فقط خاطره هاست
که چه شیرین و چه تلخ
دست ناخورده به جا می ماند...
#اخوان_ثالث