معرفی عارفان
1.18K subscribers
33.2K photos
12K videos
3.2K files
2.73K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
در هجر تو گر دلم گراید به خسی
در بر نگذارمش که سازم هوسی

ور دیده نگه کند به دیدار کسی
در سر نگذارمش که ماند نفسی

#سنایی
- رباعی شمارهٔ ۳۹۷
ای سنایی چو تو در بند دل و جان باشی
کی سزاوار هوای رخ جانان باشی

دُرّ دریا تو چگونه به کف آری که همی
به لب جوی چو اطفال هراسان باشی

چون به ترک دل و جان گفت نیاری آن به
که شوی دور ازین کوی و تن آسان باشی

تا تو فرمانبر چوگان سواران نشوی
نیست ممکن که تو اندر خور میدان باشی

کار بر بردن چوگان نبود صنعت تو
تو همان به که اسیر خم چوگان باشی

به عصایی و گلیمی که تو داری پسرا
تو همی خواهی چون موسی عمران باشی

خواجه ما غلطی کردست این راه مگر
خود نه بس آنکه نمیری و مسلمان باشی

#سنایی
هر زمان از عشق جانانم وفایی دیگر است
گرچه او را هر نفس بر من جفایی دیگر است

من بر او ساعت به ساعت فتنه زآنم کز جمال
هر زمان او را به من از نو عنایی دیگر است

#سنایی
با یاد تو جام زهر چون نوش کشند
از کوی تو عاشقان بیهوش کشند

بنمای به زاهدان جمال رخ خویش
تا غاشیهٔ مهر تو بر دوش کشند

#سنایی
- رباعی شمارهٔ ۱۵۹
چون آب، به هر نشیب جویی داری
چون باد، ز هر شکوفه بویی داری
چون ماه، به هر جانب رویی داری
نادرطبعی و طرفه‌خویی داری!
#سنایی
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راه نمایی

همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی

تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی
تو نمایندهٔ فضلی تو سزاوار ثنایی

نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی

لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید
مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی



#سنایی
جفا نمود و نبخشود و دل ربود و نداد

وفا بگفت و نکرد و جفا نگفت و بکرد...



#سنایی
ساقیا ، دل شد پُر از تیمار ،،، پُر کن جام را ،

بر کفِ ما نِه سه باده ، گردشِ اَجرام را ،




تا ، زمانی بی زمانه ،،، جامِ می بر کف نهیم ،

بشکنیم اندر زمانه ، گردشِ ایام را ،




جان و دل ، در جام کن ،،، تا ، جان به جام اندر نهیم ،

همچو خونِ دل ، نهاده ای پسر ، صد جام را ،




دام کن بر طرفِ بام ، از حلقه‌هایِ زلفِ خویش ،

چون که جان در جام کردی ، تنگ در کش جام را ،




کاسِ کیکاووس پُر کن ، زان سهیلِ شامیان ،

زیرِ خطّ حکم ، درکش ،،، ملکِ زال و سام را ،




چرخِ بی آرام را ، اندر جهان ، آرام نیست ،

بند کن در می‌پرستی ، چرخِ بی آرام را ،





#سنایی
توبه و پرهیز کردم ،

ننگرم زین بیش ، من ،




زلفِ جان‌آویز را ،

یا ، چشمِ رنگ‌آمیز را ،






با چنان زلف و چنان چشمِ دلاویز ،

ای عجب! ،




جای ، کی مانَد درین دل؟ ،

توبه و پرهیز را؟ ،




#سنایی
معرفی عارفان
تو ، در دل و ،،، دل ، در خَمِ زلفِ تو ، نهان است ، من ، گام‌زنان ، روز و شبان ، بر اثرِ دل ، گاه ، از دلِ شوریده ، بپرسم خبرِ تو ، گاه ، از خَمِ زلفِ تو ، بجویَم خبرِ دل ، بر دیده ، دری بازکن ،،، ای دادرسِ جان ، از دل خبری بازدِه ، ای همسفرِ دل…
در زلفِ تو ، دادند نگارا ، خبرِ دل ،

معذورم ، اگر آمده‌ام بر اثرِ دل ،





یا ، دل ، برِ من باز فرست ای بتِ مَه‌رو ،

یا ، راهِ مرا باز نما ، تو ، به برِ دل ،





نی ، نی ،،، که اگر نیست ترا هیچ سرِ ما ،

ما ، بی تو ،،، نداریم دلِ خویش و ، سرِ دل ،




#سنایی