قصهٔ زلفش نمیگویم بکس
زانکه خاطرها پریشان میشود
من نه تنها میشوم حیران او
هر که او را دید حیران میشود
#امیرخسرودهلوی
زانکه خاطرها پریشان میشود
من نه تنها میشوم حیران او
هر که او را دید حیران میشود
#امیرخسرودهلوی
من بهَوَس همیخورم ناوک سینهدوز را
تا نکنی ملامتی ، غمزهی کینهتوز را
دین هزار پارسا در سر گیسوی تو شد
چند به ناکسان دهی سلسلهی رموز را
قصهی عشق خود رود پیش فسردگان ولی
سنگ تراش کی خرد گوهر شب فروز را
ساقی نیم مست من، جام لبالب آر تا
نقل معاشران کنم این دل خامسوز را
#امیرخسرودهلوی
تا نکنی ملامتی ، غمزهی کینهتوز را
دین هزار پارسا در سر گیسوی تو شد
چند به ناکسان دهی سلسلهی رموز را
قصهی عشق خود رود پیش فسردگان ولی
سنگ تراش کی خرد گوهر شب فروز را
ساقی نیم مست من، جام لبالب آر تا
نقل معاشران کنم این دل خامسوز را
#امیرخسرودهلوی
دل ز تن بردی و در جانی هنوز
دردها دادی و درمانی هنوز
آشکارا سینه ام بشکافتی
همچنان در سینه پنهانی هنوز
ملک دل کردی خراب از تیغ ناز
و اندر این ویرانه سلطانی هنوز
هر دو عالم قیمت خود گفته ای
نرخ بالا کن که ارزانی هنوز
جان ز بند کالبد آزاد گشت
دل به گیسوی تو زندانی هنوز
پیری و شاهدپرستی هم خوشست
خسروا تا کی پریشانی هنوز ...؟
#امیرخسرودهلوی
دردها دادی و درمانی هنوز
آشکارا سینه ام بشکافتی
همچنان در سینه پنهانی هنوز
ملک دل کردی خراب از تیغ ناز
و اندر این ویرانه سلطانی هنوز
هر دو عالم قیمت خود گفته ای
نرخ بالا کن که ارزانی هنوز
جان ز بند کالبد آزاد گشت
دل به گیسوی تو زندانی هنوز
پیری و شاهدپرستی هم خوشست
خسروا تا کی پریشانی هنوز ...؟
#امیرخسرودهلوی
دوش بوی گل مرا از آشنایی یاد داد
جان گریبان پاره کرد وخویش را برباد داد
ترسم از پرده برون افتم چو گل کاین باد صبح
زان گلستانها که روزی با تو بودم یاد داد
#امیرخسرودهلوی
جان گریبان پاره کرد وخویش را برباد داد
ترسم از پرده برون افتم چو گل کاین باد صبح
زان گلستانها که روزی با تو بودم یاد داد
#امیرخسرودهلوی
بی وفا یارا، چنین هم بی وفاداری مکن
گر وفایی نیستت، باری جفاکاری مکن
چند گویی کز جفا کردن دلت را خون کنم
هر چه خواهی کن، همین از بنده بیزاری مکن
بر نیفتاد آخر از عالم نشان مردمی
شرم دار از مردمان و مردم آزاری مکن
چشم را دل می دهی در کشتن ما بی گنه
کافران را در قصاص مؤمنان یاری مکن
آیت حسنی و رویت هدیه دلها بس است
بر لب شنگرف فام این رنگ زنگاری مکن
در خیالش بیهشم، چه جای پند است، ای حکیم
خواب دیوانه ست، تعبیری به هشیاری مکن
خسروا، با او به عزت جان برابر می نهی
هم بدان عزت که باد او بدین خواری مکن
ش غ /۱۵۶۴
#امیرخسرودهلوی
گر وفایی نیستت، باری جفاکاری مکن
چند گویی کز جفا کردن دلت را خون کنم
هر چه خواهی کن، همین از بنده بیزاری مکن
بر نیفتاد آخر از عالم نشان مردمی
شرم دار از مردمان و مردم آزاری مکن
چشم را دل می دهی در کشتن ما بی گنه
کافران را در قصاص مؤمنان یاری مکن
آیت حسنی و رویت هدیه دلها بس است
بر لب شنگرف فام این رنگ زنگاری مکن
در خیالش بیهشم، چه جای پند است، ای حکیم
خواب دیوانه ست، تعبیری به هشیاری مکن
خسروا، با او به عزت جان برابر می نهی
هم بدان عزت که باد او بدین خواری مکن
ش غ /۱۵۶۴
#امیرخسرودهلوی
ای نفس صبحدم ،گر نهی آنجا قدم
خسته دلم رابجو،
در شِکنِ موی دوست...
جان بِفِشانم زشوق، در ره باد صبا
گربرساندبه ما،صبح دمی بوی دوست...!!
#امیرخسرودهلوی
خسته دلم رابجو،
در شِکنِ موی دوست...
جان بِفِشانم زشوق، در ره باد صبا
گربرساندبه ما،صبح دمی بوی دوست...!!
#امیرخسرودهلوی
با غم عشق تو می سازیم ما
با تو پنهان عشق می بازیم ما
در هوای وصل جان افروز تو
پای بند درگه نازیم ما
مردمی کن برقع از رخ برفکن
تا دل و دین هر دو در بازیم ما
یک زمان از سر بنه گردن کشی
تا به گردون سر برافرازیم ما
گر نخواهی گشت با ما مهربان
خانه هستی براندازیم ما
بعد از این با کس نه پیوندیم دل
بعد از این با خود نپردازیم ما
چون ز خسرو درد دل بشنید، گفت
غم مخور روزیت بنوازیم ما
#امیرخسرودهلوی
با تو پنهان عشق می بازیم ما
در هوای وصل جان افروز تو
پای بند درگه نازیم ما
مردمی کن برقع از رخ برفکن
تا دل و دین هر دو در بازیم ما
یک زمان از سر بنه گردن کشی
تا به گردون سر برافرازیم ما
گر نخواهی گشت با ما مهربان
خانه هستی براندازیم ما
بعد از این با کس نه پیوندیم دل
بعد از این با خود نپردازیم ما
چون ز خسرو درد دل بشنید، گفت
غم مخور روزیت بنوازیم ما
#امیرخسرودهلوی
در چمن جان من سرو خرامان یکی است
نرگس رعناش دو غنچهی خندان یکی است
گفت به غمزه لبش جان ده و بوسی ستان
کاش دو صد جان بدی وه که مرا جان یکی است
من ز غم گلرخی ژاله فشانم چو اشک
ابر درین واقعه با من گریان یکی است
#امیرخسرودهلوی
نرگس رعناش دو غنچهی خندان یکی است
گفت به غمزه لبش جان ده و بوسی ستان
کاش دو صد جان بدی وه که مرا جان یکی است
من ز غم گلرخی ژاله فشانم چو اشک
ابر درین واقعه با من گریان یکی است
#امیرخسرودهلوی