هر روز حجاب بیقراران بیش است
زان درد من از قطرهٔ باران بیش است
آنجا که منم تا که بدانجا که منم
دو کون چه باشد که هزاران بیش است
#مولانای_جان
زان درد من از قطرهٔ باران بیش است
آنجا که منم تا که بدانجا که منم
دو کون چه باشد که هزاران بیش است
#مولانای_جان
هر روز به نو برآید آن دلبر مست
با ساغر پرفتنهٔ پرشور بدست
گر بستانم قرابهٔ عقل شکست
ور نستانم ندانم از دستش رست
#مولانای_جان
با ساغر پرفتنهٔ پرشور بدست
گر بستانم قرابهٔ عقل شکست
ور نستانم ندانم از دستش رست
#مولانای_جان
شاخ و برگ نخل گرچه سبز بود
با فساد بیخ سبزی نیست سود
ور ندارد برگ سبز و بیخ هست
عاقبت بیرون کند صد برگ دست
#مولانای_جان
با فساد بیخ سبزی نیست سود
ور ندارد برگ سبز و بیخ هست
عاقبت بیرون کند صد برگ دست
#مولانای_جان
از خویشتن بجستن آرزو میکندم
آزاد نشستن آرزو میکندم
در بند مقامات همیبودم من
وان بند گسستن آرزو میکندم
#مولانای_جان
آزاد نشستن آرزو میکندم
در بند مقامات همیبودم من
وان بند گسستن آرزو میکندم
#مولانای_جان
چه نزدیک است جان تو به جانم
که هر چیزی که اندیشی بدانم
ضمیر همدگر دانند یاران
نباشم یار صادق گر ندانم
#مولانای_جان
که هر چیزی که اندیشی بدانم
ضمیر همدگر دانند یاران
نباشم یار صادق گر ندانم
#مولانای_جان
متصل اوصاف تو با جانها
یک رگ بیبند و گشای تو نیست
هر دو جهان چون دو کف و تو چو جان
کف چه دهد کان ز سخای تو نیست
#مولانای_جان
یک رگ بیبند و گشای تو نیست
هر دو جهان چون دو کف و تو چو جان
کف چه دهد کان ز سخای تو نیست
#مولانای_جان
غافل ناله کند از جور خلق
خلق به جز شبه عصای تو نیست
جنبش این جمله عصاها ز توست
هر یک جز درد و دوای تو نیست
#مولانای_جان
خلق به جز شبه عصای تو نیست
جنبش این جمله عصاها ز توست
هر یک جز درد و دوای تو نیست
#مولانای_جان
زخم معلم زند آن چوب کیست
کیست که او بند قضای تو نیست
همچو سگان چوب تو را میگزند
در سرشان فهم جزای تو نیست
#مولانای_جان
کیست که او بند قضای تو نیست
همچو سگان چوب تو را میگزند
در سرشان فهم جزای تو نیست
#مولانای_جان