Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بخشی از تصنیف #کاروان
با صدای #استاد_بنان
شعر از #رهی_معیری
آهنگ از #مرتضی_محجوبی
اجرا در #دشتی
#گلهای_رنگارنگ ۲۱۷ ب
با صدای #استاد_بنان
شعر از #رهی_معیری
آهنگ از #مرتضی_محجوبی
اجرا در #دشتی
#گلهای_رنگارنگ ۲۱۷ ب
۲۹ تیر سالروز درگذشت #رضا_محجوبی
آهنگساز و نوازنده ویلون
#رضامحجوبی برادر بزرگتر #مرتضی_محجوبی و
پدرش #عباسعلی_ناظر بود که نی مینواخت. مادرش #فخرالسادات با نواختن پیانو آشنا بود و این علاقهٔ والدین به موسیقی باعث شد تا رضا محجوبی و برادرش مرتضی از همان کودکی با موسیقی آشنا شوند و آن را به عنوان حرفه و هنر خود دنبال کنند.
نخستین استادش #حسین_هنگ_آفرین از افسران موسیقی ارتش بود. پس از آن نزد #ابراهیم_آژنگ کار کرد ولی از آن روی که به یادگیری قواعد موسیقی چندان علاقه نداشت و بیشتر دوست داشت موسیقی را از راه گوش بیاموزد، از ابراهیم آژنگ محروم شد و با شوق نزد #حسینخان_اسماعیلزاده استاد و نوازنده کمانچه رفت و برای چند سال از او که با کمانچه، ویلون را به شاگردانش میآموخت، بهرهمند شد.
پس از آن پدرش کافهای را در خیابان #لالهزار برپا کرد که او و بردارش در آنجا مینواختند و ساز او که در آن زمان ۱۶ سال بیشتر نداشت جالب توجه بود.
او در سن ۲۵ سالگی در تهران کلاسی برپا کرد و علاوه بر آموزش شاگردان، به اجرای کنسرت و آّهنگسازی نیز میپرداخت. در سال ۱۳۰۲ با #درویش و #عارف کنسرتهایی برگزار کرد که مورد استقبال قرار گرفت.
با این همه در ۲۴ سالگی به بیماری عصبی دچار شد و مورد مداوا قرار گرفت، ولی نظم و عادات یک انسان عادی جامعه را از دست داد. هرچند که دوستانش را خوب میشناخت و با آنها گفتگو میکرد اما از موضوعاتی حرف میزد که قابل درک نبود.
سید کریم امیری فیروزکوهی از دوستان نزدیکش بود. با این همه گاه در جمع دوستان حاضر میشد و حتی ویلون مینواخت.
#رضامحجوبی در ۵۶ سالگی درگذشت و در گورستان ظهیرالدوله خاکسپاری شد.
اثر #کاروان با آهنگسازی #مرتضی_محجوبی برادر #رضا، و صدای #بنان در سال ۱۳۳۳ و به یاد رضا اجرا شدهاست.
از شاگردان مشهور او #روحالله_خالقی و نیز #مجیدوفادار (آفریننده ترانههای: مرا ببوس، گلنار، زهره، گل اومد بهار اومد، شمع شبانه) بودند.
آثار :
از او چندین چهارمضراب، پیشدرآمد و تصنیف در ابوعطا و دشتی به جا ماندهاست. ساختههای او بیشتر در سبک #درویشخان است.
از پیشدرآمدهای معروف او «پیش درآمد اصفهان» است؛ که فرهاد فخرالدینی آن را به زیبایی برای مجموعهٔ تلویزیونی «کیف انگلیسی» تنظیم کردهاست.
آهنگساز و نوازنده ویلون
#رضامحجوبی برادر بزرگتر #مرتضی_محجوبی و
پدرش #عباسعلی_ناظر بود که نی مینواخت. مادرش #فخرالسادات با نواختن پیانو آشنا بود و این علاقهٔ والدین به موسیقی باعث شد تا رضا محجوبی و برادرش مرتضی از همان کودکی با موسیقی آشنا شوند و آن را به عنوان حرفه و هنر خود دنبال کنند.
نخستین استادش #حسین_هنگ_آفرین از افسران موسیقی ارتش بود. پس از آن نزد #ابراهیم_آژنگ کار کرد ولی از آن روی که به یادگیری قواعد موسیقی چندان علاقه نداشت و بیشتر دوست داشت موسیقی را از راه گوش بیاموزد، از ابراهیم آژنگ محروم شد و با شوق نزد #حسینخان_اسماعیلزاده استاد و نوازنده کمانچه رفت و برای چند سال از او که با کمانچه، ویلون را به شاگردانش میآموخت، بهرهمند شد.
پس از آن پدرش کافهای را در خیابان #لالهزار برپا کرد که او و بردارش در آنجا مینواختند و ساز او که در آن زمان ۱۶ سال بیشتر نداشت جالب توجه بود.
او در سن ۲۵ سالگی در تهران کلاسی برپا کرد و علاوه بر آموزش شاگردان، به اجرای کنسرت و آّهنگسازی نیز میپرداخت. در سال ۱۳۰۲ با #درویش و #عارف کنسرتهایی برگزار کرد که مورد استقبال قرار گرفت.
با این همه در ۲۴ سالگی به بیماری عصبی دچار شد و مورد مداوا قرار گرفت، ولی نظم و عادات یک انسان عادی جامعه را از دست داد. هرچند که دوستانش را خوب میشناخت و با آنها گفتگو میکرد اما از موضوعاتی حرف میزد که قابل درک نبود.
سید کریم امیری فیروزکوهی از دوستان نزدیکش بود. با این همه گاه در جمع دوستان حاضر میشد و حتی ویلون مینواخت.
#رضامحجوبی در ۵۶ سالگی درگذشت و در گورستان ظهیرالدوله خاکسپاری شد.
اثر #کاروان با آهنگسازی #مرتضی_محجوبی برادر #رضا، و صدای #بنان در سال ۱۳۳۳ و به یاد رضا اجرا شدهاست.
از شاگردان مشهور او #روحالله_خالقی و نیز #مجیدوفادار (آفریننده ترانههای: مرا ببوس، گلنار، زهره، گل اومد بهار اومد، شمع شبانه) بودند.
آثار :
از او چندین چهارمضراب، پیشدرآمد و تصنیف در ابوعطا و دشتی به جا ماندهاست. ساختههای او بیشتر در سبک #درویشخان است.
از پیشدرآمدهای معروف او «پیش درآمد اصفهان» است؛ که فرهاد فخرالدینی آن را به زیبایی برای مجموعهٔ تلویزیونی «کیف انگلیسی» تنظیم کردهاست.
#کاروان
عمر، پا بر دل من مینهد و میگذرد،
خسته شد چشم من از این همه پاییز و #بهار
نه عجب گر نكنم بر گل و گلزار نظر
در بهاری كه دلم نشكفد از خندهی یار؛
چه كند با رخ پژمردهی من گل به چمن؟
چه كند با دل افسردهی من لاله به باغ؟
من چه دارم كه برم در بر آن غیر از اشک؟
وین چه دارد كه نهد بر دل من غیر از داغ؟
عمر، پا بر دل من مینهد و میگذرد
میبرد مژدهی آزادی زندانی را،
زودتر كاش به سر منزل مقصود رسد
سحری جلوه كند این شب ظلمانی را؛
پنجهی مرگ گرفتهست گریبان امید
شمع جانم همه شب سوخته بر بالینش،
روح آزردهی من میرمد از بوی بهار
بی تو خاریست به دل، خندهی فروردینش
عمر، پا بر دل من مینهد و میگذرد
كاروانی همه افسون، همه نیرنگ و فریب!
سالها باغ و بهارم همه تاراج خزان
بخت بد، هرچه كشیدم همه از دست حبیب
دیدن روی گل و سیر چمن نیست بهار
بهخدا بی رخ معشوق، گناه است! گناه!
آن بهار است كه بعد از شب جانسوز فراق
به هم آمیزد ناگه... دو تبسم: دو نگاه!
#فریدون_مشیری
از دفتر: #تشنه_طوفان
#سالمرگ
عمر، پا بر دل من مینهد و میگذرد،
خسته شد چشم من از این همه پاییز و #بهار
نه عجب گر نكنم بر گل و گلزار نظر
در بهاری كه دلم نشكفد از خندهی یار؛
چه كند با رخ پژمردهی من گل به چمن؟
چه كند با دل افسردهی من لاله به باغ؟
من چه دارم كه برم در بر آن غیر از اشک؟
وین چه دارد كه نهد بر دل من غیر از داغ؟
عمر، پا بر دل من مینهد و میگذرد
میبرد مژدهی آزادی زندانی را،
زودتر كاش به سر منزل مقصود رسد
سحری جلوه كند این شب ظلمانی را؛
پنجهی مرگ گرفتهست گریبان امید
شمع جانم همه شب سوخته بر بالینش،
روح آزردهی من میرمد از بوی بهار
بی تو خاریست به دل، خندهی فروردینش
عمر، پا بر دل من مینهد و میگذرد
كاروانی همه افسون، همه نیرنگ و فریب!
سالها باغ و بهارم همه تاراج خزان
بخت بد، هرچه كشیدم همه از دست حبیب
دیدن روی گل و سیر چمن نیست بهار
بهخدا بی رخ معشوق، گناه است! گناه!
آن بهار است كه بعد از شب جانسوز فراق
به هم آمیزد ناگه... دو تبسم: دو نگاه!
#فریدون_مشیری
از دفتر: #تشنه_طوفان
#سالمرگ
عمر پا بر دل من می نهد و می گذرد... خسته شد چشم من از این همه پاییز و بهار
نه عجب گر نکنم بر گل و گلزار نظر، در بهاری که دلم نشکفد از خنده ی یار
چه کند با رخ پژمرده من گل به چمن؟ چه کند با دل افسرده من لاله به باغ؟
من چه دارم که برم در بر آن غیر از اشک؟ وین چه دارد که نهد بر دل من غیر از داغ؟
عمر پا بر دل من می نهد و می گذرد... می برد مژده آزادی زندانی را،
زودتر کاش به سر منزل مقصود رسد، سحری جلوه کند این شب ظلمانی را.
پنجه مرگ گرفته ست گریبان امید، شمع جانم همه شب سوخته بر بالینش
روح آزرده من می رمد از بوی بهار، بی تو خاری ست به دل ، خنده فروردینش
عمر پا بر دل من می نهد و می گذرد...، کاروانی همه افسون، همه نیرنگ و فریب!
سال ها باغ و بهارم همه تاراج خزان، بخت بد، هرچه کشیدم همه از دست حبیب
دیدن روی گل و سیر چمن نیست بهار، به خدا بی رخ معشوق، گناه است! گناه!
آن بهار است که بعد از شب جانسوز فراق، به هم آمیزد ناگه... دو تبسم: دو نگاه
#فریدون_مشیری
#تشنه_طوفان
#کاروان
نه عجب گر نکنم بر گل و گلزار نظر، در بهاری که دلم نشکفد از خنده ی یار
چه کند با رخ پژمرده من گل به چمن؟ چه کند با دل افسرده من لاله به باغ؟
من چه دارم که برم در بر آن غیر از اشک؟ وین چه دارد که نهد بر دل من غیر از داغ؟
عمر پا بر دل من می نهد و می گذرد... می برد مژده آزادی زندانی را،
زودتر کاش به سر منزل مقصود رسد، سحری جلوه کند این شب ظلمانی را.
پنجه مرگ گرفته ست گریبان امید، شمع جانم همه شب سوخته بر بالینش
روح آزرده من می رمد از بوی بهار، بی تو خاری ست به دل ، خنده فروردینش
عمر پا بر دل من می نهد و می گذرد...، کاروانی همه افسون، همه نیرنگ و فریب!
سال ها باغ و بهارم همه تاراج خزان، بخت بد، هرچه کشیدم همه از دست حبیب
دیدن روی گل و سیر چمن نیست بهار، به خدا بی رخ معشوق، گناه است! گناه!
آن بهار است که بعد از شب جانسوز فراق، به هم آمیزد ناگه... دو تبسم: دو نگاه
#فریدون_مشیری
#تشنه_طوفان
#کاروان
کجا بیتابِ عشقت دل به مرغِ نامهبر بندد؟
به جای نامه، مَدِّ آه بر بالِ اثر بندد...
به صحرای غمت، هرجا فشانم دانهی اشکی
به امّیدی که روزی نخلِ امّیدم ثمر بندد
#ابوالبقای_ابرقویی
#کاروان_هند
به جای نامه، مَدِّ آه بر بالِ اثر بندد...
به صحرای غمت، هرجا فشانم دانهی اشکی
به امّیدی که روزی نخلِ امّیدم ثمر بندد
#ابوالبقای_ابرقویی
#کاروان_هند
نصیحت_شیطان_به_کشیش
شیطان گفت: دشمنیِ من با بشریت، از دشمنی تو با جان خویش بیشتر نیست ای کشیش.
تو به میکائیل آفرین می گویی، در حالی که او برایت هیچ فایده ای نداشته است؛ و مرا دشنام می دهی، حال آنکه من مایه ی راحتی و آسایش ات بوده و هستم. مگر نه اینکه وجود من، موجب رونق بازار تو و نامم سرمایه کسب و کار توست؟ اگر شیطان بمیرد و مبارزه با او منتفی گردد، چه شغلی را بر عهده ی تو خواهند نهاد؟ تو که پدرروحانی هستی، چطور نمی دانی که تنها وجود شیطان می تواند سیم و زر را از جیب مومنان، به جیب های واعظان و سخنوران سرازیر می کند؟
تو که عالمی دانا هستی چطور نمی دانی که با نابود شدن علت، معلول نیز از بین می رود؟ چطور راضی می شوی که من بمیرم و تو، جایگاه خود را از دست بدهی و نان زن و بچه ات را آجر کنی؟!
#کاروان_ها_و_طوفان_ها
#جبران_خلیل_جبران
شیطان گفت: دشمنیِ من با بشریت، از دشمنی تو با جان خویش بیشتر نیست ای کشیش.
تو به میکائیل آفرین می گویی، در حالی که او برایت هیچ فایده ای نداشته است؛ و مرا دشنام می دهی، حال آنکه من مایه ی راحتی و آسایش ات بوده و هستم. مگر نه اینکه وجود من، موجب رونق بازار تو و نامم سرمایه کسب و کار توست؟ اگر شیطان بمیرد و مبارزه با او منتفی گردد، چه شغلی را بر عهده ی تو خواهند نهاد؟ تو که پدرروحانی هستی، چطور نمی دانی که تنها وجود شیطان می تواند سیم و زر را از جیب مومنان، به جیب های واعظان و سخنوران سرازیر می کند؟
تو که عالمی دانا هستی چطور نمی دانی که با نابود شدن علت، معلول نیز از بین می رود؟ چطور راضی می شوی که من بمیرم و تو، جایگاه خود را از دست بدهی و نان زن و بچه ات را آجر کنی؟!
#کاروان_ها_و_طوفان_ها
#جبران_خلیل_جبران
Kaarevaan
Banan
تصنیف #کاروان با صدای #استاد_غلامحسین_بنان و همکاری اساتید بزرگ موسیقی اصیل و سنتی ایران اجرا شده.
این اثر گرانمایه یکی از ماندگارترین
آثار تاریخ موسیقی اصیل ایران است.
این اثر گرانمایه یکی از ماندگارترین
آثار تاریخ موسیقی اصیل ایران است.
ز من یک جان و از گیتی هزاران زخم جانفرسا
ز من یک آه و از دوران هزاران مرد رویینتن
جهان از مرد بیمعنی، یکی پیکر به بر دیبا
زمان از چشم بیپرتو، یکی زنگی به بر جوشن
#عارف_ایگی
#کاروان_هند
ز من یک آه و از دوران هزاران مرد رویینتن
جهان از مرد بیمعنی، یکی پیکر به بر دیبا
زمان از چشم بیپرتو، یکی زنگی به بر جوشن
#عارف_ایگی
#کاروان_هند