معرفی عارفان
1.15K subscribers
32.9K photos
11.9K videos
3.18K files
2.71K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
#آیینهای_شادمانی_در_ایران_باستان
#جشن_عشق_ایرانی
#سروده_داتیس_مهرابیان
#بخش_چهل_و_هفتم

#جشن_سپندارمزگان
#سپندارمزگان۱


۲۹ بهمن ،برابر با پنجمِ سپندارمزدِ مزدیسنا ، روز جشنِ عشق ایرانی ، همایون باد.

جشن #سپندارمزگان یا جشن #اسپندگان روز گرامیداشت #زن، #زمین ، #باروری  و #دلدادگیست.

نیاکان ما ایرانیان ، در این روز برای گرامی داشت جایگاه بانوان ، مادران و دختران ، جشن و شادی بر پا می کردند

زنان در چنین روزی ، جامه های زیبا و نو می پوشیدند و گل و مژدگانی از مردان دریافت می کردند ، در این روز ، کارهای روزانه مربوط به زنان را ،  مردان بر دوش می کشیدند.

#سپندارمزد  به چِم و معنی #گستراننده، #ورجا و #فروتن است
زن و زمین هر دو ، نماد عشق و فروتنی  هستند ، چون هر دو رویاننده و زایشگرند ، بی دریغ بخشنده و دهشمند هستند و همگان را چون مادری در دامان پُر مهر خود ، می پرورانند.
از این رو سپندارمزد ، نماد عشق است.

بانوان از دیر باز ، نوزادان خود را در «کَن یا کَندَک ها می گذاشتند تا از دسترس حیوانات به دور باشند.
این کَندنِ کَن (سوراخ ، حفره ) از زندگی در غار آغاز شد و در دوره های گوناگون با زندگی دامپروری و کشاورزی ، همراه شد و گسترش یافت.


گلِ جشنِ  «عشق» از اِران ، ریشه زد
و زن ، ریشه در قلبِ اندیشه زد

فروتن روانی گرفت از زمین
و نور از خِرَد ، مهرِ باغِ بَرین

فرازان_ بَر و شاخه ،  افراخت سر
ز  مینای فیروزه  ، گسترده‌تر

شکوفا به هر شاخه اش ، کهکشان
شمیمش  نَفَس شد ، به جانِ جهان

شد اَمْشاسپَندِ  سپَندارمَزد
زمین _یاور و  ، سایه ی  هورمَزد

از او ،  مَشی و مَشیانه  ، رویید ، مست
و  هستی ، به لبخندش آیینه بَست

به پا کرد از افروزه ی روشنی
به بذرِ گلِ  دوستی ، گلشنی

سِپَندی و پاکی ، به گیتی  نشانْد
به مهرین_ گیاه  ، آذرین بَرفشاند

چنین مامِ مینوی عشق آفرین
به تاج خِرَد ، عشق را زد نگین

دلِ کوه را کَند و « کَن » ساخت او
به کَن ، عشق را ، شعله افراخت او

نخستین کَن و جانپناهِ بشر
به پا شد به دستانِ  مامِ هنر

به دستان مادر ، خداوندِ مهر
که بر دامنش ، سر نهاده ، سپهر

و از « کَن »،  «کَدِه » آمد و دهکده
به دستانِ زن  شد ،  جهان ، میکده

سرِ جامِ می ، آتش آویخت او
به می ، اینچنین روشنی ریخت او
 
سپس گشت ، آبستن از آفتاب
از احساسِ عشقی ، فروزان و ناب

به جان ، پَرورید او ، گلِ عشق را
بهشتِ بَرین  ،  اینچنین شد ، به پا

و چون داد ، بر باد ، گیسوی عشق
فروتن_ روان ، مهربانوی عشق ،...

بهارانِ  آزادی آمد  ، پدید
جهان پُر شد از شادی و جشن و عید

🔥