اي زلف تو هر خمي کمندي
چشمت به کرشمه چشم بندي
مخرام بدين صفت مبادا
کز چشم بدت رسد گزندي
اي آينه ، ايمني که ناگاه
در تو رسد آه دردمندي ؟
يا چهره بپوش ، يا بسوزان
بر روي چو آتشست سپندي
ديوانه عشقت اي پريروي
عاقل نشود به هيچ پندي
تلخست دهان عيشم از صبر
اي تٓنگِ شکر بيار قندي
اي سرو به قامتش چه ماني؟
زيباست ولي نه هر بلندي
#سعدی_ترجیع_بند
#زلف_تو
چشمت به کرشمه چشم بندي
مخرام بدين صفت مبادا
کز چشم بدت رسد گزندي
اي آينه ، ايمني که ناگاه
در تو رسد آه دردمندي ؟
يا چهره بپوش ، يا بسوزان
بر روي چو آتشست سپندي
ديوانه عشقت اي پريروي
عاقل نشود به هيچ پندي
تلخست دهان عيشم از صبر
اي تٓنگِ شکر بيار قندي
اي سرو به قامتش چه ماني؟
زيباست ولي نه هر بلندي
#سعدی_ترجیع_بند
#زلف_تو
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دی ، ناگه از نگارم ، اندر رسید نامه ،
قالت : رای فوادی ، من هجرک القیامه ،
#دی = دیروز - دیشب
( دیروز ) یا دیشب ( در زمانی که انتظارش را نداشتم ) از معشوقم نامهای به من رسید .
( در نامه گفته شده بود ) : در قلبِ من از دوریِ تو ، قیامت برپاست .
گفتم که : عشق و دل را ، باشد علامتی هم ،
قالت : دموع عینی ، لم تکف بالعلامه ،
( به او پاسخ دادم ) : عشق علامت و نشانهٔ ( آشکاری ) دارد .
گفت : آیا اشکِ چشمم به عنوان نشانه کفایت نمیکند؟
گفتا که : می چه سازی؟ ،، گفتم که : مر سفر را ،
قالت : فمر صحیحاً بالخیر والسلامه ،
گفت : برای چه در حال آماده شدن هستی؟ ،، گفتم : میخواهم به سفر بروم .
گفت : امیدوارم سفرت به خیر و سلامتی بگذرد .
گفتم : وفا نداری ،، گفتا که : آزمودی؟ ،
من جرب المجرب ، حلت به الندامه ،
گفتم : تو خیلی بی وفایی ،، گفت : مگر آزمایش کردی؟ ( که به این نتیجه رسیدی؟)
( در پاسخ گفتم : ) هر کس که آزمودهها را بیازماید ، فقط پشیمانی عایدش میشود .
گفتم : وداع نایی؟ ، واندر برم نگیری؟ ،
قالت : ترید وصلی ، سِرّاً و لا کرامه ،
گفتم : برای بدرقهٔ من نمیآیی؟ و برای خداحافظی مرا به آغوش نمیکشی؟ (رسمِ مرسومِ خداحافظی را به جای نمیآوری؟ )
گفت : تو ، بودن با من را ، پنهانی میخواهی ( نمیخواهی من در آشکار به تو مِهر بِوَرزم )
گفتا : بگیر زلفم ،، گفتم : ملامت آید ،
قالت : الست تدری ؟ ، العشق و الملامه؟ ،
گفت : این تکه موی مرا بگیر ،، گفتم : سزاوار سرزنش می شوم .
گفت : آیا نمیدانی که عشق و ملامت همواره همراهِ هم هستند؟
#زلف = به موی کنارِ گوش ، زلف میگویند
#زلف در اصطلاح صوفیه به معنی قُرب آمده … زلف را به نشانهٔ نزدیکی و همراهی داده
#حکیم_سنایی_غزنوی
قالت : رای فوادی ، من هجرک القیامه ،
#دی = دیروز - دیشب
( دیروز ) یا دیشب ( در زمانی که انتظارش را نداشتم ) از معشوقم نامهای به من رسید .
( در نامه گفته شده بود ) : در قلبِ من از دوریِ تو ، قیامت برپاست .
گفتم که : عشق و دل را ، باشد علامتی هم ،
قالت : دموع عینی ، لم تکف بالعلامه ،
( به او پاسخ دادم ) : عشق علامت و نشانهٔ ( آشکاری ) دارد .
گفت : آیا اشکِ چشمم به عنوان نشانه کفایت نمیکند؟
گفتا که : می چه سازی؟ ،، گفتم که : مر سفر را ،
قالت : فمر صحیحاً بالخیر والسلامه ،
گفت : برای چه در حال آماده شدن هستی؟ ،، گفتم : میخواهم به سفر بروم .
گفت : امیدوارم سفرت به خیر و سلامتی بگذرد .
گفتم : وفا نداری ،، گفتا که : آزمودی؟ ،
من جرب المجرب ، حلت به الندامه ،
گفتم : تو خیلی بی وفایی ،، گفت : مگر آزمایش کردی؟ ( که به این نتیجه رسیدی؟)
( در پاسخ گفتم : ) هر کس که آزمودهها را بیازماید ، فقط پشیمانی عایدش میشود .
گفتم : وداع نایی؟ ، واندر برم نگیری؟ ،
قالت : ترید وصلی ، سِرّاً و لا کرامه ،
گفتم : برای بدرقهٔ من نمیآیی؟ و برای خداحافظی مرا به آغوش نمیکشی؟ (رسمِ مرسومِ خداحافظی را به جای نمیآوری؟ )
گفت : تو ، بودن با من را ، پنهانی میخواهی ( نمیخواهی من در آشکار به تو مِهر بِوَرزم )
گفتا : بگیر زلفم ،، گفتم : ملامت آید ،
قالت : الست تدری ؟ ، العشق و الملامه؟ ،
گفت : این تکه موی مرا بگیر ،، گفتم : سزاوار سرزنش می شوم .
گفت : آیا نمیدانی که عشق و ملامت همواره همراهِ هم هستند؟
#زلف = به موی کنارِ گوش ، زلف میگویند
#زلف در اصطلاح صوفیه به معنی قُرب آمده … زلف را به نشانهٔ نزدیکی و همراهی داده
#حکیم_سنایی_غزنوی