درویش"دل" را از غیرِ حق خالی می دارد
و
زاهد "شکم" را...
این کجا و آن کجا !!
روزهٔ درویش سالی یک ماه نیست،
او همه روزه از غیر محبت حق روزه دارد...
#شیخ_ابوسعید_ابوالخیر
و
زاهد "شکم" را...
این کجا و آن کجا !!
روزهٔ درویش سالی یک ماه نیست،
او همه روزه از غیر محبت حق روزه دارد...
#شیخ_ابوسعید_ابوالخیر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این همه درین جهان خویشتن پدید میآرند،
یکی میگوید: شافعیام،
یکی میگوید: حنفیام، یکی میگوید: حنبلیام،
و یکی میگوید: اشعریام،
یکی میگوید: امیرم، یکی میگوید: وزیرم.
کسی میباید که گوید: شما کسیاید.
من باری هیچ کس نیم.
وز هیچجا مینیایم و هیچ ندانم.
ایشان همه بزرگان و ساداتاند، یکی شیخ امام است، یکی شمسالاسلام، یکی خلیفهی زمین است، این همه هست، پس خدای کو؟
"هنالک الولایة لله الحق" آنجا باشد که هیچ کس نباشد.
#مجالس_عارفان
#شیخ_ابوسعید_ابوالخیر
یکی میگوید: شافعیام،
یکی میگوید: حنفیام، یکی میگوید: حنبلیام،
و یکی میگوید: اشعریام،
یکی میگوید: امیرم، یکی میگوید: وزیرم.
کسی میباید که گوید: شما کسیاید.
من باری هیچ کس نیم.
وز هیچجا مینیایم و هیچ ندانم.
ایشان همه بزرگان و ساداتاند، یکی شیخ امام است، یکی شمسالاسلام، یکی خلیفهی زمین است، این همه هست، پس خدای کو؟
"هنالک الولایة لله الحق" آنجا باشد که هیچ کس نباشد.
#مجالس_عارفان
#شیخ_ابوسعید_ابوالخیر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر کسی در مقامات به درجه اعلی رسد
و بر غیب مطلع شود ،
اگر او را پیری و استادی نبود از وی
هیچ چیز نیاید.
#اسرارالتوحید
#شیخ_ابوسعید_ابوالخیر
و بر غیب مطلع شود ،
اگر او را پیری و استادی نبود از وی
هیچ چیز نیاید.
#اسرارالتوحید
#شیخ_ابوسعید_ابوالخیر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شب خیز که عاشقان به شب راز کنند
گرد در و بام دوست پرواز کنند
هر جا که دری بود به شب دربندند
الا در دوست که شب باز کنند
یارب مکن از لطف پریشان مارا
هر چند که هست جرم و عصیان مارا
ذات تو غنی و ما همه محتاجیم
محتاج به غیر خود مگردان مارا
یارب تو چنان کن که پریشان نشوم
محتاج به بیگانه و خویشان نشوم
بی منت خلق خود مرا روزی ده
تا از در تو بر در ایشان نشوم
#شیخ_ابوسعید_ابوالخیر
گرد در و بام دوست پرواز کنند
هر جا که دری بود به شب دربندند
الا در دوست که شب باز کنند
یارب مکن از لطف پریشان مارا
هر چند که هست جرم و عصیان مارا
ذات تو غنی و ما همه محتاجیم
محتاج به غیر خود مگردان مارا
یارب تو چنان کن که پریشان نشوم
محتاج به بیگانه و خویشان نشوم
بی منت خلق خود مرا روزی ده
تا از در تو بر در ایشان نشوم
#شیخ_ابوسعید_ابوالخیر
هر کجا پندار توست، دوزخ است
و هر کجا تو نیستی، بهشت است.
حجاب میان بنده و خداي،
آسمان و زمین و عرش و ترس نیست،
پندار تو و منی تو حجاب توست.
از میان برگیر به خداي رسی...
#شیخ_ابوسعید_ابوالخیر
و هر کجا تو نیستی، بهشت است.
حجاب میان بنده و خداي،
آسمان و زمین و عرش و ترس نیست،
پندار تو و منی تو حجاب توست.
از میان برگیر به خداي رسی...
#شیخ_ابوسعید_ابوالخیر
دارم دلکی غمین بیامرز و مپرس
صد واقعه در کمین بیامرز و مپرس
شرمنده شوم اگر بپرسی عملم
یا اکرماکرمین بیامرز و مپرس
#شیخ_ابوسعید_ابوالخیر
صد واقعه در کمین بیامرز و مپرس
شرمنده شوم اگر بپرسی عملم
یا اکرماکرمین بیامرز و مپرس
#شیخ_ابوسعید_ابوالخیر
آن را که حلال زادگی عادت و خوست
عیب همه مردمان به چشمش نیکوست
معیوب همه عیب کسان می نگرد
از کوزه همان برون تراود که دروست
#شیخ_ابوسعید_ابوالخیر
عیب همه مردمان به چشمش نیکوست
معیوب همه عیب کسان می نگرد
از کوزه همان برون تراود که دروست
#شیخ_ابوسعید_ابوالخیر
درویش"دل" را از غیرِ حق خالي مي دارد
روزه ي درویش سالي یک ماه نیست،
او همه روزه
از غير محبت ِحق ، روزه دارد
#شیخ_ابوسعید_ابوالخیر
روزه ي درویش سالي یک ماه نیست،
او همه روزه
از غير محبت ِحق ، روزه دارد
#شیخ_ابوسعید_ابوالخیر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نقل است که درویشی گفت:
او را کجا جوییم؟
گفت:
کجاش جستی که نیافتی؟
اگر یک قدم به صدق در راه طلب کنی،
در هر چه نگری،
او را بینی
#شیخ_ابوسعید_ابوالخیر
او را کجا جوییم؟
گفت:
کجاش جستی که نیافتی؟
اگر یک قدم به صدق در راه طلب کنی،
در هر چه نگری،
او را بینی
#شیخ_ابوسعید_ابوالخیر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خداوندا...
هر چه از ما به تو برسد
استغفرالله
و هر چه از تو به ما میرسد
الحمدلله
#شیخ_ابوسعید_ابوالخیر
هر چه از ما به تو برسد
استغفرالله
و هر چه از تو به ما میرسد
الحمدلله
#شیخ_ابوسعید_ابوالخیر
فرق بین #عارف و #عالم
نقل است که #بوعلی_سینا به دیدار #شیخ_ابوسعید_ابوالخیر میرفت و در کلاسهای درس او حاضر می شد.
یک روزی که بوعلی با شاگردانش به منزل ابوسعید رفته بود و در خلوت به بحث و مناظره مشغول بودند ,پس از اتمام صحبتهایشان شاگردان بوعلی از او پرسیدند که ابوسعید را چگونه دیدی ؟
و او در جواب گفت : هر چه من میدانم او میبیند.
همچنین شاگردان ابوسعید از او پرسیدند که بوعلی را چگونه دیدی ؟
و ابوسعید جواب داد : هر چه من می بینم ,او می داند.
فرق بسیاری بین دیدن و دانستن وجود دارد.
#بوعلی می داند خدا هست ولی #ابوسعید میبیند خدا هست.این است فرق بین #عارف و #عالم .
در سیر تکاملی ,انسانهائی هستند که بدنبال اثبات وجود خدا بوده و جهان را در حوزه بحث و کلام و منطق و فلسفه جستجو میکنند ,که به آنها عالم گفته می شود.
انسانهائی هم هستند که به شوق بهشت او عبادت میکنند و گروهی دیگر از ترس جهنم او دست به پرهیز می زنند ,که عابدان و زاهدان هستند و به طمع بهشت و یا ترس از جهنم بدنبال خدا هستند.
تو عبادت چو گدایان به شرط مزد مکن
که خواجه خود روش بنده پروری داند
و عارفان که خدا را بدلیل عشق جستجو کرده و چون دوستش دارند دوست مینامندش و چون لایق عبادت است ,عبادتش میکنند.بدنبال شناخت حقیقت وجودی خود هستندو بدلیل حس نیاز درونی میخواهند خدارا نظاره کنند.
ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
پرده بردار ز رخ که محتاج لقائیم.
نقل است که #بوعلی_سینا به دیدار #شیخ_ابوسعید_ابوالخیر میرفت و در کلاسهای درس او حاضر می شد.
یک روزی که بوعلی با شاگردانش به منزل ابوسعید رفته بود و در خلوت به بحث و مناظره مشغول بودند ,پس از اتمام صحبتهایشان شاگردان بوعلی از او پرسیدند که ابوسعید را چگونه دیدی ؟
و او در جواب گفت : هر چه من میدانم او میبیند.
همچنین شاگردان ابوسعید از او پرسیدند که بوعلی را چگونه دیدی ؟
و ابوسعید جواب داد : هر چه من می بینم ,او می داند.
فرق بسیاری بین دیدن و دانستن وجود دارد.
#بوعلی می داند خدا هست ولی #ابوسعید میبیند خدا هست.این است فرق بین #عارف و #عالم .
در سیر تکاملی ,انسانهائی هستند که بدنبال اثبات وجود خدا بوده و جهان را در حوزه بحث و کلام و منطق و فلسفه جستجو میکنند ,که به آنها عالم گفته می شود.
انسانهائی هم هستند که به شوق بهشت او عبادت میکنند و گروهی دیگر از ترس جهنم او دست به پرهیز می زنند ,که عابدان و زاهدان هستند و به طمع بهشت و یا ترس از جهنم بدنبال خدا هستند.
تو عبادت چو گدایان به شرط مزد مکن
که خواجه خود روش بنده پروری داند
و عارفان که خدا را بدلیل عشق جستجو کرده و چون دوستش دارند دوست مینامندش و چون لایق عبادت است ,عبادتش میکنند.بدنبال شناخت حقیقت وجودی خود هستندو بدلیل حس نیاز درونی میخواهند خدارا نظاره کنند.
ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
پرده بردار ز رخ که محتاج لقائیم.
دیدار دل
ارزش و اهمیت دیدار دل دارد
نه گفتار زبان
بیرون باید کرد این شرک ها از دل ها تا بیاسایید
#شیخ_ابوسعید_ابوالخیر
ارزش و اهمیت دیدار دل دارد
نه گفتار زبان
بیرون باید کرد این شرک ها از دل ها تا بیاسایید
#شیخ_ابوسعید_ابوالخیر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نقل است که درویشی گفت:
او را کجا جوییم؟
گفت:
کجاش جستی که نیافتی؟
اگر یک قدم به صدق در راه طلب کنی،
در هر چه نگری،
او را بینی
#شیخ_ابوسعید_ابوالخیر
او را کجا جوییم؟
گفت:
کجاش جستی که نیافتی؟
اگر یک قدم به صدق در راه طلب کنی،
در هر چه نگری،
او را بینی
#شیخ_ابوسعید_ابوالخیر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خداوندا...
هر چه از ما به تو برسد
استغفرالله
و هر چه از تو به ما میرسد
الحمدلله
#شیخ_ابوسعید_ابوالخیر
هر چه از ما به تو برسد
استغفرالله
و هر چه از تو به ما میرسد
الحمدلله
#شیخ_ابوسعید_ابوالخیر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«کوه را به موی کشیدن آسان تر از آنک از خود به خود بیرون آمدن».
. «هیچ تکلّف تو را بیش از تو ، بی تو نیست ، چون به خویشتن مشغول گشتی از او باز ماندی»
«بندۀ آنی که در بند آنی»
#شیخ ابوسعید ابوالخیر
. «هیچ تکلّف تو را بیش از تو ، بی تو نیست ، چون به خویشتن مشغول گشتی از او باز ماندی»
«بندۀ آنی که در بند آنی»
#شیخ ابوسعید ابوالخیر
پدر ابوسعید ابوالخیر عطار ثروتمندی بود. خانهای داشت که در تمام دیوارهای آن، اسم سلطان محمود را نوشته بود.
سلطان محمود به خانه او رفت و آمد داشت. ابوسعید در نوجوانی به پدر گفت: برای من اتاقی درست کن میخواهم در آن زندگی کنم. پدرش ساخت. ابوسعید در تمام دیوارهای آن کلمه الله را نوشت.
پدرش گفت: پسرم چرا الله نوشتی اگر سلطان محمود خانه من بیاید ترسم بر من خشم گیرد.
ابوسعید گفت: پدر هر کس اسم سلطان خویش بنویسد من هم اسم سلطان خویش نوشتم. اگر سلطان من (الله) مرا دوست داشته باشد، سلطان تو را توان خشم گرفتن بر من نیست واگر سلطان من تو را دوست نداشته باشد سلطان تو را قدرت نگه داشتن از خشم سلطان من نیست. پدر را این حرف فرزند شگفت آمد و راه خود عوض کرد و شاگرد پسر در راه معرفت شد.
#شیخ ابوسعید ابوالخیر
سلطان محمود به خانه او رفت و آمد داشت. ابوسعید در نوجوانی به پدر گفت: برای من اتاقی درست کن میخواهم در آن زندگی کنم. پدرش ساخت. ابوسعید در تمام دیوارهای آن کلمه الله را نوشت.
پدرش گفت: پسرم چرا الله نوشتی اگر سلطان محمود خانه من بیاید ترسم بر من خشم گیرد.
ابوسعید گفت: پدر هر کس اسم سلطان خویش بنویسد من هم اسم سلطان خویش نوشتم. اگر سلطان من (الله) مرا دوست داشته باشد، سلطان تو را توان خشم گرفتن بر من نیست واگر سلطان من تو را دوست نداشته باشد سلطان تو را قدرت نگه داشتن از خشم سلطان من نیست. پدر را این حرف فرزند شگفت آمد و راه خود عوض کرد و شاگرد پسر در راه معرفت شد.
#شیخ ابوسعید ابوالخیر