"حق تعالی را خود بوئی است محسوس، به مشام رسد چنانکه بوی مشک و عنبر، اما چه مانَد به مشک و عنبر، چون تجلّی خواهد بود آن بوی مقدمه بیاید، آدمی مست مست شود...
گفتم: مرا چه جای خوردن و خفتن، تا آن خدا که مرا همچنین آفرید، با من سخن نگوید بی هیچ واسطه ای...
اکنون هم از خُردگی این بود روی به اصول آوردم، چنان که مادری در عالَم یک پسرش باشد، و آن پسر خوب و زیبا، دست به آتش سوزان کند، آن مادر چون بِجَهد او را چگونه رباید! مرا از آن بربُود بوی حق".
"مقالات شمس تبریزی"، با تصحیح، مقدمه و تعلیقات دکتر #محمد_علی_موحد، تهران، انتشارات خواررمی، چاپ اول۱۳۶۹، صص (۳۵-۷۳۴)
گفتم: مرا چه جای خوردن و خفتن، تا آن خدا که مرا همچنین آفرید، با من سخن نگوید بی هیچ واسطه ای...
اکنون هم از خُردگی این بود روی به اصول آوردم، چنان که مادری در عالَم یک پسرش باشد، و آن پسر خوب و زیبا، دست به آتش سوزان کند، آن مادر چون بِجَهد او را چگونه رباید! مرا از آن بربُود بوی حق".
"مقالات شمس تبریزی"، با تصحیح، مقدمه و تعلیقات دکتر #محمد_علی_موحد، تهران، انتشارات خواررمی، چاپ اول۱۳۶۹، صص (۳۵-۷۳۴)
خوارزمشاه را گفتند که خلق فریاد می کنند
از قحط که نان گران است.
گفت: "چون است؟ چون است؟
" گفتند که یک من نان به جوی بود،
به دو دانگ آمد. گفت:
"هی دو دانگ زر خود چه باشد؟
" گفتند: دو دانگ چندین پول باشد.
گفت: "تُف تُف، این چه خسیسی است،
شرمتان نیست؟!"
پیش او ارزان بود.
پیش او آنگاه گران بودی
که گفتندی که یک شکم وار سیری
به همه ملک تو می دهند.
آنگاه بترسیدی، بگفتی
یک بار شکم سیر کنم،
دیگر چندین ملک از کجا آرم؟
عمری بایست تا این به دست آمد.
#مقالات_شمس_تبریزی
به تصحیح و تنقیح:
#محمد_علی_موحد_ص_۲۳۰
از قحط که نان گران است.
گفت: "چون است؟ چون است؟
" گفتند که یک من نان به جوی بود،
به دو دانگ آمد. گفت:
"هی دو دانگ زر خود چه باشد؟
" گفتند: دو دانگ چندین پول باشد.
گفت: "تُف تُف، این چه خسیسی است،
شرمتان نیست؟!"
پیش او ارزان بود.
پیش او آنگاه گران بودی
که گفتندی که یک شکم وار سیری
به همه ملک تو می دهند.
آنگاه بترسیدی، بگفتی
یک بار شکم سیر کنم،
دیگر چندین ملک از کجا آرم؟
عمری بایست تا این به دست آمد.
#مقالات_شمس_تبریزی
به تصحیح و تنقیح:
#محمد_علی_موحد_ص_۲۳۰
هر که گوید که تو را فلان ثنا گفت، بگو: مرا ثنا تو میگویی، او را بهانه میسازی. هر که گوید که تو را فلان دشنام داد، بگو: مرا تو دشنام میدهی، او را بهانه میکنی، این او نگفته باشد، یا به معنی دیگر گفته باشد. و اگر گوید: او تو را حسود گفت، بگو: این حسد را دو معنی است، یکی حسدی است که به بهشت برَد حسدی که در راه خیر گرم کند، که من چرا کم از او باشم در فضیلت. کرا خاتون نیز حسود است، مولانا نیز حسود است، آن حسد است که به بهشت برد. همه روز سخن من جهت این حسد است. اما حسد آن کس به دوزخ برد که خدمتی میکردم و مرا از آن چیز حسد کردی تا از آن منع شوم و بازمانم.
#مقالات_شمس_تبریزی
تعلیق و تصحیح:
#محمد_علی_موحد
#مقالات_شمس_تبریزی
تعلیق و تصحیح:
#محمد_علی_موحد