معرفی عارفان
1.05K subscribers
32.4K photos
11.6K videos
3.17K files
2.65K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
#حضرت_مولانا

                هر ذره
               که بر بالا
              می‌نوشد و
                پا کوبد
خورشید ازل بیند وز عشق خدا کوبد
‌‌
جانی و جهانی و جهان با تو خوش است
ور زخم زنی زخم سنان با تو خوش است

خود معدن کیمیاست خاک از کف تو
هرچند که ناخوشست آن با تو خوش است


#حضرت_مولانا
 ما چارهٔ عالمیم و بیچارهٔ تو
ما ناظر روح و روح نظارهٔ تو

خورشید بگرد خاک سیارهٔ تو
مه پاره شده ز عشق مه پارهٔ تو

#حضرت_مولانا


تَسلیمِ مِس بِبایَد، تا کیمیا بِیابَد

تو گندمی، وَلیکِن، بیرونِ آسیایی



#حضرت_مولانا
طفل جان از شیر شیطان باز کن
بعد از آنش با ملک انباز کن

تا تو تاریک و ملول و تیره ای
دانکه با دیو لعین همشیره ای

لقمه تخم است و برش اندیشه ها
لقمه بحر و گوهرش اندیشه ها

#حضرت_مولانا
روحیست بی‌نشان و ما غرقه در نشانش
روحیست بی‌مکان و سر تا قدم مکانش

خواهی که تا بیابی یک لحظه‌ای مجویش
خواهی که تا بدانی یک لحظه‌ای مدانش

چون در نهانش جویی دوری ز آشکارش
چون آشکار جویی محجوبی از نهانش

چون ز آشکار و پنهان بیرون شدی به برهان
پاها دراز کن خوش می‌خسب در امانش

چون تو ز ره بمانی جانی روانه گردد
وانگه چه رحمت آید از جان و از روانش

ای حبس کرده جان را تا کی کشی عنان را
درتاز درجهانش اما نه در جهانش

بی‌حرص کوب پایی از کوری حسد را
زیرا حسد نگوید از حرص ترجمانش

آخر ز بهر دو نان تا کی دوی چو دونان
و آخر ز بهر سه نان تا کی خوری سنانش

#حضرت_مولانا
حکایت مریدی که برای دیدن پیرش به درب منزل او رفت ولی او را اجازه ورود ندادند

روزی مریدی بعد از مدتی فراق تصمیم گرفت به زیارت پیر خودش برود به درب خانه استاد رسید و در زد.
استاد از پشت در پرسید: کیستی؟
شاگرد پاسخ داد: منم.
استاد عارف گفت : بازگرد زیرا هنوز خامی و منیت را در وجود خود ازبین نبرده ای!
مرید بیچاره بازگشت و سال دیگر در فراق یار خویش سوخت و برای از بین بردن منیات و رسیدن به یک رنگی مشغول ریاضت شد.
بعد از یک سال فراق و ریاضت دوباره به در خانه مرشد خویش آمد و با ترس و لرز که مبادا حرفی خلاف ادب بر زبانش جاری شود در زد.
استاد پرسید : کیستی؟
شاگرد پاسخ داد : بر در هم تویی ای دلبر عزیز من!
پیر بزرگوار فرمودند:  اکنون که با هم یکی شده ایم داخل شو. زیرا دو شخص هم زمان نمی توانند در یک محفل حاکم باشند.
حکایت، اشاره به اصل وحدت وجود و همچنین پاک کردن وجود انسان از نفسانیات و منیات برای تجلی عشق و نور حق.


آن یکی آمد در یاری بزد
گفت یارش کیستی ای معتمد

گفت :"من" گفتش: برو هنگام نیست
بر چنین خوانی مقام خام نیست

خام را جز آتش هجر و فراق
کی پزد کی وا رهاند از نفاق؟ 

رفت آن مسکین و سالی در سفر
در فراق دوست سوزید از شرر

پخته گشت آن سوخته پس باز گشت
باز گرد خانهٔ همباز گشت

حلقه زد بر در به صد ترس و ادب
تا بنجهد بی‌ادب لفظی ز لب

بانگ زد یارش که بر در کیست آن
گفت بر در هم توی ای دلستان

گفت اکنون چون منی ای من در آ
نیست گنجایی دو "من" را در سرا

#حضرت_مولانا
#مثنوی_معنوی
#حفظی

یک عنایت ، به ز صد گون اجتهاد
جهد را خوف است از صد گون فساد

#حضرت_مولانا
 گر دامن وصل تو کشم جنگی نیست
ور طعنهٔ عشقت شنوم ننگی نیست

با وصل خوشت میزنم و میگیرم
وصلی که در او فراق را رنگی نیست

#حضرت_مولانا
بدی مکن که درین
کشت زار زود زوال

به داس دَهر همان
بِدرَوی که می‌کاری ...


#حضرت_مولانا