معرفی عارفان
1.23K subscribers
33.8K photos
12.3K videos
3.21K files
2.75K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
آشفته سخن چو زلف جانان خوش تر
چون کار جهان بی سر و سامان خوش تر

مجموعهٔ عاشقان بود دفتر من
مجموعهٔ عاشقان پریشان خوش تر

#فروغی_بسطامی
ای تنگ شکر تنگ دل از تنگ دهانت
وی سرو چمن پا به گل از سرو چمانت

خرسند شکاری که نشینی به کمینش
قربان خدنگی که رها شد ز کمانت

تا آینه از خوبی خود با خبرت کرد
خود را نگرانی و جهانی نگرانت

مانند تو بر روی زمین نادره‌ای نیست
زان خوانده فلک نادرهٔ دور زمانت

مویی که بدان بستگی رشته جهان‌هاست
در شهر ندیدیم به جز موی میانت

ماییم و سری در سر سودای محبت
آن هم به فدای قدم نامه رسانت

گویند که بالات بلای تن و جان است
بر جان و تنم باد بلای تن و جانت

آن جا که فروغی به سخن لب بگشایی
طوطی ز چه رو دم زند از شرم لبانت


#فروغی_بسطامی
هر سر ، که به سودایِ ،

خط و خالِ تو ، افتد ،




چون سایه ، همه عمر ،

به دنبالِ تو ، افتد ،





#فروغی_بسطامی
معرفی عارفان
هر سر ، که به سودایِ ، خط و خالِ تو ، افتد ، چون سایه ، همه عمر ، به دنبالِ تو ، افتد ، #فروغی_بسطامی
فالی بزن ای دل ،

ز پیِ دولتِ وصلش ،




باشد ، که خود این قرعه ،

به اقبالِ تو ، افتد ،




#فروغی_بسطامی
خرم آن عاشق که آشوب دل و دینش تویی
کار فرمایش محبت، مصلحت بینش تویی

شورش عشاق در عهد لب شیرین لبت
ای خوشا عهدی که شورش عشق و شیرینش تویی

عاشق روی تو می‌نازد به خیل عاشقان
پادشاهی می‌کند صیدی که صیادش تویی

#فروغی_بسطامی
نرگسِ بیمارِ تو
گشته پرستار من
تا چه کند این طبیب با دلِ بیمار من

خفتهٔ بیدار گیر
گر چه ندیدے ببین
چشمِ پر از خواب خویش دیدهٔ بیدار من.....!!

#فروغی_بسطامی
اندوه تو شد وارد کاشانه‌ام امشب
مهمان عزیز آمده در خانه‌ام امشب

صد شکر خدا را که نشسته‌ست به شادی
گنج غمت اندر دل ویرانه‌ام امشب

من از نگه شمع رخت دیده ندوزم
تا پاک بسوزد پر پروانه‌ام امشب

یک جرعهٔ تو مست کند هر دو جهان را
چیزی که لبت ریخت به پیمانه‌ام امشب

امید که بر خیل غمش دست بیاید
آه سحر و طاقت هر دانه‌ام امشب

از من بگریزید که می‌خورده‌ام امشب
با من منشینید که دیوانه‌ام امشب

بی حاصلم از عمر گرانمایه فروغی
گر جان نرود در پی جانانه‌ام امشب

#فروغی_بسطامی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
همه شب راه دلم بر خم گیسوی تو بود
آه از این راه که باریک تر از موی تو بود

رهرو عشق از این مرحله آگاهی داشت
که ره قافلهٔ دیر و حرم سوی تو بود

پیش از آن دم که شود آدم خاکی ایجاد
بر سر ما هوس خاک سر کوی تو بود

زان شکستم به هم آیینهٔ خودبینی را
که نگاهم همه در آینهٔ روی تو بود

پیر پیمانه‌کشان شاهد من بود مدام
که همه مستی ام از نرگس جادوی تو بود

تا مرا عشق تو انداخت ز پا دانستم
که قیامت مثل از قامت دل‌جوی تو بود

ماه نو کاسته از گوشهٔ گردون سر زد
که خجالت‌زدهٔ گوشهٔ ابروی تو بود

نفس خرم جبریل و دم باد مسیح
همه از معجزهٔ لعل سخنگوی تو بود

دوش با ماه فروزنده فروغی می‌گفت
کآفتاب آیتی از طلعت نیکوی تو بود

#فروغی_بسطامی
دوشم به وعده گفتا : ،

یک بوسه خواهمت داد ،




جان را ، به نقد دادم ،

وین نسیه را خریدم ،




#فروغی_بسطامی
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات

عمر گذشت، وز رخش سیر نشد نظاره‌ام
حسرت او نمی‌رود از دل پاره پاره‌ام

مردم و از دلم نرفت آرزوی جمال او
وه که ز مرگ هم نشد در ره عشق چاره‌ام

آن که به تیغ امتحان ریخت به خاک خون من
کاش برای سوختن زنده کند دوباره‌ام

خاک رهی گزیده‌ام، تا چه بزاید آسمان
جیب مهی گرفته‌ام، تا چه کند ستاره‌ام

غنچهٔ نوش‌خند او سخت به یک تبسمم
نرگس نیم مست او کشت به یک اشاره‌ام

آن که ندیده حسرتی در همه عمر خویشتن
کی به شمار آورد حسرت بیشماره‌ام

من که فروغی از فلک باج هنر گرفته‌ام
بر سر کوی خواجه‌ای بندهٔ هیچ کاره‌ام

#فروغی_بسطامی