گاه گاه ای باد ، کآنجاهات میافتد گذر ،
زآشنایانِ کهن ،،، یادی دِه آن بیگانه را ،
هر شب از هر سویِ در ،،، میآیَدَم در دل ، خیال ،
از کدامین سو ، نگهدارم من این ویرانه را؟ ،
حاجتم نَبوَد ، که فرمایی به ترکِ ننگ و نام ،
زانکه ،،، رسوایی نیاموزد کسی ، دیوانه را ،
#امیرخسرو_دهلوی
زآشنایانِ کهن ،،، یادی دِه آن بیگانه را ،
هر شب از هر سویِ در ،،، میآیَدَم در دل ، خیال ،
از کدامین سو ، نگهدارم من این ویرانه را؟ ،
حاجتم نَبوَد ، که فرمایی به ترکِ ننگ و نام ،
زانکه ،،، رسوایی نیاموزد کسی ، دیوانه را ،
#امیرخسرو_دهلوی
دوش بوی گل مرا از آشنایی یاد داد
جان گریبان پاره کرد وخویش را برباد داد
ترسم از پرده برون افتم چو گل کاین باد صبح
زان گلستانها که روزی با تو بودم یاد داد
#امیرخسرو_دهلوی
جان گریبان پاره کرد وخویش را برباد داد
ترسم از پرده برون افتم چو گل کاین باد صبح
زان گلستانها که روزی با تو بودم یاد داد
#امیرخسرو_دهلوی
سپیده دم که جهانی ز خواب برخیزد
نقاب شب ز رخ آفتاب برخیزد
ز باد صبح که بر اوج آسمان گذرد
ز روی شاهد مشرق نقاب برخیزد
رود به راه رهاوی رباب مطرب صبح
حریفِ خفته ز بانگ رباب برخیزد
خوش آن کسی که نشیند به باده وقت سحر
نماز خفتن مست و خراب برخیزد
به روی دریا گنبدکنان رود چو سحاب
کسی که از سر می چون حباب برخیزد
کجاست ساقی بیداربخت و خوابآلود؟
که بهر دادن جام شراب برخیزد
غلام نرگس مستم که بامداد پگاه
قدح به دست گرفته ز خواب برخیزد
به آفتاب بگویید بر نیاید تا
ز خواب خوش ملک کامیاب برخیزد
کجاست خسرو شب زنده داشته که به صبح؟
به دست کرده دلی چون کباب برخیزد.
#امیرخسرو_دهلوی
نقاب شب ز رخ آفتاب برخیزد
ز باد صبح که بر اوج آسمان گذرد
ز روی شاهد مشرق نقاب برخیزد
رود به راه رهاوی رباب مطرب صبح
حریفِ خفته ز بانگ رباب برخیزد
خوش آن کسی که نشیند به باده وقت سحر
نماز خفتن مست و خراب برخیزد
به روی دریا گنبدکنان رود چو سحاب
کسی که از سر می چون حباب برخیزد
کجاست ساقی بیداربخت و خوابآلود؟
که بهر دادن جام شراب برخیزد
غلام نرگس مستم که بامداد پگاه
قدح به دست گرفته ز خواب برخیزد
به آفتاب بگویید بر نیاید تا
ز خواب خوش ملک کامیاب برخیزد
کجاست خسرو شب زنده داشته که به صبح؟
به دست کرده دلی چون کباب برخیزد.
#امیرخسرو_دهلوی
بیار بادۀ روشن که صبح روی نمود
که در چنین نفسی بیشراب نتوان بود
شراب در دلم و توبه هم، کجاست قدح؟
که دل بشویم از آن توبۀ شرابآلود
#امیرخسرو_دهلوی
که در چنین نفسی بیشراب نتوان بود
شراب در دلم و توبه هم، کجاست قدح؟
که دل بشویم از آن توبۀ شرابآلود
#امیرخسرو_دهلوی
تا دل ز من ببردی از ناله شب نخفتم
ای دزد، بشنو آخر فریاد پاسبان را
بگذشت از نهایت بی خوابی من، آری
دشوار صبح باشد شبهای بیکران را
#امیرخسرو_دهلوی
ای دزد، بشنو آخر فریاد پاسبان را
بگذشت از نهایت بی خوابی من، آری
دشوار صبح باشد شبهای بیکران را
#امیرخسرو_دهلوی
زاد چون از صبح روشن آفتاب
ساقی خورشید رو در ده شراب
لعل ندهی آن عرق در ده که چون
گل برآرد هم گل ست و هم گلاب
خرم آن کو غرق می باشد مدام
چون خیال دوست در می های ناب
#امیرخسرو_دهلوی
ساقی خورشید رو در ده شراب
لعل ندهی آن عرق در ده که چون
گل برآرد هم گل ست و هم گلاب
خرم آن کو غرق می باشد مدام
چون خیال دوست در می های ناب
#امیرخسرو_دهلوی
کافر عشقم مسلمانی مرا در کار نیست
هر رگ من تار گشته حاجت زنار نیست
از سر بالین من برخیز ای نادان طبیب
دردمند عشق را دارو به جز دیدار نیست
ناخدا در کشتی ما گر نباشد گو مباش
ما خدا داریم ما را ناخدا در کار نیست
خلق می گوید که خسرو بت پرستی می کند
آری آری می کنم با خلق ما را کار نیست
#امیرخسرو_دهلوی
هر رگ من تار گشته حاجت زنار نیست
از سر بالین من برخیز ای نادان طبیب
دردمند عشق را دارو به جز دیدار نیست
ناخدا در کشتی ما گر نباشد گو مباش
ما خدا داریم ما را ناخدا در کار نیست
خلق می گوید که خسرو بت پرستی می کند
آری آری می کنم با خلق ما را کار نیست
#امیرخسرو_دهلوی