ای خوشا شب که پس از ساعت پنج
ظلم عاطل شود و خسبد رنج
مردم از شر هم آسوده شوند
فارغ از صحبت بیهوده شوند
#ایرج_میرزا
ظلم عاطل شود و خسبد رنج
مردم از شر هم آسوده شوند
فارغ از صحبت بیهوده شوند
#ایرج_میرزا
رسم است هر که داغ جوان دید ، دوستان
رأفت برند حالت آن داغدیده را...
یک دوست زیر بازوی او گیرد از وفا
وان یک ز چهره پاک کند اشک دیده را
آن دیگری بر او بفشاند گلاب قند
تا تقویت شود دل محنت کشیده را
یک چند دعوتش به گل و بوستان کنند
تا برکنندش از دل، خار خلیده را
القصه هرکس به طریقی ز روی مهر
تسکین دهد مصیبت بر وی رسیده را
آیا که داد تسلیت خاطر حسین
چون دید نعش اکبر در خون تپیده را؟
آیا که غمگساری و اندُهبری نمود
لیلای داغدیدۀ محنتکشیده را
بعد از پسر دل پدر آماج تیغ شد
آتش زدند لانۀ مرغ پریده را ...
#ایرج_میرزا
رأفت برند حالت آن داغدیده را...
یک دوست زیر بازوی او گیرد از وفا
وان یک ز چهره پاک کند اشک دیده را
آن دیگری بر او بفشاند گلاب قند
تا تقویت شود دل محنت کشیده را
یک چند دعوتش به گل و بوستان کنند
تا برکنندش از دل، خار خلیده را
القصه هرکس به طریقی ز روی مهر
تسکین دهد مصیبت بر وی رسیده را
آیا که داد تسلیت خاطر حسین
چون دید نعش اکبر در خون تپیده را؟
آیا که غمگساری و اندُهبری نمود
لیلای داغدیدۀ محنتکشیده را
بعد از پسر دل پدر آماج تیغ شد
آتش زدند لانۀ مرغ پریده را ...
#ایرج_میرزا
.
نشد که یاد تو افتد مرا به دل بیغم
نشد که نام تو آید مرا به لب بیآه
به جز به راهِ خیال تواَم نپوید دل
به جز خیال تو اندر دلم ندارد راه...
#ایرج_میرزا
نشد که یاد تو افتد مرا به دل بیغم
نشد که نام تو آید مرا به لب بیآه
به جز به راهِ خیال تواَم نپوید دل
به جز خیال تو اندر دلم ندارد راه...
#ایرج_میرزا
دانی که چرا طفل به هَنگامِ تَوَلّد
با ضَجّه و بی تابی و فریاد و فَغان است
با آن که بَرون آمده از مَحبَسِ زه دان
و امروز در این عرضۀ آزادِ جهان است
با آن که در آن جا همه خون بوده خوراکش
وین جا شِکَرَش در لب و شیرَش به دهان است
زان است که در لوحِ اَزَل دیده که عالم
بر عالمیان جایِ چه ذُل و چه هَوان است
داند که در این نَشأه چه ها بر سرش آید
بیچاره از آن لحظۀ اوّل نِگران است
#ایرج_میرزا
با ضَجّه و بی تابی و فریاد و فَغان است
با آن که بَرون آمده از مَحبَسِ زه دان
و امروز در این عرضۀ آزادِ جهان است
با آن که در آن جا همه خون بوده خوراکش
وین جا شِکَرَش در لب و شیرَش به دهان است
زان است که در لوحِ اَزَل دیده که عالم
بر عالمیان جایِ چه ذُل و چه هَوان است
داند که در این نَشأه چه ها بر سرش آید
بیچاره از آن لحظۀ اوّل نِگران است
#ایرج_میرزا
تا بر سر است سایۀ شه زاده ایرجم
گویی مگر به تاج فریدون مُتَوَّجَم
ما هر دو شاه زاده و ما هر دو ایرجیم
اما چه ایرجی بود او، من چه ایرجم!
با خلقتش چو خلقت خود می کنم قیاس
گیرد ز مادر و پدر خویشتن لجم
گفتم قتیلِ خنجرِ ابرویِ او شوم
آوخ که سازگار نشد طالعِ کجم
گفتم مُدَرَّجی که مگر شاهزاده ای
رج بسپُرَد به حافظه شعر مُدَرَّجم
#ایرج_میرزا
گویی مگر به تاج فریدون مُتَوَّجَم
ما هر دو شاه زاده و ما هر دو ایرجیم
اما چه ایرجی بود او، من چه ایرجم!
با خلقتش چو خلقت خود می کنم قیاس
گیرد ز مادر و پدر خویشتن لجم
گفتم قتیلِ خنجرِ ابرویِ او شوم
آوخ که سازگار نشد طالعِ کجم
گفتم مُدَرَّجی که مگر شاهزاده ای
رج بسپُرَد به حافظه شعر مُدَرَّجم
#ایرج_میرزا
#ایرج_میرزا
در پاییز ۱۲۵۲ یا ۱۲۵۳ خورشیدی در تبریز بدنیا آمد و -۲۲ اسفند ۱۳۰۴ خورشیدی در تهران در گذشت.
ایرج میرزا ملقب به «جلالالممالک» و «فخرالشعرا»، از جمله شاعران برجستهٔ ایرانی در عصر مشروطیت (اواخر دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی)
و از پیشگامان تجدد در ادبیات فارسی بود.
ایرج میرزا در قالبهای گوناگون شعر سروده و ارزشمندترین اشعارش مضامین انتقادی، اجتماعی، احساسی و تربیتی دارند. شعر ایرج ساده و روان و گاهی دربرگیرندهٔ واژهها و گفتارهای عامیانه است و اشعار او از جمله اشعار اثرگذار بر شعر دوره مشروطیت بود."
۲۲ اسفند سالروز درگذشت ایرج میرزا
در پاییز ۱۲۵۲ یا ۱۲۵۳ خورشیدی در تبریز بدنیا آمد و -۲۲ اسفند ۱۳۰۴ خورشیدی در تهران در گذشت.
ایرج میرزا ملقب به «جلالالممالک» و «فخرالشعرا»، از جمله شاعران برجستهٔ ایرانی در عصر مشروطیت (اواخر دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی)
و از پیشگامان تجدد در ادبیات فارسی بود.
ایرج میرزا در قالبهای گوناگون شعر سروده و ارزشمندترین اشعارش مضامین انتقادی، اجتماعی، احساسی و تربیتی دارند. شعر ایرج ساده و روان و گاهی دربرگیرندهٔ واژهها و گفتارهای عامیانه است و اشعار او از جمله اشعار اثرگذار بر شعر دوره مشروطیت بود."
۲۲ اسفند سالروز درگذشت ایرج میرزا
عید نوروز و اوّل سال است
روزِ عیش نَشاطِ اطفال است
همه آن روز رختِ نو پوشند
چای و شربت به خوش دلی نوشند
پسرِ خوب روزِ عید اندر
رَود اَوَّل به خدمتِ مادر
دست بر گردنش کند چون طوق
سر و دستش ببوسَد از سرِ شوق
گوید این عیدِ تو مٌبارَک باد
صد چنین سالِ نو ببینی شاد
بعد آید به دست بوسِ پدر
بوسه بخشد پدر به رویِ پسر
پسر بد چو روزِ عید شود
از همه چیز نااٌمید شود
نه پدر دوست داردش نه عَمٌو
نه کس عیدی آوَرَد بَرِ او
عیدی آن روز حقِ پسر است
که نجیب و شریف و باهنر است
#ایرج_میرزا
روزِ عیش نَشاطِ اطفال است
همه آن روز رختِ نو پوشند
چای و شربت به خوش دلی نوشند
پسرِ خوب روزِ عید اندر
رَود اَوَّل به خدمتِ مادر
دست بر گردنش کند چون طوق
سر و دستش ببوسَد از سرِ شوق
گوید این عیدِ تو مٌبارَک باد
صد چنین سالِ نو ببینی شاد
بعد آید به دست بوسِ پدر
بوسه بخشد پدر به رویِ پسر
پسر بد چو روزِ عید شود
از همه چیز نااٌمید شود
نه پدر دوست داردش نه عَمٌو
نه کس عیدی آوَرَد بَرِ او
عیدی آن روز حقِ پسر است
که نجیب و شریف و باهنر است
#ایرج_میرزا
گفت استاد مبر درس از ياد
ياد باد آنچه به من گفت استاد
ياد باد آن كه مرا ياد آموخت
آدمي نان خورد از دولت يـــاد
هيچ يادم نرود اين معنــــي
كه مرا مادر من نـــــادان زاد
پدرم نيز چو استــــــادم ديد
گشت از تربيــــــــــت من آزاد
پس مرا منت از استـــاد بود
كه به تعليـــــــم من اُستاد اِستاد
#ایرج_میرزا
#روزمعلم مبارک
ياد باد آنچه به من گفت استاد
ياد باد آن كه مرا ياد آموخت
آدمي نان خورد از دولت يـــاد
هيچ يادم نرود اين معنــــي
كه مرا مادر من نـــــادان زاد
پدرم نيز چو استــــــادم ديد
گشت از تربيــــــــــت من آزاد
پس مرا منت از استـــاد بود
كه به تعليـــــــم من اُستاد اِستاد
#ایرج_میرزا
#روزمعلم مبارک
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر
شعر ایرج میرزا
گویند مرا چو زاد مادر
پستان به دهان گرفتن آموخت
شبها بر ِ گاهوارهی من
بیدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا بُرد
تا شیوهی راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب ِ من
بر غنچهی گل شکفتن آموخت
پس هستی ِ من ز هستی ِ اوست
تا هستم و هست دارمش دوست
#ایرج_میرزا
شعر ایرج میرزا
گویند مرا چو زاد مادر
پستان به دهان گرفتن آموخت
شبها بر ِ گاهوارهی من
بیدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا بُرد
تا شیوهی راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب ِ من
بر غنچهی گل شکفتن آموخت
پس هستی ِ من ز هستی ِ اوست
تا هستم و هست دارمش دوست
#ایرج_میرزا
ﻓﻘﯿﻪِ ﺷﻬﺮ ﺑﻪ ﺭَﻓﻊِ ﺣِﺠﺎﺏ ﻣﺎﯾﻞ ﻧﯿﺴﺖ
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐُﻨﺪ حیله ، ﺩﺭ ﺣﺠﺎﺏ ﮐﻨﺪ ...
ﺍﺯ ﺍﻭ ﺩﻟﯿﻞ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺳﻮﺍﻝ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﮔُﺮﮒ
ﺑﻪ ﻫﺮ ﺩﻟﯿﻞ ﮐﻪ ﺷُﺪ، ﺑَﺮﻩِ ﺭﺍ ﻣُﺠﺎﺏ ﮐﻨﺪ
ﺯِ ﻣﻦ ﻣَﺘَﺮﺱ ﮐﻪ "ﺧﺎﻧﻢ" ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧَﻄﺎﺏ ﮐﻨﻢ
ﺍﺯ اﻭ ﺑِﺘَﺮﺱ ﮐﻪ "ﻫَﻤﺸﯿﺮﻩ ﺍﺕ" ﺧﻄﺎﺏ ﮐﻨﺪ
#ایرج_میرزا
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐُﻨﺪ حیله ، ﺩﺭ ﺣﺠﺎﺏ ﮐﻨﺪ ...
ﺍﺯ ﺍﻭ ﺩﻟﯿﻞ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺳﻮﺍﻝ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﮔُﺮﮒ
ﺑﻪ ﻫﺮ ﺩﻟﯿﻞ ﮐﻪ ﺷُﺪ، ﺑَﺮﻩِ ﺭﺍ ﻣُﺠﺎﺏ ﮐﻨﺪ
ﺯِ ﻣﻦ ﻣَﺘَﺮﺱ ﮐﻪ "ﺧﺎﻧﻢ" ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧَﻄﺎﺏ ﮐﻨﻢ
ﺍﺯ اﻭ ﺑِﺘَﺮﺱ ﮐﻪ "ﻫَﻤﺸﯿﺮﻩ ﺍﺕ" ﺧﻄﺎﺏ ﮐﻨﺪ
#ایرج_میرزا
صبحدم کاین مرغ گیهان آشیان
بال بگشاید فراز کوهسار
پنجه و منقار نورافشان او
پرده شب را نماید تار و مار
#ایرج_میرزا
بال بگشاید فراز کوهسار
پنجه و منقار نورافشان او
پرده شب را نماید تار و مار
#ایرج_میرزا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💠ابتدا متن رابخوانید سپس آهنگ را گوش کنید ،،،،
اصل داستانِ شعر آهنگ این بوده :
دو دلداده در کنار رود دانوب ایستاده بودند که گل زیبایی بر روی آب پدیدار میشود و دلبر به آن ابراز علاقه میکند عاشق بیدرنگ به رودخانه میپرد و گُل را گرفته بسوی دلبر خود پرتاب میکند و میگوید"فراموشم مکن"و خود در آبهای خروشان غرق میشود ازآن پس این گل را(گل فراموشم مکن)میخوانند
اما ببینید #ایرج_میرزا با این داستان چه کرده وچه نکات باریک و هنرمندانه ای به آن افزوده
بعدها #مرتضی_نی_داود بر روی این شعر آهنگی ساخت و #قمرالملوک_وزیری آن را خواند
وسالها بعد هنگامه اخوان آن را بازخوانی کرده که میشنوید چه غمناک!
اصل داستانِ شعر آهنگ این بوده :
دو دلداده در کنار رود دانوب ایستاده بودند که گل زیبایی بر روی آب پدیدار میشود و دلبر به آن ابراز علاقه میکند عاشق بیدرنگ به رودخانه میپرد و گُل را گرفته بسوی دلبر خود پرتاب میکند و میگوید"فراموشم مکن"و خود در آبهای خروشان غرق میشود ازآن پس این گل را(گل فراموشم مکن)میخوانند
اما ببینید #ایرج_میرزا با این داستان چه کرده وچه نکات باریک و هنرمندانه ای به آن افزوده
بعدها #مرتضی_نی_داود بر روی این شعر آهنگی ساخت و #قمرالملوک_وزیری آن را خواند
وسالها بعد هنگامه اخوان آن را بازخوانی کرده که میشنوید چه غمناک!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
• آواز: محمدرضا شجریان
• سنتور: پرویز مشکاتیان
رسم است هرکه داغِ جوان دید، دوستان
رأفت بَرند حالتِ آن داغدیده را
یک دوست زیر بازوی او گیرد از وفا
وآن یک ز چهره پاک کند اشکِ دیده را
آن دیگری بر او بِفشانَد گُلاب و شَهد
تا تقویت کند دلِ مِحنِت چَشیده را
یک جمع دَعوَتَش به گُل و بوستان کنند
تا بَر کَنندش از دل، خارِ خَلیده را
جمعِ دگر برای تسلّایِ او دهند
شرحِ سیاه کاریِ چرخِ خمیده را
القصّه هر کَسی به طریقی ز روی مِهر
تسکین دهد مصیبتِ بر وی رَسیده را
آیا که داد تسلیتِ خاطرِ حسین؟
چون دید نعشِ اکبرِ در خون تپیده را
آیا که غمگساری و اَندُه بَری نمود
لیلایِ داغ دیدهٔ زَحمت کَشیده را
بعد از پسر دلِ پدر آماجِ تیر شد
آتش زدند لانهٔ مرغِ پریده را
#ایرج_میرزا
• سنتور: پرویز مشکاتیان
رسم است هرکه داغِ جوان دید، دوستان
رأفت بَرند حالتِ آن داغدیده را
یک دوست زیر بازوی او گیرد از وفا
وآن یک ز چهره پاک کند اشکِ دیده را
آن دیگری بر او بِفشانَد گُلاب و شَهد
تا تقویت کند دلِ مِحنِت چَشیده را
یک جمع دَعوَتَش به گُل و بوستان کنند
تا بَر کَنندش از دل، خارِ خَلیده را
جمعِ دگر برای تسلّایِ او دهند
شرحِ سیاه کاریِ چرخِ خمیده را
القصّه هر کَسی به طریقی ز روی مِهر
تسکین دهد مصیبتِ بر وی رَسیده را
آیا که داد تسلیتِ خاطرِ حسین؟
چون دید نعشِ اکبرِ در خون تپیده را
آیا که غمگساری و اَندُه بَری نمود
لیلایِ داغ دیدهٔ زَحمت کَشیده را
بعد از پسر دلِ پدر آماجِ تیر شد
آتش زدند لانهٔ مرغِ پریده را
#ایرج_میرزا
ای نکویان که در این دنیایید
یا از این بعد بهدنیا آیید
این که خفته است در این خاک منم
ایرجم، ایرج شیرین سخنم
مدفن عشق جهان است اینجا
یک جهان عشق نهان است اینجا
عاشقی بوده بهدنیا فنِ من
مدفن عشق بود مدفنِ من
آنچه از مال جهان هستی بود
حرف عیش و طرب مستی بود
هر که را روی خوش و خوی نکوست
مُرده و زنده من عاشق اوست
من همانم که در ایام حیات
بی شما صرف نکردم اوقات
تا مرا روح و روان در تن بود
شوق دیدار شما در من بود
بعد چون رخت ز دنیا بستم
باز در راه شما بنشستم
گرچه امروز بهخاکم ماواست
چشم من باز بهدنبال شماست
بنشینید بر این خاک دمی
بگذارید بر خاکم قدمی
گاهی از من بهسخن یاد کنید
در دل خاک دلم شاد کنید
#ایرج_میرزا
یا از این بعد بهدنیا آیید
این که خفته است در این خاک منم
ایرجم، ایرج شیرین سخنم
مدفن عشق جهان است اینجا
یک جهان عشق نهان است اینجا
عاشقی بوده بهدنیا فنِ من
مدفن عشق بود مدفنِ من
آنچه از مال جهان هستی بود
حرف عیش و طرب مستی بود
هر که را روی خوش و خوی نکوست
مُرده و زنده من عاشق اوست
من همانم که در ایام حیات
بی شما صرف نکردم اوقات
تا مرا روح و روان در تن بود
شوق دیدار شما در من بود
بعد چون رخت ز دنیا بستم
باز در راه شما بنشستم
گرچه امروز بهخاکم ماواست
چشم من باز بهدنبال شماست
بنشینید بر این خاک دمی
بگذارید بر خاکم قدمی
گاهی از من بهسخن یاد کنید
در دل خاک دلم شاد کنید
#ایرج_میرزا