باز امشب ای ستاره تابان نیامدی
باز ای سپیده شب هجران نیامدی
شمعم شکفته بود که خندد به روی تو
افسوس ای شکوفه خندان نیامدی
زندانی تو بودم و مهتاب من چرا
باز امشب از دریچه زندان نیامدی
با ما سر چه داشتی ای تیره شب که باز
چون سرگذشت عشق به پایان نیامدی
شعر من از زبان تو خوش صید دل کند
افسوس ای غزال غزل خوان نیامدی
گفتم به خوان عشق شدم میزبان ماه
نامهربان من تو که مهمان نیامدی
خوان شکر به خون جگر دست می دهد
مهمان من چرا به سر خوان نیامدی
نشناختی فغان دل رهگذر که دوش
ای ماه قصر بر لب ایوان نیامدی
گیتی متاع چون منش آید گران به دست
اما تو هم به دست من ارزان نیامدی
صبرم ندیده ای که چه زورقِ شکسته ایست
ای تخته ام سپرده به طوفان نیامدی
در طبع شهریار خزان شد بهار عشق
زیرا تو خرمن گل و ریحان نیامدی
#استاد_شهریار
خوشست پیری اگر مانده بود جان جوانی
ولی ز بخت بد از من نه جسم ماند و نه جانی
چو من به کنج ریاضت خزیده را چه تفاوت
کزان کرانه بهاری گذشت یا که خزانی
وداع یار بیاد آر و اشک حسرت عاشق
چو میرسی به لب چشمه ای و آب روانی
دهان غنچه مگر بازگو کند به اشارت
حکایت دل تنگی به چون تو تنگ دهانی
به صحت و به امان زنده اند مردم دنیا
منم که زنده ام اما نه صحتی نه امانی
شعیب جلوه سینا جهیز دختر خود کرد
خدا چه اجرت و مزدی که می دهد به شبانی
چه دلبخواه به غیر از تو باشد از توندانم
که آنچه فوق دل و دلبخواه ماست تو آنی
تو شهریار نبودی حریف عهد امانت
ولی به مغز سبک می کشی چه بار گرانی
#استاد_شهریار
ولی ز بخت بد از من نه جسم ماند و نه جانی
چو من به کنج ریاضت خزیده را چه تفاوت
کزان کرانه بهاری گذشت یا که خزانی
وداع یار بیاد آر و اشک حسرت عاشق
چو میرسی به لب چشمه ای و آب روانی
دهان غنچه مگر بازگو کند به اشارت
حکایت دل تنگی به چون تو تنگ دهانی
به صحت و به امان زنده اند مردم دنیا
منم که زنده ام اما نه صحتی نه امانی
شعیب جلوه سینا جهیز دختر خود کرد
خدا چه اجرت و مزدی که می دهد به شبانی
چه دلبخواه به غیر از تو باشد از توندانم
که آنچه فوق دل و دلبخواه ماست تو آنی
تو شهریار نبودی حریف عهد امانت
ولی به مغز سبک می کشی چه بار گرانی
#استاد_شهریار
👈شهرت جهانی استاد شهریار
افتخار میکنم که به سهم خود حق شاگردی استاد شهریار را به جای آوردم و این شاهکار جاویدان یعنی شعر «پیام به انیشتین» را به زبان ترکی آذری ترجمه کردم.
#شهریار یکی از شعرا و گویندگان بزرگ# روزگار ماست که بیهیچ واسطه و دستاویز و ثنا و مدح توانسته است از گوشة اطاق محقر خود جهان گرفته و شهرة آفاق گردد و آوازة هنرش از مرزهای کشور فراتر رود و جهانی گردد.
ای سکندر تو به ظلمات ابد جان بسپار عمر جاوید نصیب دگران خواهد شد
#استاد شهریار این بیت نغز و پرمعنی را که 👈وصفالحال خود استاد نیز هست، مانند دیگر الهاماتش نخواسته و ندانسته در یکی از غزلهایش آورده است و اینچنین است که
جهانگشایان و فرمانروایان چند صباحی بیش نمیتوانند در عرصة جهان با تاخت و تاز و کشتار، حکومت نمایند ولی دانشمندان و اهل علم مانند: #فردوسیها، مولویها، سنائیها، سعدیها، حافظها، شکسپیرها، ولترها، هوگوها، تولستویها و شهریارها پیوسته بر دلها و جانها فرمانروایی میکنند و خواهند کرد و به ابدیت میپیوندند، به طوری که خود #شهریار هم میگوید:👇
فرمانبر شیطان تن گر خواهیام معذور دار
من درقلوب عاشقان فرمانروایی میکنم
شهریار میسوزد و میسوزاند، میافروزد و میافروزاند و میگرید و میگریاند و
البته گاهی نیز میخندد و میخنداند. این احوال هنگامی که روح و جان او با نور عرفان روشنتر میشود جذابتر میگردد.
# شهریار پیرو مکتب ادبی و عرفانی حافظ است و به عبارتی دیگر مکمل آن مکتب است و به قول خودش هر چه دارد همه از دولت حافظ دارد.
#شهریار سالها برای دیدار و زیارت مزار استادش ـ حافظ ـ در این تمنای عاشقانه میسوخت و میساخت.
بعدها که امکان دستیابی به #مزار حافظ دست میدهد و طالع یاری مینماید، چند غزلی به ارمغان میآورد که واقعاُّ در شمار شاهکارهای شهریار است و برای شعر و ادب فارسی رهآوردی بس گرانبها و کمنظیر. 👈میگویند شهریار در طول اقامت خود در شیراز بر سرِ مزار حافظ شب زندهداری کرده، و
از تربت او همت خواسته است. سرانجام روز وداع میرسد و شهریار با غزل جانسوز «حافظ خداحافظ» با پیر خود وداع میکند.👉
بهتر است قسمتی از این شعر را بیاوریم:👇
افتخار میکنم که به سهم خود حق شاگردی استاد شهریار را به جای آوردم و این شاهکار جاویدان یعنی شعر «پیام به انیشتین» را به زبان ترکی آذری ترجمه کردم.
#شهریار یکی از شعرا و گویندگان بزرگ# روزگار ماست که بیهیچ واسطه و دستاویز و ثنا و مدح توانسته است از گوشة اطاق محقر خود جهان گرفته و شهرة آفاق گردد و آوازة هنرش از مرزهای کشور فراتر رود و جهانی گردد.
ای سکندر تو به ظلمات ابد جان بسپار عمر جاوید نصیب دگران خواهد شد
#استاد شهریار این بیت نغز و پرمعنی را که 👈وصفالحال خود استاد نیز هست، مانند دیگر الهاماتش نخواسته و ندانسته در یکی از غزلهایش آورده است و اینچنین است که
جهانگشایان و فرمانروایان چند صباحی بیش نمیتوانند در عرصة جهان با تاخت و تاز و کشتار، حکومت نمایند ولی دانشمندان و اهل علم مانند: #فردوسیها، مولویها، سنائیها، سعدیها، حافظها، شکسپیرها، ولترها، هوگوها، تولستویها و شهریارها پیوسته بر دلها و جانها فرمانروایی میکنند و خواهند کرد و به ابدیت میپیوندند، به طوری که خود #شهریار هم میگوید:👇
فرمانبر شیطان تن گر خواهیام معذور دار
من درقلوب عاشقان فرمانروایی میکنم
شهریار میسوزد و میسوزاند، میافروزد و میافروزاند و میگرید و میگریاند و
البته گاهی نیز میخندد و میخنداند. این احوال هنگامی که روح و جان او با نور عرفان روشنتر میشود جذابتر میگردد.
# شهریار پیرو مکتب ادبی و عرفانی حافظ است و به عبارتی دیگر مکمل آن مکتب است و به قول خودش هر چه دارد همه از دولت حافظ دارد.
#شهریار سالها برای دیدار و زیارت مزار استادش ـ حافظ ـ در این تمنای عاشقانه میسوخت و میساخت.
بعدها که امکان دستیابی به #مزار حافظ دست میدهد و طالع یاری مینماید، چند غزلی به ارمغان میآورد که واقعاُّ در شمار شاهکارهای شهریار است و برای شعر و ادب فارسی رهآوردی بس گرانبها و کمنظیر. 👈میگویند شهریار در طول اقامت خود در شیراز بر سرِ مزار حافظ شب زندهداری کرده، و
از تربت او همت خواسته است. سرانجام روز وداع میرسد و شهریار با غزل جانسوز «حافظ خداحافظ» با پیر خود وداع میکند.👉
بهتر است قسمتی از این شعر را بیاوریم:👇