معرفی عارفان
1.05K subscribers
32.4K photos
11.6K videos
3.17K files
2.65K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
معلم کُتّابی دیدم در دیار مغرب ترشروی تلخ گفتار، بدخوی مردم آزار، گدا طبع ناپرهیزگار که عیش مسلمانان به دیدن او تبه گشتی و خواندن قرآنش دل مردم سیه کردی. جمعی پسران پاکیزه و دختران دوشیزه به دست جفای او گرفتار نه زهره خنده و نه یارای گفتار گه عارض سیمین یکی را طپنچه زدی و گه ساق بلورین دیگری شکنجه کردی. القصه شنیدم که طرفی از خباثت نفس او معلوم کردند و بزدند و براندند و مکتب او را به مصلحی دادند پارسای سلیم نیک مرد حلیم که سخن جز به حکم ضرورت نگفتی و موجب آزار کس بر زبانش نرفتی.
کودکان را هیبت استاد نخستین از سر برفت و معلم دومین را اخلاق ملکی دیدند و یک یک دیو شدند. به اعتماد حلم او ترک علم دادند. اغلب اوقات به بازیچه فرا هم نشستندی و لوح درست ناکرده در سر هم شکستندی.

استاد معلم چو بود بی آزار
خرسک بازند کودکان در بازار


بعد از دو هفته بر آن مسجد گذر کردم، معلم اولین را دیدم که دل خوش کرده بودند و به جای خویش آورده. انصاف برنجیدم و لاحول گفتم که ابلیس را معلم ملائکه دیگر چرا کردند. پیرمردی ظریف جهاندیده گفت:
پادشاهی پسر به مکتب داد
لوح سیمینش بر کنار نهاد
بر سر لوح او نبشته به زر
جور استاد به ز مهر پدر



#گلستان
#سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نگفتم روزه بسیاری نپاید
ریاضت بگذرد سختی سر آید

پس از دشواری آسانیست ناچار
ولیکن آدمی را صبر باید

رخ از ما تا به کی پنهان کند عید
هلال آنک به ابرو می‌نماید

#سعدی
خاک بادا تن سعدی اگرش تو نپسندی
که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم


#سعدی
آخر عهد شبست اول صبح ای ندیم
صبح دوم بایدت سر ز گریبان برآر
دور نباشد که خلق روز تصور کنند
گر بنمایی به شب طلعت خورشیدوار

#سعدی
امید وصل تو
جانم به رقص می‌آرد
چو باد صبح
که در گردش آورد ریحان

#سعدی
غمت مباد و گزندت مباد و درد مباد
که مونس دل و آرام جان و دفع غمی


#سعدی
33-Selseleh Mooye Dost-Iraje - pitch 1.12 - tempo- 100
<unknown>
سلسله موی دوست

#همایون_خرم

آوای زیبا استاد #ایرج

سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست
هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست...

#سعدی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
گفته بودم ، چو بیایی ،،، غمِ دل با تو بگویم ،

چه بگویم؟ ، که غم از دل بِرَوَد ، چون ، تو بیایی ،




شمع را ، باید از این خانه به‌در بُردن و کُشتن ،

تا ، به همسایه نگوید که ،،، تو در خانهٔ مایی ،




#سعدی
فکرم به منتهای جمالت نمی رسد
کز هر چه در خیال من آمد نکوتری!

#سعدی
#سعدی

مندیش که سست عهد و بدپیمانم
وز دوستیت فرار گیرد جانم

هرچند که به خط، جمال منسوخ شود
من خط تو همچنان زَنَخ می‌خوانم