معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.3K photos
12.4K videos
3.22K files
2.78K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
#حکایت

پیرمردی بر خر خویش سوار بود و با حرکت خر،
خویش را به سختی می‌جنباند چنان که
برای رسیدن شتاب دارد. در راه به
ظریفی برخورد و او را پرسید:
ای فلان! تا فلان روستا چه قدر راه است؟
گفت: سه فرسنگ.
گفت: به چه مدت آنجا رسم ؟
گفت: تو پس از یک ساعت و خرت پس از دو روز.


#کشکول
#شیخ_بهائی
#حکایت

پیرمردی بر خر خویش سوار بود و با حرکت خر،
خویش را به سختی می‌جنباند چنان که
برای رسیدن شتاب دارد. در راه به
ظریفی برخورد و او را پرسید:
ای فلان! تا فلان روستا چه قدر راه است؟
گفت: سه فرسنگ.
گفت: به چه مدت آنجا رسم ؟
گفت: تو پس از یک ساعت و خرت پس از دو روز.


#کشکول
#شیخ_بهائی
و گفت :  از کسانی باش که اندوه از دل برگیری ،
و از کسانی مباش که اندوه به دلی نهی .

و از کسانی باش که مشغول دلی را فارغ کنی ،
از کسانی مباش که فارغ دلی را مشغول کنی .


#شیخ_ابوالحسن_خرقانی
عاقبت استاد صورتها شکست
پرده‌ها از یکدگرشان برگسست
تا که راز او نداند هر کسی
کرد مزدوران بهر جانب بسی
ترک آن صورتگری یکسر بکرد
دیگر آن صورت بهر جایی نکرد
فرد بنشست از همه خلق جهان
دیگرش هرگز نیامد یاد آن


#شیخ_عطار_نیشابوری
.
          اگر دانی که دنیا غم نیرزد
   به روی دوستان خوش باش و خرم

       غنیمت دان اگر دانی که هر روز
      ز عمر مانده روزی می‌شود کم

      برو شادی کن ای یار دل افروز
چو خاکت می‌خورد چندین مخور غم

     #شیخ اجل سعدی از غزل ۳۵۳
        
#حکایت

پیرمردی بر خر خویش سوار بود و با حرکت خر،
خویش را به سختی می‌جنباند چنان که
برای رسیدن شتاب دارد. در راه به
ظریفی برخورد و او را پرسید:
ای فلان! تا فلان روستا چه قدر راه است؟
گفت: سه فرسنگ.
گفت: به چه مدت آنجا رسم ؟
گفت: تو پس از یک ساعت و خرت پس از دو روز.


#کشکول
#شیخ_بهائی
ای عقل خجل ز جهل و نادانی ما
درهم شده خلقی، ز پریشانی ما
بت در بغل و به سجده پیشانی ما
کافر زده خنده بر مسلمانی ما...



#شیخ_بهایی
.
پیری و جوانی پی هم چون شب و روزند
ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم

   #شیخ اجل سعدی مواعظ از ۴۷

      
ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی
تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی

بهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را
آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی

بی‌وفا نگار من، می‌کند به کار من
خنده‌های زیر لب، عشوه‌های پنهانی

دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم
در قمار عشق ای دل، کی بود پشیمانی؟

ما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمی‌خواهیم
حور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانی

رسم و عادت رندیست، از رسوم بگذشتن
آستین این ژنده، می‌کند گریبانی

زاهدی به میخانه، سرخ روز می‌دیدم
گفتمش: مبارک باد بر تو این مسلمانی

زلف و کاکل او را چون به یاد می‌آرم
می‌نهم پریشانی بر سر پریشانی

خانهٔ دل ما را از کرم، عمارت کن!
پیش از آنکه این خانه رو نهد به ویرانی

ما سیه گلیمان را جز بلا نمی‌شاید
بر دل بهائی نه هر بلا که بتوانی

#شیخ_بهایی
بر درگه دوست، هر که صادق برود
تا حشر ز خاطرش علائق برود

صد ساله نماز عابد صومعه‌دار
قربان سر نیاز عاشق برود

#شیخ_بهایی