This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از سیمین بهبهانی جرأت را،
از احمد شاملو و شعرش به کار گرفتن ابعاد لایتناهی،
از عباس کیارستمی ریتم در نقاشی را ،
از محمود دولت آبادی فضاسازی و خلاصه گویی،
از فریدون مشیری دوستی و رفاقت به معنای اخص کلمه،
از فروغ فرخزاد شفافیتِ شکنندهی واژه ها،
از سهراب سپهری فروتنی و خلاصه زیستن،
از شفیعی کدکنی روانکاوی مردمان، از احمد محمود سادگی و صفا،
از اخوان ثالث نیاز به زیبایی و زیبا زیستن را،
و از پدرم عشق به ایران زمین را سرمشق و هدف زندگیم قرار دادم.
#ایران_درودی
از احمد شاملو و شعرش به کار گرفتن ابعاد لایتناهی،
از عباس کیارستمی ریتم در نقاشی را ،
از محمود دولت آبادی فضاسازی و خلاصه گویی،
از فریدون مشیری دوستی و رفاقت به معنای اخص کلمه،
از فروغ فرخزاد شفافیتِ شکنندهی واژه ها،
از سهراب سپهری فروتنی و خلاصه زیستن،
از شفیعی کدکنی روانکاوی مردمان، از احمد محمود سادگی و صفا،
از اخوان ثالث نیاز به زیبایی و زیبا زیستن را،
و از پدرم عشق به ایران زمین را سرمشق و هدف زندگیم قرار دادم.
#ایران_درودی
نخستینبار كه عشق به سراغم آمد ادعای مالكیت جهان را كردم و همهچیز و همهكس را متعلق به خود دانستم، امروز كه تهی از خودخواهیها و تصاحبها، نگاهی عاشقانه به زندگی دارم، از هرچه هست، تنها مالک تنهایی خویشم و فروتنانه غیاب حضورم را اعلام میكنم. آری این است نظام عشق: "هیچكس نبودن".
✍🏽 #ایران_درودی
📕 در فاصله ی دو نقطه
✍🏽 #ایران_درودی
📕 در فاصله ی دو نقطه
امروز حس میکنم چیزی به زندگی بدهکار نیستم؛ چرا که بهترین و سختترین لحظات را لحظه به لحظه و به تمامی زندگی کردهام.
زندگی درد را به من شناساند عشق را به من آموخت، شور و شیدایی خلاقیت را به من داد. و به من باوراند که سهم انسان از خوشبختی به اندازهٔ عشقی است که ایثار میکند.
📕 در فاصله دونقطه
#ایران_درودی
#زادروز_ایران_درودی... درّودی
(متولد ۱۱ شهریور ۱۳۱۵، دررود، نیشابور)
نقاش، نویسنده و کارگردان ایرانی
زندگی درد را به من شناساند عشق را به من آموخت، شور و شیدایی خلاقیت را به من داد. و به من باوراند که سهم انسان از خوشبختی به اندازهٔ عشقی است که ایثار میکند.
📕 در فاصله دونقطه
#ایران_درودی
#زادروز_ایران_درودی... درّودی
(متولد ۱۱ شهریور ۱۳۱۵، دررود، نیشابور)
نقاش، نویسنده و کارگردان ایرانی
#شاملو و #ایران_درودی
احمد شاملو در سال ۱۳۵۱ با مخاطب قرار دادن خانم درودی این شعر زیبا را سروده است:
به #ایران_درودی
"پیش از تو
صورتگران
بسیار
از آمیزهی برگها
آهوان برآوردند؛
یا در خطوطِ کوهپایهیی
رمهیی
که شباناش در کج و کوجِ ابر و ستیغِ کوه
نهان است؛
یا به سیری و سادگی
در جنگلِ پُرنگارِ مهآلود
گوزنی را گرسنه
که ماغ میکشد.
تو خطوطِ شباهت را تصویر کن:
آه و آهن و آهکِ زنده
دود و دروغ و درد را. ــ
که خاموشی
تقوای ما نیست.
سکوتِ آب
میتواند خشکی باشد و فریادِ عطش؛
سکوتِ گندم
میتواند گرسنگی باشد و غریوِ پیروزمندِ قحط؛
همچنان که سکوتِ آفتاب
ظلمات است ــ
اما سکوتِ آدمی فقدانِ جهان و خداست:
غریو را
تصویر کن!
عصرِ مرا
در منحنی تازیانه به نیشخطِ رنج؛
همسایهی مرا
بیگانه با امید و خدا؛
و حرمتِ ما را
که به دینار و درم برکشیدهاند و فروخته.
تمامیِ الفاظِ جهان را در اختیار داشتیم و
آن نگفتیم
که به کار آید
چرا که تنها یک سخن
یک سخن در میانه نبود:
ـ آزادی!
ما نگفتیم
تو تصویرش کن!"
۱۴ اسفندِ ۱۳۵۱
احمد شاملو در سال ۱۳۵۱ با مخاطب قرار دادن خانم درودی این شعر زیبا را سروده است:
به #ایران_درودی
"پیش از تو
صورتگران
بسیار
از آمیزهی برگها
آهوان برآوردند؛
یا در خطوطِ کوهپایهیی
رمهیی
که شباناش در کج و کوجِ ابر و ستیغِ کوه
نهان است؛
یا به سیری و سادگی
در جنگلِ پُرنگارِ مهآلود
گوزنی را گرسنه
که ماغ میکشد.
تو خطوطِ شباهت را تصویر کن:
آه و آهن و آهکِ زنده
دود و دروغ و درد را. ــ
که خاموشی
تقوای ما نیست.
سکوتِ آب
میتواند خشکی باشد و فریادِ عطش؛
سکوتِ گندم
میتواند گرسنگی باشد و غریوِ پیروزمندِ قحط؛
همچنان که سکوتِ آفتاب
ظلمات است ــ
اما سکوتِ آدمی فقدانِ جهان و خداست:
غریو را
تصویر کن!
عصرِ مرا
در منحنی تازیانه به نیشخطِ رنج؛
همسایهی مرا
بیگانه با امید و خدا؛
و حرمتِ ما را
که به دینار و درم برکشیدهاند و فروخته.
تمامیِ الفاظِ جهان را در اختیار داشتیم و
آن نگفتیم
که به کار آید
چرا که تنها یک سخن
یک سخن در میانه نبود:
ـ آزادی!
ما نگفتیم
تو تصویرش کن!"
۱۴ اسفندِ ۱۳۵۱