ای صمیمی، ای دوست
گاه و بیگاه لب پنجره خاطره ام می آیی
دیدنت... حتی از دور
آب بر آتش دل می پاشد
آنقدر تشنه دیدار تو ام
که به یک جرعه نگاه تو قناعت دارم
دل من لک زده است
گرمی دست تو را محتاجم
و دل من... به نگاهی از دور
طفلکی می سازد
ای قدیمی، ای خوب
تو مرا یاد کنی یا نکنی، من به یادت هستم
من، صمیمانه به یادت هستم
آرزویم همه سر سبزی توست
دایم از خنده لبانت لبریز
دامنت پرگل باد
#مرتضی_کیوان_هاشمی
#از_سهراب_سپهری_نیست❌
#از_حمید_مصدق_نیست❌
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_سهراب_سپهری_و_حمید_مصدق_منتشر_شده
گاه و بیگاه لب پنجره خاطره ام می آیی
دیدنت... حتی از دور
آب بر آتش دل می پاشد
آنقدر تشنه دیدار تو ام
که به یک جرعه نگاه تو قناعت دارم
دل من لک زده است
گرمی دست تو را محتاجم
و دل من... به نگاهی از دور
طفلکی می سازد
ای قدیمی، ای خوب
تو مرا یاد کنی یا نکنی، من به یادت هستم
من، صمیمانه به یادت هستم
آرزویم همه سر سبزی توست
دایم از خنده لبانت لبریز
دامنت پرگل باد
#مرتضی_کیوان_هاشمی
#از_سهراب_سپهری_نیست❌
#از_حمید_مصدق_نیست❌
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_سهراب_سپهری_و_حمید_مصدق_منتشر_شده
برگزيدهای از كتابِ "آن همه پرواز، عاقبت آغاز" / علی بداغی / نشر دارينوش / 1373
«پنج وارونه چه معني دارد؟»
خواهر كوچكم از من پرسيد
من به او خنديدم.
كمي آزرده و حيرتزده گفت:
«روي ديوار و درختان ديدم»
بازهم خنديدم.
گفت: «ديروز خودم ديدم مهران پسر همسايه
پنج وارونه به مينو ميداد.»
آن قدَر خنده بَرَم داشت
كه طفلك ترسيد.
بغلش كردم و
بوسيدم و
با خود گفتم:
«بعدها
وقتي بارانِ بِلاوقفهي درد
سقفِ كوتاهِ دلت را خم كرد
بيگمان ميفهمي
پنج وارونه چه معني دارد.»
رفت و سيبي آورد
نصف كرديم.
دمي خيره بر آن نيمه به نجوا ميگفت:
«نكند يعني ... يعني ... همين نيمهي سيب !؟»
تنِ آن نيمه، تبِ خواهش بود.
گاز زد.
خندهي لبهاي خدا را چيدم.
خيره بر نيمهي گنديدهي خود خنديدم.
#علي_بداغي
#از_سهراب_سپهری_نیست❌
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_سهراب_سپهری_منتشر_شده
«پنج وارونه چه معني دارد؟»
خواهر كوچكم از من پرسيد
من به او خنديدم.
كمي آزرده و حيرتزده گفت:
«روي ديوار و درختان ديدم»
بازهم خنديدم.
گفت: «ديروز خودم ديدم مهران پسر همسايه
پنج وارونه به مينو ميداد.»
آن قدَر خنده بَرَم داشت
كه طفلك ترسيد.
بغلش كردم و
بوسيدم و
با خود گفتم:
«بعدها
وقتي بارانِ بِلاوقفهي درد
سقفِ كوتاهِ دلت را خم كرد
بيگمان ميفهمي
پنج وارونه چه معني دارد.»
رفت و سيبي آورد
نصف كرديم.
دمي خيره بر آن نيمه به نجوا ميگفت:
«نكند يعني ... يعني ... همين نيمهي سيب !؟»
تنِ آن نيمه، تبِ خواهش بود.
گاز زد.
خندهي لبهاي خدا را چيدم.
خيره بر نيمهي گنديدهي خود خنديدم.
#علي_بداغي
#از_سهراب_سپهری_نیست❌
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_سهراب_سپهری_منتشر_شده
زندگی باید کرد
گاه با یک گل سرخ
گاه با یک دل تنگ
گاه باید رویید در پس این باران
گاه باید خندید بر غمی بی پایان
#منصور_دانش
#از_سهراب_سپهری_نیست❌
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_سهراب_سپهری_منتشر_شده
گاه با یک گل سرخ
گاه با یک دل تنگ
گاه باید رویید در پس این باران
گاه باید خندید بر غمی بی پایان
#منصور_دانش
#از_سهراب_سپهری_نیست❌
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_سهراب_سپهری_منتشر_شده
تو مرا...
آنقدر آزردی..
که خودم کوچ کنم از شهرت..
بکنم دل ز دل چون سنگت..
تو خیالت راحت..
می روم از قلبت..
می شوم دورترین خاطره در شب هایت
تو به من می خندی..
و به خود می گویی:
باز می آید و می سوزد از این عشق ولی..
بر نمی گردم نه!!!
می روم آنجایی
که دلی بهر دلی تب دارد..
عشق زیباست و حرمت دارد..
تو بمان..
دلت ارزانی هر کس که دلش مثل دلت
سرد و بی روح شده است..
سخت بیمار شده است..
تو بمان در شهرت..
#مولود_مهدی
#تو_بمان
#دفتر_شعر_تمام_ناتمام
#از_سهراب_سپهری_نیست❌
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_سهراب_سپهری_منتشر_شده
آنقدر آزردی..
که خودم کوچ کنم از شهرت..
بکنم دل ز دل چون سنگت..
تو خیالت راحت..
می روم از قلبت..
می شوم دورترین خاطره در شب هایت
تو به من می خندی..
و به خود می گویی:
باز می آید و می سوزد از این عشق ولی..
بر نمی گردم نه!!!
می روم آنجایی
که دلی بهر دلی تب دارد..
عشق زیباست و حرمت دارد..
تو بمان..
دلت ارزانی هر کس که دلش مثل دلت
سرد و بی روح شده است..
سخت بیمار شده است..
تو بمان در شهرت..
#مولود_مهدی
#تو_بمان
#دفتر_شعر_تمام_ناتمام
#از_سهراب_سپهری_نیست❌
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_سهراب_سپهری_منتشر_شده
ساده ام مثل کبوتر
که به دیوار تو عادت دارم
تو مرا دانه دهی یا ندهی...
آب دهی یا ندهی...
هرکجا بال بگیرم،به تو بر میگردم!
هرکجا آب ببینم...
هرکجا دانه ببینم....
هرکجا کوچ کنم...آشیانم سرِ این دیوار است
من به دیوار تو عادت دارم
من به این سایه ی دیوار ارادت دارم
نه به من آب بده
نه به من دانه بده
به خدا هیچ نخواهم
تو فقط سنگ نزن
میرنجم!
#محمد_رضا_نظری(لادون پرند)
#از_سهراب_سپهری_نیست❌
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_سهراب_سپهری_منتشر_شده
که به دیوار تو عادت دارم
تو مرا دانه دهی یا ندهی...
آب دهی یا ندهی...
هرکجا بال بگیرم،به تو بر میگردم!
هرکجا آب ببینم...
هرکجا دانه ببینم....
هرکجا کوچ کنم...آشیانم سرِ این دیوار است
من به دیوار تو عادت دارم
من به این سایه ی دیوار ارادت دارم
نه به من آب بده
نه به من دانه بده
به خدا هیچ نخواهم
تو فقط سنگ نزن
میرنجم!
#محمد_رضا_نظری(لادون پرند)
#از_سهراب_سپهری_نیست❌
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_سهراب_سپهری_منتشر_شده