معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.3K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
اى كعبه من جمال رويت
محراب من آستان كويت

اى مرهم صد هزار سينه
درد من و مى در آبگينه

#اى_تاج_ولى_نه_بر_سر_من
تاراج تو ليك در بر من

#اى_گنج_ولى_به_دست_اغيار
زان گنج به دست دوستان مار

اى باغ ارم به بى كليدى
فردوس فلك به نا پديدى

اى بند مرا مفتخ از تو
سوداى مرا مفرح از تو

اين چوب كه عود بيشه ء توست
مشكن كه هلاك تيشه ء توست

بنواز مرا مزن كه خاكم
افروخته كن كه گردناكم

گر بنوازى بهارت آرم
ور زخم زنى غبارت آرم

#نظامی_گنجوی
بر گرفته از پنج گنج
بخشى از نامه #مجنون_به_ليلى
زمانى كه مجنون از عشقِ ليلى بى قرار شد، روز و شب آواره و سرگردان بود و مانند رود از چشمانش أشك جارى ميشد.يك روز پدر مجنون به او گفت: اى نادان! چرا خود را رسوا و آواره كردى؟
مجنون گفت:اى پدر! ايا معشوق من ميداند كه اين رنج و عذابى كه تحمل ميكنم، به خاطر اوست؟
پدرش گفت:بله
مجنون گفت:پس اين براى من كافى است و اگر دلم در غم دورى او خون شود ، هرگز مهر او از دلم بيرون نخواهد رفت.

#تذکره_اولالیاء
#عطار
#مجنون
ستاده بر سر نعشم ، گرفته دست به مژگان
که این قتیلِ نگاه من است و خنجرش است این

#مجنون_اصفهانی
@mosighiasilvaclasiic
پروین-مجنون بی لیلا
خواننده #پروین
تصنیف #مجنون_بی_لیلا
آهنگساز #همایون_خرم
شعر #معینی_کرمانشاهی
دستگاه/مایه #بیات_اصفهان


گر پا نهی به گوشه خلوت سرای من
آگه شوی ز حال من و ماجرای من
اکنون کای بی وفا تو را ندارم
کاری دیگر در این دنیا ندارم
من چون مجنون بی پروا
بعد از تو ای لیلا راهی به جز صحرا ندارم
بفکن، ای محبوب جان ها،آتش بر جان ما
من غیر از این سودا
می‌کِشی تیغ و کُشی هم خویش و هم بیگانه را

جان فدای دست و تیغت، جانسپاران را مکش

#مجنون_تویسرکانی
درون گنبد گردون فتنه بار #مخسب
به زیر سایه پل، موسم #بهار مخسب

فلک ز کاهکشان تیغ بر کف استاده است
به زیر سایه شمشیر آبدار مخسب

فتاده است زمین پیش پای #صرصر_مرگ
چو گرد بر سر این #فرش_مستعار مخسب

ز چار طاق عناصر شکست می بارد
میان چار مخالف به اختیار مخسب

درون سینه ماهی نکرد #یونس خواب
برون نرفته ازین آبگون حصار مخسب

ز مرگ نسیه چه چون برگ بید می لرزی؟
ز مرگ نقد بیندیش، زینهار مخسب

اگر چه ظلمت شب پرده پوش بی ادبی است
تو بی ادب، ادب خود نگاه دار مخسب

مباد شرطه طوفان درست بنشیند
نبرده رخت ازین ورطه بر کنار مخسب

دو چشم روشن ماهی درون پرده آب
دو شاهدست که در بحر بی کنار مخسب

به چشم دام ز ذوق شکار خواب نرفت
اگر تو یافته ای لذت شکار مخسب

صفای #چهره_شبنم گل سحرخیزی است
ز یکدگر بگشا چشم اعتبار مخسب

به این امید که سر رشته ای به دست افتد
شود چو سوزن اگر پیکرت نزار مخسب

زمام ناقه #لیلی بلال شب دارد
نصیحت من #مجنون به یاد دار مخسب

بگیر از ورق لاله نقش بیداری
تو نیز ناخن داغی به دل فشار مخسب

گرفت #هاله در آغوش، #ماه خود را تنگ
تو هم ز اهل دلی ای تهی کنار مخسب

به سایه علم آه، خویش را برسان
شبی که فردا جنگ است، زینهار مخسب

ز حرف تلخ در اینجا زبان خویش بگز
به خوابگاه لحد در دهان مار مخسب

حلال نیست به بیماردار، خواب گران
ترحمی کن و بهر دل فگار مخسب

به شب ز حلقه اهل گناه کن شبگیر
دلی چو آینه داری، به زنگبار مخسب

به جنبش نفس خود ببین و عبرت گیر
#رفیق_بر_سر_کوچ_است، زینهار مخسب

دم فسرده سرما ز خواب سنگین است
اگر تو سوخته جانی، چو نوبهار مخسب

رگ فسرده خود را به نیشتر برسان
چو خون مرده همه شب به یک قرار مخسب

گل سر سبد عمر، چشم بیدارست
به رغم دیده گلچین روزگار مخسب

#رسول گفت که با خواب، مرگ هم پدرست
به اختیار مکن مرگ اختیار مخسب

زمین و آب تو کمتر ز هیچ دهقان نیست
ز تخم اشک، تو هم دانه ای بکار مخسب

کمین #دزد بود خواب اگر ز اهل دلی
درین کمینگه #آشوب، زینهار مخسب

نشان چشمه حیوان به تیرگی دادند
نقاب شب چو فکندند، خضروار مخسب

نبسته لب ز سخن، آرمیدگی مطلب
نکرده رخنه دیوار استوار مخسب

حصار جسم تو از چشم و گوش پر رخنه است
نصیحت دل آگاه گوش دار مخسب

به نیم چشم زدن پر ز آب می گردد
#درین_سفینه_پر_رخنه_زینهار_مخسب

گرفت دامن گل شبنم از سحرخیزی
تو هم شبی رخی از اشک، تازه دار مخسب

ترا که دولت بیدار، شمع بالین است
چو نقش صورت دیبا به یک قرار مخسب

به ذوق مطرب و می روزها به شب کردی
شبی به ذوق #مناجات کردگار مخسب

ز فیض صدق طلب، مور پر برون آورد
تو نیز پای کسالت ز گل برآر مخسب

ترا به گوهر دل کرده اند امانت دار
ز دزد امانت حق را نگاه دار مخسب

اگر ترا به شکر خواب، بخت بفریبد
تو خواب تلخ عدم را به خاطر آر مخسب

برآر #یوسف جان را ز چاه تیره تن
تو نور چشم وجودی، درین غبار مخسب

#مثلثی است موالید بهر رفتن تو
درین بساط #مربع تو خشت وار مخسب

ز نوبهار به رقص است ذره ذره خاک
تو نیز #جزو_زمینی، درین بهار مخسب

فروغ دولت بیدار، چشم اگر داری
تو هم چو شمع به مژگان اشکبار مخسب

مباد #عشق نهد جوز پوچ در بغلت
چو کودکان به سر راه انتظار مخسب

نگاه کن سر تار نفس کجا بندست
نگاه دار سر رشته زینهار مخسب

ز عشق سرو چمن خواب نیست #فاخته را
تو هم به سایه آن سرو پایدار مخسب

قدم به دیده خورشید نه مسیحاوار
میان آب و گل جسم چون حمار مخسب

گلیم بخت درین آب می توان شستن
چو مرده در دم صبح سفیدکار مخسب

#رسید_کوکبه_عشق_سر_برآر_از_خاک
چو دانه در جگر خاک در بهار مخسب

اگر نه مهر نهاده است بر دلت غفلت
به پیش دیده بیدار کردگار مخسب

به ذوق رنگ حنا، کودکان نمی خسبند
چه می شود، تو هم از بهر آن نگار مخسب

شده است دخمه دل های مرده مرکز خاک
درین حظیره پر مرده زینهار مخسب

جواب آن غزل #مولوی است این #صائب
ز عمر، یکشبه کم گیر و زنده دار مخسب


صائب تبریزی غزل۹۱۱
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نی حدیث راه پر خون می‌کند
قصه‌های عشق مجنون می‌کند


#عشق
#نور
#جان
#مجنون
#قونيه
#مولاناى_جان
معشوق در دل عاشق

هر جا که باشی و در هر حال که باشی
#جهد کن تا محب باشی و #عاشق باشی. و چون محبت ملک تو شد، همیشه محب باشی در گور و در حشر و در #بهشت، الی مالانهایه. چون تو گندم کاشتی، قطعاً گندم روید و در انبار همان گندم باشد و در تنور همان گندم باشد.

#مجنون خواست که پیش #لیلی نامه نویسد. قلم در دست گرفت و این بیت گفت:

خَیالکَ فِی عَینی.
وَ اِسمُکَ فی فَمِی.
وَ ذِکرُکَ فی قَلبی.
اِلی اَینَ اکتُبُ؟

خیال تو مقیم چشم است.
و نام تو از
#زبان خالی نیست.
و ذکر تو در صمیم جان جای دارد.
پس نامه پیش کی نویسم؟ چون تو در این محل‌ها می‌گردی.
قلم بشکست و کاغذ بدرید.

#فیه_مافیه