معرفی عارفان
1.25K subscribers
35.6K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نگرانم
وطن!
چه خواهی شد؟
این خزان دست بر نمی‌دارد
و بهار و خدا ز ما دورند
نگرانم
وطن!
چه خواهد شد؟
ملتی در تو سخت می‌گرید
ملتی در تو سخت مجبورند...
وطن، ای مادر، ای ستم‌دیده!
پیکرت زخمی است و غمگینی
که بغل می‌کنیم و چون کوهی
گرچه درد خزان به دل داری
گرچه داغ هزارها فرزند
و خزر تا جنوب، مجروحی...
نگرانم
وطن!
چه خواهد شد؟
ما از این زخم‌ها نمی‌میریم؟
تو از این زخم‌ها نخواهی‌مرد؟!

#نرگس_صرافیان_طوفان
کاش رسالتم خوشحال کردن تمام آدم‌ها بود. هر صبح، کوله‌ام را پر می‌کردم از خوشبختی و حالِ خوب و می‌رفتم وسط پیاده‌روهای شهر و هرکس را که غمگین و تنها دیدم یک مشت حال خوب می‌ریختم توی جیبش و اگر کسی را محتاج دیدم، یک مشت خوشبختیِ ماندگار به او می‌بخشیدم و تا کوله‌ام خالی نمی‌شد، بر نمی‌گشتم!
کاش رسالتم تکثیر خوشبختی و حالِ خوب میان آدم‌ها بود و برای پایان رنج‌های زمین، تمام شهرها و روستاها را می‌گشتم و از تمام کوچه‌ها و خیابان‌ها می‌گذشتم و تمام آدم‌ها را ملاقات می‌کردم.

#نرگس_صرافیان_طوفان
#حال_دلتون_خوب_دوستان_همراه
معرفی عارفان
‍ مولانا جلال‌الدین محمد بن محمد، غزلیات شمس تبریزی، غزل شماره‌ی ۲۸۱۳: اُقْتُلُونی یا ثِقاتی اِنّ فی قَتْلی حَیاتی وَمَماتی فی حَیاتی وَحَیاتی فی مَماتی اُقْتُلُونی، ذابَ جِسْمی، قَدَحُ الْقَهْوَةِ قِسْمی هَله بِشْکَن قَفَص ای جان، چو طَلَب کارِ نَجاتی …
به خدا که بسپاری، حل می‌شود.
خودم دیده‌ام؛ وقتی که از همه بریده بودم؛ بی هیچ چشم‌داشتی هوایم را داشت، در سکوت و آرامش، کار خودش را می‌کرد و نتیجه را نشانم می‌داد که یعنی ببین! تو تنها نیستی...

خودم دیدم وقتی همه می‌گفتند این آخر خط است، با اشاره حالی‌ام می‌کرد که به دلت بد راه نده! تا من نخواهم هیچ‌ آخری، آخر نیست و هیچ آغازی بدون اذن من سر نمی‌گیرد.

خودم دیدم وقتی همه سعی بر زمین زدنم داشتند، دستان مرا محکم می‌گرفت و مرا بالاتر می‌کشید تا از گزندشان در امان باشم، هرکجا آدم‌ها دوستم نداشتند، او دوستم داشت و خلأ احساس مرا یک‌تنه پر می‌کرد.

اوست از پدر پناه دهنده‌تر و از مادر، مهربان‌تر... اوست از هرکسی تواناتر.
من کارم را به خدا سپرده‌ام و او هرگز بنده‌اش را ناامید نمی‌کند.

«أَلَیْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ » ؟!
چرا.. کافی‌ست، به خدا که خدا همه‌جوره برای بنده‌اش کافی‌ست...

#نرگس_صرافیان_طوفان
#اسفند، اردیبهشتی‌ترین حالتِ زمستان است...
از همان ماه های خوبِ خدا که جان می‌دهند برای دل را به خیابان زدن‌های بی‌هوا و قدم زدن‌های طولانی ...
انگار تمامِ آدم‌ها، تن‌پوشی از مهربانی به تن کرده اند و لب‌های تمام عابران شهر، در صمیمانه ترین حالتِ لبخند است .
#اسفند، به گرگ و میشِ صبح می‌مانَد،
به خورشیدی در آستانه‌ی طلوع،
و به رنگ‌های بنفش و سرد و بی روحی، در آستانه‌ی سبز شدن ...
#اسفند_یعنی_زمستان_رفتنی‌ست
#یعنی_بهار_در_راه_است ...

#نرگس_صرافیان_طوفان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آرزو ڪنیم حال همه خوب باشد

خیابان, پر باشد از عابران سر خوشے ڪه نه غصه‌اے براے خوردن دارند، نه مشڪلے براے حل نشدن، نه دلیلے براے گوشه گیرے و تنها بودن.

عابرانی ڪه سرخوش و آسوده از ڪنار هم عبور می‌ڪنند
و می‌خندند، از ته دلشان می‌خندند.

آرزو ڪنیم حال همه خوب باشد
به خوبیِ عطر یاس ڪوچه‌باغ‌هاے قدیمی
به خوبے دو روز مانده به عید زمان ڪودڪی

به خوبے همان روزے ڪه آرامش و عشق؛
به خیابان‌هاے این شهر، برگردد
‌‌
#نرگس_صرافیان_طوفان
.

حال و هوای ماه رمضان جور عجیبی دلنشین است .
آدم یاد کودکی‌اش می افتد .
یادِ سادگی آن روزها
یک سفره‌ی بی ریا،
یک جمع صمیمی،
و یک عالمه اشتیاق و بیتابی
دلم برای آدم های ناب آن روزگار تنگ شده ،
برای تمام حال خوبی که داشتیم،
برای هرچیز کوچکی که دنیایمان را قشنگ تر می کرد .
آخ که یک استکان چای و خرما موقع افطار چقدر می چسبید !
بچه که بودم دلم میخواست همه فکر کنند طاقت روزه گرفتن دارم، موقع افطار، من سیر بودم و جعبه های خرما، زولبیا و بامیه، نصفه بود، هیچ کس به رویم نمی آورد، همه می‌گفتند قبول باشد ...
و شک ندارم خدا هم با لبخندی پدرانه، حاضری روزه هایم را می‌زد .
خدا مهربان تر از این حرف هاست، همین که سر سفره ی کرامتش نشستی، ارادتت را می پذیرد ...
اما کاش که در این فرصت بینظیر؛ خوبی هایمان را تمدید می‌کردیم، برای خدا، خوردن یا نخوردن ما فرقی نمی کند...
عمیق تر نگاه کنیم! رمضان؛ تمرین انسانیت و بردباری است،‌ نه تمرین گرسنگی ...

#نرگس_صرافیان_طوفان‌
📝

یک روزی یک جایی، دلت اهلیِ آدمی می‌شود و از پنهانیترین قسمت‌های احساس و زندگی‌ات برایش حرف می‌زنی.
حرف می‌زنی و تسکین پیدا می‌کنی، حرف می‌زنی و آرام می‌شوی، حرف می‌زنی و از رسوا شدن نمی‌ترسی.
قبول کن دردناک است ببینی همان آدم، جایی اهلیِ کسی شده و نه فقط خودش، که از ریزترین جزئیات وجود تو برایش حرف زده.
اعتماد ما را کشتند رفیق.
میپرسی خوبم؟ -خوبم، همه چیز خوب است، غیر از این، حرفی برای گفتن نیست، انگیزه‌ و دلیلی برای آرام شدن نیست.
من مدت‌هاست که دیگر حرفی برای گفتن ندارم..
با هیچکس...

👤 #نرگس_صرافیان_طوفان
خوبم، ملالی نیست
هرچند، غمبارم
چون آبشاری گنگ
درگیر تکرارم
پویا ولی غمگین
در بندِ اکراهم
انگیزه‌ام مرده
انگیزه می‌خواهم ...
خوبم ملالی نیست
با درد، همزادم
از چاله‌ بیرون و
در چاه افتادم ...
حالا اگر غمگین ؛
من خوب خواهم شد
در کوی خوشحالان
محبوب خواهم شد...
حالا اگر خسته
حالا اگر غمگین
از شادی‌ام روزی؛
مرغوب خواهم‌شد...

#نرگس_صرافیان_طوفان
یک جایی از زندگی به خودت می‌آیی و می‌بینی وسط یک دنیا ایده و مشغله و هیاهوی ذهنی گیر افتاده‌ای و انرژی و توان و حوصله‌ای برای معاشرت‌ها و حرف‌ها و روزمرگی‌ها نداری و درست همانجاست که؛
یا به اوج می‌رسی، یا سقوط می‌کنی...

#نرگس_صرافیان_طوفان
انگار عزادارِ عزیزی شده‌باشم
انگار جهان، بعد تو، آرام ندارد!
ای مرگ بر این گردش ایام نگون‌سار
وین دهر که از خنده‌ی تو وام ندارد
این نسل دلش را به چه خوش داشته‌باشد؟
گویا که غزل، بعد تو فرجام ندارد
ای نور زمان، شمس‌ترین #سایه‌ی عالم
بعد از تو روا چیست؟ جهان، کام ندارد...

#نرگس_صرافیان_طوفان‌


- غمگینم، بسیار غمگین.
استاد ابتهاج نازنین، دلخوشیِ باقیمانده‌ی این نسل بودند... 🖤
روحش شاد..
شنیده ام چپ دست ها منطقی ترند
با دست دلشان می نویسند
و با پایِ منطقشان راه می روند
چه اقلیت جالبی اند این چپ دست ها
#نرگس_صرافیان_طوفان‌

تو عشق را با دست چپ بنويس ميدانم از دست راست به قلبت هميشه نزديك تر است..

روزت مبارک چپ دست
خدایا از تو ممنونم ...
برای آدم های خوبی که سرِ راهم گذاشتی
برای آرامشِ عجیبی که با نگاهت به آسمانِ تنهایی ام پاشیدی
برای تمامِ لحظه هایی که حمایتم کردی و پناهِ روزهای بی قراری ام بودی ...
از تو ممنونم ؛
برای هر چیز که به من بخشیده ای و من هنوز نمی دانم !

#نرگس_صرافیان_طوفان
برای سال جدیدت آرزوی تحول دارم.....

آرزو می‌کنم که زندگی و جهانت به سوی سبز شدن متحول شود و حال دلت به احسن‌ترین حال‌ها برسد. آرزو می‌کنم که در تمام روزهای پیش رو حال خودت و حال جهانت خوب باشد.
آرزو می‌کنم سلامت بمانی و هرکجا گفتند "چه خبر"، با لبخند بگویی "سلامتی" اما نه از روی عادت، که از روی آگاهی...
آرزو می‌کنم روزهای تلخ گذشته، در گذشته‌ها جا بمانند و جز یاد و خاطره‌ای برای عبرت، چیزی از آن‌ها باقی نمانَد.
آرزو می‌کنم بیفتد برایت تمام اتفاقات خوبی که سال‌هاست آرزوی افتادنشان را داری و آدم‌هایی در زندگی‌ات بمانند که لایق‌اند به حضور و لبخندهای تو.
آرزو می‌کنم شادترین و بدون تشویش‌ترین روزها را پیش رو داشته باشی و همراه با ساقه‌های سبز گیاه، سبز شوی و همراه با شکوفه‌های بهاری نویدبخش امّید باشی برای تمام آدم‌ها.
آرزو می‌کنم آدم‌های خوب‌تری شویم و جهان جای زیباتری شود برای زیستن...
آرزو می‌کنم ببینمت به زودی وقتی که تلخی‌ها تمام شده‌اند و تو با لبخند و آرامشی عمیق، میان سبزترین کوچه‌های بهار، بدون دلواپسی، قدم می‌زنی، آفتاب دارد بی‌منت می‌تابد، شاخه‌های سبز با نوازش‌ِ دستان باد می‌رقصند و صدای گوینده‌ی رادیو در تمام خیابان پیچیده که دارد بدون وقفه از خبرهای خوب می‌گوید و آدم‌ها در گوشه گوشه‌ی شهر، جشن شکرگزاری و لبخند می‌گیرند.
آرزو می‌کنم امسال سال ما باشد، سال همه‌ی ما...

#نرگس_صرافیان_طوفان
ما هرچه هم که خوب و کامل باشیم، رفتارهامان آدم‌ها را خسته می‌کند. ضعف‌های گاه گاه و بهانه‌های گاه گاه و غمی که بیان و ابرازش، آدم‌ها را کلافه می‌کند‌.
ما هرچقدر هم که سعی کنیم بی نقص پیش برویم، یک جاهایی از دستمان در می‌رود و پیراهن بد قواره‌ی روان‌مان از کادر تظاهر به خوب بودنمان می‌زند بیرون و آدم‌ها ذره ذره از ما خسته می‌شوند، از بی‌تابی‌ها، اضطراب‌ها، ضعف‌ها، کمبود‌ها و رفتارهای هیجانی و ناشی از استیصال یا درهم ریختگی هورمون‌های مان.
ما هرچقدر هم که سعی کنیم خوب به نظر برسیم، در کلیت ماجرا تغییری ایجاد نمی‌کند و در نهایتِ آراستگی ظاهری و با تمام موفقیت‌ها و لبخندها و کمالاتی که مقابل ویترین معاشرت‌هامان چیده‌ایم، آدم‌ها از ما میانگین تمام رفتارهایی را که تا به حال داشته‌ایم می‌بینند و برایند هویتی که مقابلشان ابراز کرده‌ایم را در نظر می‌گیرند و برخلاف تلاش‌های ما، آدم‌ها از ما درست همان برداشتی را دارند که خودشان طی گذار سال‌ها و ماه‌ها و روزها به آن رسیده‌اند.

خلاصه که عشق می‌خواهد و علاقه‌ای پولادین که آدمی، طی مراودات بسیار، از تو نقاط ضعف و عدم تعادل رفتاری بسیار ببیند و همچنان دوستت داشته‌باشد.
آدم‌ها جز عده‌ی انگشت‌شماری، با گذر زمان و با ورود تکرار و عادت، از ما خسته می‌شوند و این یک نتیجه‌ی قابل انتظار و یک اتفاق کاملا طبیعی‌ست...

#نرگس_صرافیان_طوفان
خدایا از تو سپاسگزارم برای تمام اتفاقات خوب و انسان‌های شایسته‌ای که به جهان من فرستادی و برای دوستان بی‌نهایت خوب و ارزشمندی که در دنیای من حضور دارند.
سپاسگزارم که هربار و به شکلی ثابت می‌کنی که هستی و می‌بینی و هوای مرا داری.
سپاسگزارم که در نهایت اندوه و ناامیدی‌ام، با محبتت از راه می‌رسی و یادآوری می‌کنی که این دنیا و این زندگی هنوز هم ارزش زیستن دارد.
سپاسگزارم برای تمام موهبت‌هایی که به من بخشیده‌ای و گاهی فراموش می‌کنم... که گاهی فراموش می‌کنم اگر مهربانی و مراقبت‌های تو نبود، اوضاع حتی در بدترین حالاتش، چقدر می‌توانست بدتر باشد! که اگر دوستان و عزیزانم را نداشتم و اگر تو را نداشتم، چقدر بی‌پناه و سرخورده و غمگین بودم و چقدر جهانم بدون نور بود...

#نرگس_صرافیان_طوفان
این را بپذیر که آدم‌ها از دور دوست‌داشتنی‌ترند و تو هم از دور دوست‌داشتنی‌تری. پس دیگر توقع نداشته‌باش کسانی که تو را هر روز می‌بینند و به دیدار با تو و همنشینیِ با تو عادت دارند؛ از موهبت‌ها و توانایی‌ها و حتی زیبایی تو به اندازه‌ی دیگران شگفت‌زده شوند و از آن‌ها به همان شدت و حرارتی که توقع داری حرف بزنند.
ماه از دور چقدر زیبا و خارق‌العاده و خواستنی‌ست؟ تصور کن "ماه" را همیشه در خانه‌ات داشته‌باشی، یا مثلا در سطح ماه زندگی کنی!
قبول کن که به مرور زمان اصلا به آن فکر نمی‌‌کنی، چه برسد بخواهی در رابطه با خارق‌العاده بودنش نظری داشته‌باشی و از زیبایی‌اش حرفی بزنی!

#نرگس_صرافیان_طوفان‌
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بخند!
آنقدر جانانه،
که دل تمام ثانیه‌ها شاد شود.
این نهایت مهربانی توست
درحق دنیایی؛
که در برابر حجم غم‌هایمان
کم آورده . . .

#نرگس_صرافیان_طوفان
#مهربان_باش 💕
#الهی_که_امروز
#لبخند_مهمان_لبهات_باشه
  تـابستـان؟

به اشتیاقِ کودکانه می‌ماند،
به جسارتِ زمین، به سماجتِ آفتاب،
به سبزینگیِ برگ، به رویشِ هزار باره‌ی گیاه.
تابستان به صدای عبورِ آرامِ آب می‌ماند،
به آوای شبانه‌ی جیرجیرک‌ها،
به وزشِ باد از میان برگ‌ها،
به سرخوشیِ کفشدوزک‌ها،
شاپرک‌ها، زنبورها...
تابستان، به آغوش مادرانه می‌ماند،
گرم است و پناه دهنده،
سبز است و امیدبخش،
ژرف است و لطیف...
تابستان آرام است،
انگار دخترکی عروسک‌هاش را
در گرمای یک بعد از ظهر داغ ،
زیر سایه‌ی درخت نارون نشانده ،
چای ریخته و مادرش را به مهمانیِ کودکانه‌اش دعوت کرده.
همین‌قدر ساده ،
همین‌قدر آرام ،
همین‌قدر خوب .

#نرگس صرافیان طوفان
  تابستونتون بکام
حسرت گذشته را نخور عزیزِ من،
گذشته مدتهاست که تمام شده، حتی اگر همین دیروز باشد. ایستاده‌ای در منتهی‌الیه شکیبایی و داری برای روزهای رفته افسوس می‌خوری؟ برای کارهایی که نکردی و کارهایی که نباید می‌کردی؟ برای اتفاقاتی که نیفتادند و اتفاقاتی که نباید می‌افتادند؟ هدفت چیست از این افسوس خوردن‌ها؟ قرار است کدامین روزِ رفته را عوض کنی و جلوی کدامین اتفاقِ افتاده را بگیری؟! امروزت را به کدامین دیروز فروخته‌ای و فردایت را به پای کدامین گذشته داری تباه می‌کنی؟
امروزت را دریاب عزیزِ من! که امروز، دیروز‍ِ همان فردایی‌ست که اگر دیربجنبی، تا خرتناق لبریزش کرده‌ای از افسوس، از حسرت، از اتفاقاتی که نباید می‌افتادند، از کارهایی که نباید می‌کردی، از آدم‌هایی که نباید نگه می‌داشتی...
امروزت را دریاب عزیزِ من،
امروزت را دریاب!

#نرگس_صرافیان_طوفان