یکی ازو پرسید: تو مُشتاق ِ خدایی؟
گفت: نه
پرسید: چرا؟
گفت: بهجهت ِ آنکه شوق به غایب بوَد، امّا چون غایب، حاضر بوَد، کجا شوق بُوَد!
#عطار_نیشابوری
گفت: نه
پرسید: چرا؟
گفت: بهجهت ِ آنکه شوق به غایب بوَد، امّا چون غایب، حاضر بوَد، کجا شوق بُوَد!
#عطار_نیشابوری
گفت:
مردمان دعا کنند
وگویندخداوندا مارا بسه موضع فریاد رس
یکی در وقت جان کندن
دوم در گور
سیم در قیامت
من گویم الهی مرا بهمه وقتی فریادرس.
#عطار_نیشابوری
#تذکرة_الاوليا
مردمان دعا کنند
وگویندخداوندا مارا بسه موضع فریاد رس
یکی در وقت جان کندن
دوم در گور
سیم در قیامت
من گویم الهی مرا بهمه وقتی فریادرس.
#عطار_نیشابوری
#تذکرة_الاوليا
در قحطی نیشابور
چهل شبانه روز گشتم
نه در هیچ مکانی صدای اذانی بود
و نه هیچ مسجدی گشاده!
آنجا دانستم
نام اعظم خدا و بنیاد دین
نان است ...
#عطار_نیشابوری
چهل شبانه روز گشتم
نه در هیچ مکانی صدای اذانی بود
و نه هیچ مسجدی گشاده!
آنجا دانستم
نام اعظم خدا و بنیاد دین
نان است ...
#عطار_نیشابوری
لشگر محمود_شاه در سومنات بتی یافتند به نام لات. هندوان به زاری و تمنا از او خواستند تا در برابر ده من زر بت را باز ستانند. شاه بت را نفروخت و در عوض آتشی بر افروخت و لات را در آن بسوزاند.
یکی از سردارانش گفت:
زر از بت بهتر بود، کاش بت را به آن همه زر می فروختی.
شاه گفت:
ترسیدم که در روز حساب کردگار آزر و محمود را به پیش آورد و بگوید که او بت تراش بود و تو بت فروش!
ناگاه از میان بت که در آتش می سوخت بیست من گوهر برون آمد.
شاه گفت:
لایق این بت آن بود و از خدای من مکافات و پاداش این بود.
بشکن آن بتها که داری سر بسر
تا عوض یابی تو دریای گهر
نفس را چون بت بسوز از شوق دوست
تا بسی گوهر فرو ریزد ز پوست
منطق الطیر
#عطار_نیشابوری
یکی از سردارانش گفت:
زر از بت بهتر بود، کاش بت را به آن همه زر می فروختی.
شاه گفت:
ترسیدم که در روز حساب کردگار آزر و محمود را به پیش آورد و بگوید که او بت تراش بود و تو بت فروش!
ناگاه از میان بت که در آتش می سوخت بیست من گوهر برون آمد.
شاه گفت:
لایق این بت آن بود و از خدای من مکافات و پاداش این بود.
بشکن آن بتها که داری سر بسر
تا عوض یابی تو دریای گهر
نفس را چون بت بسوز از شوق دوست
تا بسی گوهر فرو ریزد ز پوست
منطق الطیر
#عطار_نیشابوری
و گفت: محبت آن بُوَد که خویش را.
جمله به محبوب خویش بخشی
و تو را هیچ بازنماند از تو
📒 تذکرة الأولیاء
#عطار_نیشابوری
جمله به محبوب خویش بخشی
و تو را هیچ بازنماند از تو
📒 تذکرة الأولیاء
#عطار_نیشابوری
ایدل! دیدی که هرچه دیدی هیچ است
هر قصّه که گفتی و شنیدی هیچ است
چندین که ز هر سوی دویدی هیچ است
وِ امروز که گوشهای گزیدی هیچ است.
#عطار_نیشابوری
#هیچ
هر قصّه که گفتی و شنیدی هیچ است
چندین که ز هر سوی دویدی هیچ است
وِ امروز که گوشهای گزیدی هیچ است.
#عطار_نیشابوری
#هیچ
دقیقترین توصیف بلاتکليفی
به روایت جناب #عطار_نیشابوری
اونجا که ميگه:
"نه مرا شد از تو یک حاجت روا
نه زتو درد مرا آمد دوا..."
دقیقترین توصیف بلاتکليفی
به روایت جناب #عطار_نیشابوری
اونجا که ميگه:
"نه مرا شد از تو یک حاجت روا
نه زتو درد مرا آمد دوا..."
گفت:
باطن جای نظر حق است
ظاهر جای نظر خلق
جای نظرحق به پاکی سزاوارتراز نظرخلق جای.
#تذکرة_الاوليا
#عطار_نیشابوری
باطن جای نظر حق است
ظاهر جای نظر خلق
جای نظرحق به پاکی سزاوارتراز نظرخلق جای.
#تذکرة_الاوليا
#عطار_نیشابوری
وگفت: اصل ما در این طریق، خاموشی است.
وگفت: شوق، ثمرهء محبت بُوَد.
وگفت: محبّت را از آن نام محبت کردند که هر چه در دل بُوَد جز محبوب، محو گرداند.
وگفت: ادب، اعتمادگاه فُقَراست و آرایش اغنیا.
وگفت: اِخلاص، صدقِ نیّت است.
وگفت: هرکه وحشتِ غفلت، نچشیده باشد حلاوتِ اُنس نیابد.
وگفت: اندوهگین آن بُوَد که پروای آنش نَبُوَد که از اندوه پرسد.
#عطار_نیشابوری
#تذکرة_الاولیاء
#ذکربوعثمانحیری
وگفت: شوق، ثمرهء محبت بُوَد.
وگفت: محبّت را از آن نام محبت کردند که هر چه در دل بُوَد جز محبوب، محو گرداند.
وگفت: ادب، اعتمادگاه فُقَراست و آرایش اغنیا.
وگفت: اِخلاص، صدقِ نیّت است.
وگفت: هرکه وحشتِ غفلت، نچشیده باشد حلاوتِ اُنس نیابد.
وگفت: اندوهگین آن بُوَد که پروای آنش نَبُوَد که از اندوه پرسد.
#عطار_نیشابوری
#تذکرة_الاولیاء
#ذکربوعثمانحیری
چندین حجاب در ره تو خود عجب مدار
گر جان تو به حضرت جانان نمیرسد
جانان چو گنج زیر طلسم جهان نهاد
گنجی که هیچ کس به سر آن نمیرسد
#عطار_نیشابوری
گر جان تو به حضرت جانان نمیرسد
جانان چو گنج زیر طلسم جهان نهاد
گنجی که هیچ کس به سر آن نمیرسد
#عطار_نیشابوری