جز حادثه هرگز طلبم کس نکند
یک پرسش گرم جز تبم کس نکند
ورجان به لب آیدم به جز مردم چشم
یک قطرهٔ آب بر لبم کس نکند
#مسعود_سعد_سلمان
یک پرسش گرم جز تبم کس نکند
ورجان به لب آیدم به جز مردم چشم
یک قطرهٔ آب بر لبم کس نکند
#مسعود_سعد_سلمان
این چرخ بسی بدل کند نوها را
بدخوست ؛ از آن بدل کند خوها را
هم زشت کند به طبع ، نیکوها را
هم ضعف دهد به قهر ، نیروها را
#مسعود_سعد_سلمان
بدخوست ؛ از آن بدل کند خوها را
هم زشت کند به طبع ، نیکوها را
هم ضعف دهد به قهر ، نیروها را
#مسعود_سعد_سلمان
نالم ز دل چو نای من اندر حصار نای
پستی گرفت همت من زین بلند جای
آرد هوای نای مرا ناله های زار
جز ناله های زار چه آرد هوای نای
گردون به درد و رنج مرا کشته بود اگر
پیوند عمر من نشدی نظم جانفزای
نظمی بکامم اندر چون بادهی لطیف
خطی به دستم اندر چون زلف دلربای
امروز پست گشت مرا همت بلند
زنگار غم گرفت مرا تیغ غمزدای
بر من سخن نبست نبندد بلی سخن
چون یک سخن نیوش نباشد، سخن سرای
کاریتر است بر دل و جانم بلا و غم
از رمح آب داده و از تیغ سرگرای
چون پشت بینم از همه مرغان درین حصار
ممکن بود که سایه کند بر سرم همای
گردون چه خواهد از من بیچارهی ضعیف
گیتی چه خواهد از من درماندهی گدای
گر شیر شرزه نیستی ای فضل کم شکر
ور مار گرزه نیستی ای عقل کم گزای
ای محنت ار نه کوه شدی ساعتی برو
وی دولت ار نه باد شدی لحظه ای بپای
ای تن جزع مکن که مجازیست این جهان
وی دل غمین مشو که سپنجیست این سرای
ای بی هنر زمانه مرا پاک در نورد
وی کوردل سپهر مرا نیک بر گرای
ای روزگار هر شب و هر روز از حسد
ده چه ز محنتم کن و ده در ز غم گشای
در آتش شکیبم چون گل فرو چکان
بر سنگ امتحانم چون زر بیازمای
ای دیدهی سعادت تاری شو و مبین
وی مادر امید سترون شو و مزای
مسعود سعد دشمن فضلست روزگار
این روزگار شیفته را فضل کم نمای
#مسعود_سعد_سلمان
پستی گرفت همت من زین بلند جای
آرد هوای نای مرا ناله های زار
جز ناله های زار چه آرد هوای نای
گردون به درد و رنج مرا کشته بود اگر
پیوند عمر من نشدی نظم جانفزای
نظمی بکامم اندر چون بادهی لطیف
خطی به دستم اندر چون زلف دلربای
امروز پست گشت مرا همت بلند
زنگار غم گرفت مرا تیغ غمزدای
بر من سخن نبست نبندد بلی سخن
چون یک سخن نیوش نباشد، سخن سرای
کاریتر است بر دل و جانم بلا و غم
از رمح آب داده و از تیغ سرگرای
چون پشت بینم از همه مرغان درین حصار
ممکن بود که سایه کند بر سرم همای
گردون چه خواهد از من بیچارهی ضعیف
گیتی چه خواهد از من درماندهی گدای
گر شیر شرزه نیستی ای فضل کم شکر
ور مار گرزه نیستی ای عقل کم گزای
ای محنت ار نه کوه شدی ساعتی برو
وی دولت ار نه باد شدی لحظه ای بپای
ای تن جزع مکن که مجازیست این جهان
وی دل غمین مشو که سپنجیست این سرای
ای بی هنر زمانه مرا پاک در نورد
وی کوردل سپهر مرا نیک بر گرای
ای روزگار هر شب و هر روز از حسد
ده چه ز محنتم کن و ده در ز غم گشای
در آتش شکیبم چون گل فرو چکان
بر سنگ امتحانم چون زر بیازمای
ای دیدهی سعادت تاری شو و مبین
وی مادر امید سترون شو و مزای
مسعود سعد دشمن فضلست روزگار
این روزگار شیفته را فضل کم نمای
#مسعود_سعد_سلمان
گفتم که چند صبر کنم ای نگار گفت
تا هست عمر گفتم رنجه مدار گفت
بی رنج عشق نبود گفتم نیم به رنج
فرسوده چند باشد ازین ای نگار گفت
جز انتظار روی ندارد تو را همی
گفتم شدم هلاک من از انتظار گفت
این روزگار با تو بدست این ازو شناس
گفتم که نیک کی شودم روزگار گفت
چون گشت زایل این سخط شهریار راد
گفتم که کی شود سخط شهریار گفت
چون بخت رام گردد تا تو رسی به کام
گفتم که بخت کی شودم جفت و یار گفت
آمرزشی بخواه شود عفو جرم تو
این گفت در کریم نبی کردگار گفت
#مسعود_سعد_سلمان
تا هست عمر گفتم رنجه مدار گفت
بی رنج عشق نبود گفتم نیم به رنج
فرسوده چند باشد ازین ای نگار گفت
جز انتظار روی ندارد تو را همی
گفتم شدم هلاک من از انتظار گفت
این روزگار با تو بدست این ازو شناس
گفتم که نیک کی شودم روزگار گفت
چون گشت زایل این سخط شهریار راد
گفتم که کی شود سخط شهریار گفت
چون بخت رام گردد تا تو رسی به کام
گفتم که بخت کی شودم جفت و یار گفت
آمرزشی بخواه شود عفو جرم تو
این گفت در کریم نبی کردگار گفت
#مسعود_سعد_سلمان
زمانه
از قصاید #جمالالدین_اصفهانی:
در این مقرنسِ زنگارخوردِ دوداندود
مرا به کام بداندیش چند باید بود؟
به آه از این قفسِ آبگون برآرم گرد
به اشک از این کرۀ آتشین برآرم دود
به منجنیقِ بلا پشتِ عیش من بشکست
به داسغالۀ غم کشتِ عمر من بدرود
نماند تیری در ترکشِ قضا که فلک
سوی دلم به سرانگشتِ امتحان نگشود...
اگر حکایت مسعود سعد و قلعۀ نای
شنیدهای که در آن بود سالها مأخوذ
به چشمِ عقل نظر کن ایا پسندیده!
زمانه قلعه نایست و ما در آن مسعود
...
مُقَرنس: بنای بلند و زینت شده( با صورتها و نقوش) و گچبری شده.
مقرنس زنگارخورد: استعاره از آسمان سبزفام.
قفسآبگون: استعاره از آسمان سبز و کبود
کرۀ آتشین: کرۀ اثیر(: آتش، بلاترین قسمت جو، بالای کرۀ هوا به عقیدۀ قدما)
خاقانی گوید:
آن شرارم که به قوّت نرسم سوی اثیر
چون شهاب اختر رخشان شدنم نگذارند
داسغاله: داس که بدان گیاه بُرند.
ترکش: تیردان
#مسعود_سعد: شاعر بزرگ پارسیگوی در نیمۀ دوم قرن پنجم و آغاز قرن ششم.
نای: نام قلعهای که مسعود سعد، سه سال در آن زندانی بود.
ایا: ( حرف ندا ) به معنی «ای» باشد.
از قصاید #جمالالدین_اصفهانی:
در این مقرنسِ زنگارخوردِ دوداندود
مرا به کام بداندیش چند باید بود؟
به آه از این قفسِ آبگون برآرم گرد
به اشک از این کرۀ آتشین برآرم دود
به منجنیقِ بلا پشتِ عیش من بشکست
به داسغالۀ غم کشتِ عمر من بدرود
نماند تیری در ترکشِ قضا که فلک
سوی دلم به سرانگشتِ امتحان نگشود...
اگر حکایت مسعود سعد و قلعۀ نای
شنیدهای که در آن بود سالها مأخوذ
به چشمِ عقل نظر کن ایا پسندیده!
زمانه قلعه نایست و ما در آن مسعود
...
مُقَرنس: بنای بلند و زینت شده( با صورتها و نقوش) و گچبری شده.
مقرنس زنگارخورد: استعاره از آسمان سبزفام.
قفسآبگون: استعاره از آسمان سبز و کبود
کرۀ آتشین: کرۀ اثیر(: آتش، بلاترین قسمت جو، بالای کرۀ هوا به عقیدۀ قدما)
خاقانی گوید:
آن شرارم که به قوّت نرسم سوی اثیر
چون شهاب اختر رخشان شدنم نگذارند
داسغاله: داس که بدان گیاه بُرند.
ترکش: تیردان
#مسعود_سعد: شاعر بزرگ پارسیگوی در نیمۀ دوم قرن پنجم و آغاز قرن ششم.
نای: نام قلعهای که مسعود سعد، سه سال در آن زندانی بود.
ایا: ( حرف ندا ) به معنی «ای» باشد.
ماه بهمن نبید باید خورد
ماه بهمن نشاط باید کرد
در جهان هر که هست فرزانه
به پسندد نشاط جان پرورد
خسروا تا جهان ز مهر و ز چرخ
گه شود گرم و گاه گردد سرد
گاه بر دوستان چو مهر بتاب
گاه بر دشمنان چو چرخ بگرد
#مسعود_سعد_سلمان
#اولین_صفحه_از_دفتر_بهمن_را_ورق_میزنیم
امید به ثبت بهترین اتفاق ها🙏🌹
ماه بهمن نشاط باید کرد
در جهان هر که هست فرزانه
به پسندد نشاط جان پرورد
خسروا تا جهان ز مهر و ز چرخ
گه شود گرم و گاه گردد سرد
گاه بر دوستان چو مهر بتاب
گاه بر دشمنان چو چرخ بگرد
#مسعود_سعد_سلمان
#اولین_صفحه_از_دفتر_بهمن_را_ورق_میزنیم
امید به ثبت بهترین اتفاق ها🙏🌹
سپندارمذ روز خیز ای نگار
سپند آر ما را و جام می آر
می آر از پی آنکه بی می نشد
دلی شادمان و تنی شادخوار
سپند آر پی آنکه چشم بدان
بگرداند ایزد ازین روزگار
#مسعود_سعد_سلمان
#سپندارمذگان
سپند آر ما را و جام می آر
می آر از پی آنکه بی می نشد
دلی شادمان و تنی شادخوار
سپند آر پی آنکه چشم بدان
بگرداند ایزد ازین روزگار
#مسعود_سعد_سلمان
#سپندارمذگان
روز مهر و ماهِ مهر و جشن فرّخ مهرگان
مهر بفزای ای نگارِ ماهچهر مهربان
مهربانی کن به جشن مهرگان و روز مهر
مهربانی بِه، به روز مهر و جشنِ مهرگان
#مسعود_سعد_سلمان
#جشن_ مهرگان_خجسته_باد.
مهر بفزای ای نگارِ ماهچهر مهربان
مهربانی کن به جشن مهرگان و روز مهر
مهربانی بِه، به روز مهر و جشنِ مهرگان
#مسعود_سعد_سلمان
#جشن_ مهرگان_خجسته_باد.
چو روز آمد از ماه اردیبهشت
جهان شد ز لاله بسان بهشت
#ایرانشان
بهشت است گیتی ز اردیبهشت
حلال آمد ای مه می اندر بهشت
#مسعود_سعد_سلمان
رسیده موکب اردیبهشت ماه و شدست
چمن بهشت مثال و دمن بهشت مقام
#ملک_الشعرا_بهار
محمّدتقی بهار (۱۸ آذر ۱۲۶۵–۱ اردیبهشت ۱۳۳۰) ملقب به ملکالشعرا و متخلص به «بهار»، شاعر، ادیب، نویسنده، روزنامهنگار، تاریخنگار و سیاستمدار معاصر ایرانی بود. ناتل خانلری وی را آخرین ادیب بزرگ ایران مینامد
جهان شد ز لاله بسان بهشت
#ایرانشان
بهشت است گیتی ز اردیبهشت
حلال آمد ای مه می اندر بهشت
#مسعود_سعد_سلمان
رسیده موکب اردیبهشت ماه و شدست
چمن بهشت مثال و دمن بهشت مقام
#ملک_الشعرا_بهار
محمّدتقی بهار (۱۸ آذر ۱۲۶۵–۱ اردیبهشت ۱۳۳۰) ملقب به ملکالشعرا و متخلص به «بهار»، شاعر، ادیب، نویسنده، روزنامهنگار، تاریخنگار و سیاستمدار معاصر ایرانی بود. ناتل خانلری وی را آخرین ادیب بزرگ ایران مینامد
Wikipedia
ملکالشعرا
مَلِکالشّعرا یا مَلِکالشّعراء عنوانی است که در برخی از کشورها رسماً از سوی حکومت به کسی داده میشود تا برای مناسبتهای ملی و کشوری و حکومتی شعر بسراید.